رامین جهان پور

نویسنده و روزنامه نگار

رامین جهان پور

نویسنده و روزنامه نگار

رامین جهان پور

۱۵ مطلب در آذر ۱۳۹۳ ثبت شده است

عباس یمینی شریف

شنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۳، ۱۲:۰۴ ب.ظ


به گزارش خبرگزاری کتاب ایران( ایبنا) هوشنگ مرادی کرمانی به مناسبت 28 آذر سالروز درگذشت عباس یمینی شریف، گفت: نقش عباس یمینی شریف درباره کتاب کودک و آنچه کودکان میتوانند بیاموزند نقش آفرینش و خلق یک مسیر و راه نو بوده است. او توجه جدی به کتاب کودک داشت و به کتاب کودک بیش از هرچیزی اهمیت میداد.

وی درباره شیوه آشنایی اش با یمینی شریف افزود: در کرمان بود که با عباس یمینی شریف آشنا شدم . بزرگترین خدمتی که عباس یمینی شریف به آدم
‏هایی مثل من کرد این بود که سادگی ، صفا و مهر و عاطفه را از طریق واژههایی بسیار ساده ، جملههای خیلی ساده و در عین حال شیرین به ما یاد داد. بعدها هم که در کتابهای درسی نوشتههای او را خواندیم. این گذشت تا من آمدم به تهران و به شورای کتاب کودک رفتم. من خیلی دلم میخواست با عباس یمینی شریف از نزدیک آشنا شوم که همین طور هم شد و ما در شورای کتاب خیلی با هم اخت شدیم. خیلی خوب همدیگر را پیدا کردیم. یک رابطۀ عاطفی بین ما برقرار شد.

این نویسنده کودک ونوجوان یادآور شد: عباس یمینی شریف شورای کتاب کودک را در موارد بسیار یاری کرد و می
شود گفت نجات داد. چیز دیگری که خاطرم هست فرهنگنامه کودکان و نوجوانان بود که من یادم هست ما در جلسات متعدد با احمد بیرشک و خانم انصاری و خانم توران میرهادی و استاد یمینی شریف و دیگران داشتیم و به این مسئله فکر میکردیم که چطور میتوانیم فرهنگنامه کودکان و نوجوانان دربیاوریم. و در این کار نیز عباس یمینی شریف و همین طور خانم توران میرهادی بخشی از هزینه را تأمین کردند.

 

  • ---


گپی خودمانی با جمشید محمدی مقدم ،شاعر وطنزپردازهم محله ای

...................................................................................

گفتگو از :رامین جهان پور

............................................................................................

ازشادی وخنده مردم خوشحال می شوم

 

«طنز» مقوله بسیار مهمی است که در زندگی  همه انسانها تاثیرات مثبتی خواهد گذاشت . هنرمندانی که در این زمینه فعالیت دارند، بزرگترین کار شان نشاندن لبخند بر لب همنوعانشان است. جمشید محمدی مقدم  یکی از هنرمندان خوش فکر هم محله ای است که بخش  عمده فعالیتهایش را طنز مکتوب  تشکیل داده تا با نوشته هایش سهمی در شادی  مخاطبینش داشته باشد .محمدی مقدم  راشاید در منطقه ای که زندگی می کند خیلی ها  نشناسند ،اما  سالهاست  که به عنوان یک  شاعر و طنز پرداز مطرح در  کشور به فعالیت   مشغول  است  . اولین کتاب اومجموعه «قاطی پاطی » نام دارد  که شامل بیش از50 شعر طنز است که بیشتر به مسائل اجتماعی جامعه   می پردازد ،  این کتاب در سال 1384 توسط انتشارات  دانش  منتشر شده  است .این طنزنویس در حال حاضر کتابهایی را هم در دست چاپ دارد . همچنین  نوشته ها واشعار طنز متعددی هم از او در نشریات فکاهی  وفرهنگی نظیر: خورجین ،گل آقا ،طنزپارسی  وآفتاب یزد  به چاپ  رسیده است .این طنز نویس، به مدت 8سال در حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی ، برگزار کننده جلسات شعر «درحلقه رندان » بوده    ودر حال حاضر هم در برنامه «جمعه ایرانی» که از رادیوایران  پخش می شود به عنوان طنزپرداز حضوردارد  و همچنین در برنامه طنز قند پهالو که نوروزامسال ازشبکه آموزش  سیما ،پخش می شد شرکت داشته است . محمدی در زمینه شعر طنزمقامهایی را ازهمایشهای مختلف هنری کسب کرده وازایشان تقدیرشده است که از مهم ترین آنها میتوان به دومین   جشنواره  سراسری طنزمکتوب اشاره کرد  که در دی ماه سال 1386 برگزار شد وایشان  نفراول بخش شعر طنز در کشور را  به خود اختصاص داد.

آقای محمدی مقدم ، بفرمایید که چند سال است  که در غرب تهران زندگی می کنید و ازچه تاریخی  نوشتن طنز را شروع کردید ؟

بنده در سال 1347 در محله  قاسم آباد استان گیلان متولد شدم .از 5 سالگی  به همراه خانواده از آنجا مهاجرت کردیم وازسال 1352 تا بحال در محله ورد آورد زندگی می کنیم .ازسال 1372 با مجله اطلاعات هفتگی آشنا شدم .در آن زمان  این نشریه صفحاتی را برای کودک ونوجوان در نظر گرفته بود  که هرهفته دنبال می کردم .در همان روزها شعرهایی را  که برای کودکان سروده بودم ،برای اطلاعات هفتگی ارسال کردم که مورد استقبال قرار گرفت وپشت سر هم منتشر شد .چاپ ین اشعار باعث شد تشویق شوم وسرودن شعر را ادمه بدهم . بعدها سبک اشعارم عوض شد ووارد حیطه شعر طنز  شدم که اغلب برای بزرگسالان بو د وتا این لحظه به عنوان شاعر  ونویسنده طنز فعالیت دارم .

چطور شد که به برنامه های طنز رادیو راه پیدا کردید ؟

سال 1386 بود که در فرهنگسرای هنر   قرار بود در یک برنامه هنری  یکی ازشعرهای طنزم  را بخوانم .وقتی پشت تریبون رفتم  وشعرم را خواندم مورد تشویق شدید حضار قرار گرفتم . بعد از اتمام برنامه، آقای علیرضا جاوید نیا  بازیگر طنز رادیو وتلوزیون به کنارم آمد واز من خواست که در صورت تمایل با برنامه طنز جمعه ایرانی همکاری داشته باشم . بنده هم پذیرفتم واز آن روز تا بحال  در این برنامه که به تهیه کنندگی وسردبیری  آقای سعید توکل   اجرا می شود به عنوان  طنزنویس همکاری دارم.

می شود کمی بیشتر در مورد این برنامه توضیح بدهید ؟

این برنامه طنز در واقع ادامه دهنده برنامه معروف «صبح جمعه با شماست »که در دهه شصت وهفتاد  هرهفته جمعه ها، مخاطبان بسیاری را پای رادیوها می نشاند .در حال حاضر هم  این برنامه طرفداران خودش را دارد. در این برنامه 40 نفر به عنوان بازیگر وموزیسین ومجری ونویسنده وسایر عوامل همکاری دارند و من  افتخار همکاری با بازیگران با سابقه و پیشکسوتان عزیزی مثل آقایان  رضاعبدی (میرزا عبدالطمع )–منوچهر آذری (آقای کارمندیان ) – علی رضا جاوید نیا(خان ،خان )مهران امامیه (سق سیاه ) و بسیاری دیگر از عزیزان را دارم که هنوزهم به شاد بودن مردم فکر می کنند.

آیا خاطره ای ازاجراها ی برنامه های رادیویی دارید که برای خوانندگان همشهری محله تعریف کنید ؟

خاطره زیاد دارم که یکی ازآنها دیدارباهنرمندان با سابقه ای است که در زمینه های مختلف مثل خوانندگی – نوازندگی موسیقی وسینما و... به استودیو رادیومی آیند واز نزدیک با آنها برخورد می کنم .خاطراتم  بیشتربه مکانهایی بر می گردد که در آنجا حضوردارم ورادیوهم روشن است . مثلا گاهی وقتها روزهای جمعه که توی تاکسی می نشینم ونمایشهای رادیویی  راکه کار خودم هست ، از رادیو  می شنوم وشادی وخنده مردم را می بینم ،بسیار خوشحال می شوم و این برایم بسیار ارزشمند است .

 

در مورد اجرای برنامه های طنز در مکانهای  فرهنگی مناطق تهران چه صحبتی دارید ؟

ما در برنامه های مختلفی در مکانها ی فرهنگی شرکت می کنیم .وحتی گاهی شده که به خاطر پررونق شدن برنامه بنده یکی –دوتا از هنرمندان باسابقه رادیو وتلوزیون را با خودم به آنجا ببرم .مردم وقتی چهره هنرمندان مورد علاقه اشان را می بینند ،طبیعتا اظهار لطف وعلاقه می کنند.اما متاسفانه بارها شده که مسئوالین فرهنگی آن برنامه ،کوچکترین تقدیری از آن هنرمند پیشکسوت نداشته اند.کلا ما درزمینه فرهنگی کمتر هزینه می کنیم . اما با این حال من ودوستانم با عشق وبی هیچ چشمداشت مالی در این برنامه ها شرکت می کنیم .چون به کارمان  علاقه داریم .

آیا در زمینه طنز   مکتوب  مثل شعر ،داستان یا حکایت   بوده اند اساتیدی که ازآنها الهام گرفته باشید  ودر زندگی هنری اتان تاثیر گذار بوده باشند ؟

بله .در زمینه طنزمکتوب در اشعار قدیمی وکلاسیک ما بنده از برخی ازشعرهای ایرج میرزا وعبید زاکانی  تاثیر گرفتم.در زمینه طنزمعاصر هم  می توانم ازاساتیدی نام ببرم که دردوره ای اززندگی  در نشریه گل آقا با آنها همکار بودم  و ازتجربیات آنها بسیار استفاده کردم .در این مورد می توانم از زنده یادان کیومرث صابری فومنی ومنوچهر احترامی وعباس صادقی  اسم ببرم که  آثار ماندگاری درزمینه شعر و طنزدارند ، همچنین ازاستاد خودم ابوالفضل زرویی نصرآباد طنزنویس معاصر  که همیشه با تمام سختی ها حامی طنز نویسان جوان تر بوده وهستند.

 

چه کتابهایی رابیشتر مطالعه می کنید و خواندن چه کتابهایی را به خوانندگان نشریه ما توصیه می کنید؟

بنده به خاطر زمینه فعالیتهایم طبیعتا بیشتر آثار طنزرا می خوانم .وبیشترکتابهایی که  مطالعه می کنم به مسائل طنز در جامعه برمی گردد.به خوانندگان نشریه هم کتاب های طنز چخوف وعزیز نسین ونوشته های رضا رفیع  را پیشنهاد می کنم .همچنین دو مجموعه طنزبه اسم« فیض بوک »نوشته ناصر فیض و« لطفا میخ نشوید! »نوشته  راشد انصاری را که ازطنزنویسا ن کار بلد  مطبوعاتی ما هستند به خوانندگان نشریه شما پیشنهاد می کنم .

آیا نشریه همشهری محله را مطالعه می کنید ؟

 بله . من هم مثل تمام کسانی که اهل قلم  هستند ،دوست دارم که  مسائل فرهنگی منطقه، بازتاب بیشتری در این نشریه داشته باشد وافراد فرهیخته درزمینه فرهنگی در این نشریه بیشتر مورد توجه قرار بگیرند.

 با اینکه مدت زمان طولانی است که در  مجاورت منطقه 22 زندگی می کنید چه صحبتی در مورد  این منطفه دارید ؟

خوشبختانه نسبت به بقیه مناطق تهران  بسیار خوش آب وهواتر  وآرام  تر است وروبه  رشد وپیشرفت می باشد ودارای استعدادهای درخشانی درزمینه فرهنگ وهنر که باید به شکوفایی برسند . .فقط امیدوارم این منطقه همانطور که دارد  مراحل رشد را در مجتمع سازی وساختمان سازی ومراکزتفریحی مثل دریاچه چیتگر  طی می کند   فضاهای فرهنگی آن هم مثل فرهنگسرا ، آمفی تئاتر ،کتابفروشی وکانونهای ادبی –هنری آن هم  بیشتر شوند .

.................................................................................

 

 دو شعر طنزازکتاب« قاطی پاتی» را برای خوانندگان همشهری محله انتخاب کرده ایم که با هم می خوانیم:

.......................................................

خواننده پاپ

شده چشمان زیبای هنر کور

از این خوانندگان جورواجور

صداهای عجیب وآنچنانی

نموده بنده را قدری روانی

چراخوانندگان این زمانه

کنند تقلید،آنهم ناشیانه

چوگردد زندگی ،درکامشان زهر

کنند با مادر مظلوم خودقهر!

نمایندعکسشان را هرکجاچاپ

گذارند نام خود «خواننده پاپ »!

اگرچه صوت ناهنجاردارند

ولی دردستشان گیتار دارند !

ومی خوانند روزی ده ترانه

دوتاعرفانی ،هشتا عاشقانه !

دلم خواهد که من هم مثال آنها

شوم خواننده ومحبوب دلها !

ولی از بابتی هم شرمسارم

چرا؟چون مادرم را دوست دارم !

............................................

وام ازدواج

رئیسا گرتو آگه بودی از درد دل بنده

نبودی این چنین بی اعتنا برمشکل بنده

به من وامی ندادی تا نمایم ازدواج ،آری

توخندیدی به فکر وآرزوی کامل بنده

که آخر یارمن شد همسریک مرد میلیونر

نشد آن ماه امیدم چراغ محفل بنده

دریغا از میان این همه گلهای رنگارنگ

بجزخار بداقبالی نباشد حاصل بنده

رئیساگربمیرم ازغم هجران آن دلبر

نمی بخشم تورا زیرا توهستی قاتل بنده!

 

 

 

 

  • ---

بن بست

سه شنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۳، ۱۲:۵۱ ب.ظ


بن بست

کارگردان فیلمنامه نویس و تهیه کننده:پرویز صیاد

مدیر فیلمبرداری:هوشنگ بهارلو

اشعار:احمد شاملو

بازیگران:مری آپیک-آپیک یوسفیان-بهمن زرین پور-پرویز بهادر-منصوره شادمنش

مدت زمان:۷۷ دقیقه

رنگی (ایستمن کالر)-

محصول:شرکت تعاونی سینماگران پیشرو

سال نمایش:۱۳۵۸

برای این پست سری به سینمای ایران زدم.در جستجوی فیلمی بودم که کمتر کسی آنرا دیده و در باره اش نوشته یا حتی اسمش را شنیده است.

بن بست فیلمی به کارگردانی پرویز صیاد نام آشنای خالق شخصیت صمد شاید تنها فیلم متفاوت او باشد.فیلمی روشنفکرانه با مضمونی به ظاهر ساده اما بسیارعمیق اثر ماندگاریست.صیاد فیلم خود را با این نوشته آغاز میکند:

فکر ساخت این فیلم سالها پیش در مدرسه برایم پیدا شده است.شاید از طریق روایت دوستی یا اشارتی در مجلات و یا به احتمال بیشتر از شعر کوتاهی از چخوف یا بزرگواری دیگر.بهر حال این فکر طی سالها با من بزرگ شده قوام آمد تا امروز که نیاز به بازگو کردنش باقتضای زمان پیش آمده است.

فیلم با نمای بسیار زیبایی از مردی چتر بدست که زیر باران در ابتدای کوچه ای ایستاده و چهره اش ناپیداست شروع میشود.دوربین باهستگی به او نزدیک میشود.سپس تصویر پنجره ای را می بینیم با پرده هایی سفیدرنگ که با کلوزاپ دوربین باز میشود و چهره دختر جوانی در قاب ظاهر میگردد:آخی چه بارونی...ناگهان چشمش به مرد می افتد و فورن پنجره را می بندد و ما می فهمیم که مرد نمای اول در واقع به پنجره او در ته آن کوچه بن بست چشم دوخته .فیلم از همان پلان اول داستانش را تعریف می کند و ما ر ا با آن درگیر میسازد.دختر به قصد تلفن کردن از خانه بیرون میاید و مرد سایه به سایه تعقیبش می کند.در بازگشت دختربه خانه مونولوگ های او را روی تصویر می شنویم که در کمتر فیلم ایرانی شاهد آن هستیم.صدای دختر: این جور وقتا چی کار میشه کرد؟...برگردم نگاش کنم؟...دستمال کاغذی و بندازم زمین که برداره و بهم بدش...و افکار خود را نمی پسندد:نه...خوب نیس...جلفه...همون بهتر که آدم نشون نده متوجه چیزی شده...صدای پاش نمیاد...یعنی دنبالم نیومده...نه بهتره اصلن پشت سرمو نگاه نکنم...دختر( که تا آخر فیلم نامش را نمی فهمیم)سر میز نهار از حرفهای مادرش بیاد میاورد که قبلن مرد را در عروسی دائی دوستش سوری دیده است.مادرش مدام حرف میزند و در این لحظه فلاش بک های عروسی را در ذهن دختر می بینیم که مرد ناشناس را نشان میدهد.دختر به کمک دوستش مرد را شناسایی میکند.اما تنها دانستن اینکه او شهرستانی تحصیلکرده حقوق وساکت و مرموز است برای او کافی نیست.

روزها میگذرد و دختر همچنان مرد را ابتدای کوچه در حال کشیک دادن می یابد طوری که دختربه تصور اینکه مرد عاشقش شده به حضور او عادت میکند.سرانجام روزی به توصیه دوستش مرد را بدنبال خود به کافه ای میکشاند تا سر صحبت را با او باز کند.سکانس کافه به نظرم بهترین سکانس فیلم است.در ابتدا دختر سر یک میز و مرد سر میزی دیگر می نشینند.با آنکه دختر برای آمدن مرد لحظه شماری میکند اما مرد بی توجه و محتاط مشغول خواندن روزنامه است.و باز هم مونولوگ های دختر:پس چرا نمیای؟...و شروع به کشیدن گلی در دفتر یادداشتش می کند و همزمان شعری از شاملو را بر تصویر می شنویم که گویی از رادیوی کافه صدایش میاید و با فضای فیلم کاملن هماهنگی دارد:آی عشق آی عشق چهره آبی ات پیدا نیست...دوربین ساعت را نشان می دهد نیم ساعت از حضورشان گذشته وهیچ خبری نیست. بالاخره طاقت دختر به سر میرسد و باز هم صدایش: پاشیم بریم بابا اینم خودشو مسخره کرده...که ناگهان مرد روبرویش ظاهر می شود:اجازه هست؟...دختر ذوق زده میشود وسعی میکند بروی خودش نیاورد.پرسش هایی بینشان رد و بدل میشود و دختر مدام فکر می کند که چقدر سوتی داده و چرا سوال خوبی برای پرسیدن نمی یابد.مرد اقرار می کند که مدتیست در تعقیب دختر است اما در پاسخ دختر که می پرسد :چرا؟ با خونسردی می گوید:میشه به این سوال جواب ندم حداقل فعلن.و ما در اینجاست که به او واقعن مشکوک می شویم.دختر مسحور صحبتهای مرد شده.مرد خونسرد با چهره ای موقر در پاسخ به دختر که می پرسد؟نظر همه درباره زندگی چیه؟اگه نظر من و شما با همه جمع بشه چی میشه؟جواب هوشمندانه ای میدهد :"همه؟ این فقط یه کلمه اس ارتباط من و شما با همه حتی یک لحظه هم میسر نیست چون در هیچ لحظه ای این همه ای که شما میگین شرایط یکسانی ندارند تا مفهوم خارجی و واقعی پیدا کنند.در هر لحظه ای عده ای دارن میان عده ای دارن میرن و عده ای تغییر وضعیت می دن.توقفی در کار نیست حتی باندازه یک فلاش عکاسی که بتونه از همه عکس بگیره توقفی در کار نیست.کدوم همه؟بجز نیازهای طبیعی مثل نیاز به اکسیژن که بین انسان و حیوان نبات مشترکه هیچ چیز در این دنیا وجود نداره که شامل همه بشه...

دختر مجذوب سواد و فرهیختگی مرد شده آنچنان که دلش میخواهد برق آسا همه کتابهای دنیا را بخواند تا در مقابل مرد کم نیاورد.همانطور که برای هم سطح شدن با مرد کتابی را که دست او دیده با عنوان همشهری تام پین خریداری میکند.ولی ازین ساده لوحیش هیچ خوشم نمیاید.البته به نظر میرسد کارگردان میخواسته طبقه اجتماعی او را چنین ساده دل و مظلوم جلوه دهد.اما این ساده دلی هم تا حدی قابل باور است. و اما ادامه داستان:مرد چند روزی غیبش میزند و دختر به تصور اینکه مرد از او ناامید شده که دیگر سر کوچه اش نمی ایستد دلش می گیرد و عصبانی و ناراحت رو با آینه میگوید :نه...تو.. گریه... نمیکنی...در شبی برادرش که تا اینجای فیلم فقط یک بار در مورد او صحبت شده آنهم بطور مختصر به خانه باز میگردد.نمی دانیم او چه کاره است؟ شخصیت پردازیش خیلی سطحی است اما از اینکه از سیگار کشیدن خواهرش ناراحت نمی شود وحتا وقتی او را در این حالت می بیند با مهربانی میگوید:نه راحت باش خاموش نکن...یکی ام به من بده...می فهمیم که برادر متعصبی که نیست هیچی حتا روشنفکر هم هست.طرز لباس پوشیدن و چهره معصومش هم نشانی از داشتن هدفی مشخص در زندگی دارد.تنها دیالوگی که ما را در معرفی خودش کمک میکند آنجاست که میگوید:من طرفدار اونایی هستم که میگن یا همه چی یا هیچی...اینجاست که می فهمیم او یک فرد معمولی نیست و غیبتش در بیشتر فیلم تنها بعلت در سفر بودن او نیست و دلیلی مهمتر دارد.

با بازگشت برادر دوباره سر و کله مرد ناشناس پیدا میشود.دختر پنجره را باز میکند و برای اینکه مرد متوجه او شود موهایش را افشان میکند و باز هم مونولوگ دختر را میشنویم:عشق من از چی ناراحتی...دیگه بس کن...بیا جلو حرف بزن...و در این لحظه مرد بسوی دختر میاید .دختر یکه خورده پنجره را سریع میبندد:وای نه ...عجب سقی دارم من...تو رو خدا برگرد...حالا رو که نگفتم.وصدای زنگ در او را از جا می پراند.بناچار در را باز میکند اما به مرد اجازه ورود نمی دهد دلیلش را هم نبود مادر در منزل عنوان میکند.شب هنگام پس از اینکه میفهمد مادرش را هم تعقیب کرده موضوع را به او میگوید.گره داستان رفته رفته رو به باز شدن میرود.و دختر به مادر اطمینان میدهد که تعقیب کردنش به خاطر اوست و نظر مادر را به او جلب میکند.مادر ساده دل هم ازاینکه پس از ازدواج دخترش صدای مرد جدیدی را در خانه می شنود ابراز امیدواری میکند.ظاهرن همه چیز مهیاست رضایت مادر...خرسندی دخترو.. .تقریبن ازین که در پایان فیلم شاهد ازدواج آن دو باشیم مطمئن هستیم. واما سکانس طلایی فینال:صدای زنگ شنیده میشود دختر بسوی در پرواز میکند.مرد:اجازه هست؟دختر:خوب موقعی اومدین هم مادرم خونه اس هم برادرم. و در حیاط مادر را صدا و او را از آمدن مهمان باخبرمی کند.مرد با خونسردی از پله ها بالا میرود و دختر برای پوشیدن لباس به اتاق خود میرود.لباس سفیدی بر تن میکند و با خوشحالی میگوید:آی عشق چهره آبی ات پیداست!

این سکانس آزار دهنده است و در عین حال هوشمندانه کارگردان هم از سانسور فرار میکند و هم مخاطب را در استرس میگذارد.همه اش دلمان میخواهد بدانیم مرد ناشناس با مادر و برادر دختر چه میگوید.اما صیاد ترجیح داده به جای آن با نشان دادن برس کشیدن دختر و آرایش کردنش ذهن تماشاگر را به تصوری خیالی از مراسم خواستگاری سوق دهد.اما در حقیقت اگر آنقدر ساده باشیم که اینگونه داستان را نود و نه درصد باور کنیم باز هم یک درصد تردید داریم که هدف مرد واقعن چیست؟همین طور که در خیالاتمان شک داریم ناگهان صدای جیغی میشنویم:نه...کجا؟...برای چی؟...صدای مادر است.دختر با عجله از اتاق بیرون میاید.مادر را می بینیم با فریاد میگوید:برادرتو برد...برادرتو برد.و با حرکت سریع دوربین مرد را می بینیم که یک دست برادر دختررا بدست خودش دست بند زده و او را دنبال خود می کشاند.دختر مات و مبهوت بسویشان میدود در را باز میکند و فقط میتواند برادرش را صدا کند:محمد!...و هر دو مرد بر می گردند و مرد ناشناس خونسردتر از همیشه میگوید:متاسفم!....دختر در را می بندد و گیج و مات با چشمانی از حدقه درآمده به دوربین نگاه میکند و تصویر روی صورت دختر همراه با صدای شاملو که شعر بر سرمای درون را میخواند کات میشود و ادامه تیتراژ فیلم را می بینیم.

  • ---

بی تا یک فیلم خارق العاده ،در دوره خود

سه شنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۳، ۱۲:۴۷ ب.ظ


بی تا فیلمی از هژیر داریوش
فیلمنامه: گلی ترقی مدیر فیلمبرداری: هوشنگ بهارلو
تدوین: ماه طلعت میرفندرسکی موسیقی: لوریس چکناواریان
عکاس: کیومرث درمبخش سال ساخت: 1351
بازیگران: گوگوش، عزت الله انتظامی، پروانه معصومی، مهین شهابی، مهری رحمانی، نسا ضیاییان، هژیر داریوش، هوشنگ کاوسی، اکبر زنجانپور، صادق توکلی

*خلاصه داستان: بی تا به پدر بیمارش علاقه دارد و مادرش به او و شوهر خود بی اعتنا است. سیما، خواهر بی تا، برای او خواستگاری پیدا می کند که بی تا با خل بازیهایش او را می راند. بیتا به کوروش، روزنامه نگاری جوان علاقه دارد که او نیز رفتار غیرعادی بی تا را تاب نمی آورد. بی تا ناخواسته میهمانی کوروش را به هم می ریزد و کوروش برای خلاص شدن از دست بی تا به تلفن های او جواب نمی دهد. بی تا با هفت تیر زنگ زده پدرش، کوروش را وادار می کند که به او اظهار علاقه کند. پدر بی تا می میرد و کوروش به خارج از کشور می رود. بی تا تحت فشار خانواده اش تن به ازدواج ناخواسته ای می دهد، اما به شوهرش بی اعتنا است. روزی بی تا از رادیو صدای کوروش را که بازگشته است می شنود و بلافاصله به دفتر روزنامه اطلاعات می رود اما کوروش به او تاکید می کند که به فکر خانه و زندگی اش باشد. شب هنگام پاسبانی بی تا را جلب می کند و به کلانتری می برد و سحرگاه آزادش می کند. در خیابان چند جوان با اتومبیل مزاحم بی تا می شوند و او سوار اتومبیل آن ها می شود.
بی تا فیلمی از هژیر داریوش
فیلمنامه: گلی ترقی مدیر فیلمبرداری: هوشنگ بهارلو
تدوین: ماه طلعت میرفندرسکی موسیقی: لوریس چکناواریان
عکاس: کیومرث درمبخش سال ساخت: 1351
بازیگران: گوگوش، عزت الله انتظامی، پروانه معصومی، مهین شهابی، مهری رحمانی، نسا ضیاییان، هژیر داریوش، هوشنگ کاوسی، اکبر زنجانپور، صادق توکلی

*****
ماجرای ساخت فیلم بیتا از زبان گوگوش
اوایل پاییز سال ۱۳۴۹ در تهران فیلم بیتا کلید خورد دوست و نویسندهٔ خوب و عزیزم گلی‌ ترقی‌ سناریست و قصه پرداز بیتا و زنده یاد هژیر داریوش با توانایی وپشتکارکارگردانی بیتا را بر عهده داشتند و فیلم برداری آن با هوشنگ بهارلوی نازنین بود .
داستان فیلم از زمان خود جلوتر و فیلمی آوانگارد بود . هم قصه و هم بازیگری در این فیلم برایم بسیار جالب و هیجان انگیز بود. بازی درنقش بیتا بعد از کار با زنده یاد جلال مقدم در فیلم سه دیوانه( ۱۳۴۵) و فیلم پنجره (۱۳۴۸) و فیلم طلوع (۱۳۴۸) کاری ازهاملت میناسیان و برادرش به من پیشنهاد شد در فیلم طلوع استاد جمشید مشایخی و دوست بسیارنازنینم سرکار خانم فخری خوروش دوست داشتنی و بلا الوندی ( درنقش دخترپزشک ) هنر نمایی وایفای نقش می کردند
با دقت سناریوی بیتا را خواندم و اشتیاقم را برای بازی در این فیلم نشان دادم. کار این پروژه با نظم وحرفه ای آغاز شد و بمن آموخت که یک فیلم سینمایی وعواملش چه گونه باید عمل کنند یکی‌ از لوکیشن‌ های این فیلم آپارتمانیست در خیابان محمودیه که در طبقهٔ اول آن گلی‌ ترقی‌ و شوهرش هژیر داریوش سکونت داشتند و در طبقهٔ دوم داریوش مهرجویی عزیز کارگردان صاحب نام سینما زندگی‌ میکرد که صحنه پذیرایی خیالی بیتا از پدرفوت شده اش وعشقش سینا در آپارتمان خالی ( محل سکونت روزنامه نگار) در واقع آپارتمان داریوش مهرجویی بود…..
در این فیلم من افتخار بازیگری در کنار بزرگانی چون عزت الله انتظامی -خانم مهین شهابی وهوشنگ کاووسی عزیز( منتقد نامی سینما) را داشتم کارگردانی خوب و حرفه‌ای هژیر نازنین این امکان را به من داد که بتوانم جایزه سپاس را برای بهترین بازی نقش زن در سال ۱۳۵۱ دریافت کنم .خانم زهره شکوفنده دوبلور نقش بیتا بودند، چون در آن زمان امکان صدا برداری در صحنه نبود. پروانه معصومی اولین نقش سینمایی خود را در این فیلم ایفا کرد. صنا ضیائیان از کارمندان تلویزیون ازسوی هژیربرای نقش روزنامه نگار انتخاب شدکه قبلا”درهیچ فیلمی ایفای نقش نکرده بود و دیگر اینکه صحنهٔ آخر این فیلم در قسمت تدوین و صدا گذاری تغییر یافت ….
قصه اصلی‌ : بیتا در آخر خود را به زیر ماشینی می‌‌اندازد و به زندگی‌ خود پایان میدهد ولی‌ در فیلم بیننده شاهد سرنوشت تلخ بیتا و ادامه زندگی‌ اوست من قصه اصلی را دوست داشتم
فیلمبرداری بیتا در اوایل زمستان ۱۳۴۹ به پایان رسید و این فیلم تا سال ۱۳۵۱ به دلایلی که از آن بی‌ اطلاع هستم اکران نشد . اکران بیتا موفقیت خوبی‌ به همراه داشت.. با اینکه سال‌ ها از آن روزگار می‌گذرد، خاطرات خوب آن روزها و همکاری در کنار عزیزانم همیشه با من است و دلتنگ یکایک ایشان! یادشان به خیر و در نهایت بسیار خوشحالم که بیتا مورد پسند و منتخب شما نازنینانم قرار گرفت/سبز و آفتابی باشید و آبی
***
چکیده ای از داستان فیلم : بی تا به پدرش و به روزنامه نگار جوانی سخت علاقه مند است. پدر می میرد و جوان روزنامه نگار نیز رابطه اش را با او قطع می کند. برای بی تا زنده گی در این نقطه تمام است و دیگر هیچ چیز برای او ارزشی ندارد.
*
فیلم نامه ی فیلم بی تا را خانم گلی ترقی بر اساس یکی از داستان های کوتاه خود تنظیم کرده است . در این فیلم به طور ضمنی ، به فاصله ی دو نوع نگرش یا ارزش گذاری نسبت به زن روبه رو هستیم . دختر ساده ، جذاب و زیبایی با همین خصلت ها همواره در خانواده و اجتماع تکریم و ستایش شده ، او خود را محق می داند که مورد پذیرش جوان روشن فکر جذابی هم قرار گیرد ، اما جوان به او بی توجه است و او را خانم کوچولویی جذاب می بیند.
احساسات دختر به شدت ضربه می خورد و احساس تحقیر می کند. اندک اندک شاهد سقوط او هستیم ، از احساس شادابی و غرور تهی می شود و به دنبال مرد جوان همه جا می رود تا مرد سرانجام به کلی او را از خود ناامید می کند .
دختر در انتها ، با همان ارزش گذاری ستایش شده ی عمومی ، سوار ماشینی می شود که برای او بوق می زند!
این سقوط ، بازتاب نگرش اجتماعی ست که غریزه و جسمیت را عروسک وار برای رشد و ارزش گذاری کافی می داند. در فیلم نازنین ( علیرضا داود نژاد ) همین نقش بار دیگر با بازیگری مشابه دیده می شود .
گفته ی یک منتقد سینمایی - جمشید اکرمی فصل نامه ی فیلم ، زمستان 1351 - تم مرکزی فیلم - خُرد شدن تدریجی معصومیت دختری را در مواجهه های گاه به گاه او با واقعیت ، هدف اعتنای خود دارد ، این تم و داستان فیلم در آن زمان سینمای ایران ، حرکت جسورانه ای بود در بطن سینمایی که «زن» چرخ پنجم درشکه ی آن محسوب می شد .
هژیر داریوش که پیش از تحصیل سینما در مدرسه ی سینمایی ایدک ، به نقد نویسی و ترجمه در نشریه های سینمایی ایران اشتغال داشت و پس از بازگشت به ایران ، چند فیلم مستند نیز ساخته بود ، در این تنها ساخته ی بلند سینمایی اش در انتخاب مضمون و شیوه ی پرداخت سینمایی آن ، ارادت و علاقه اش را به سینمای آنتونیونی نشان می دهد.
این البته ویژه گی اصلی اثر است ، اما نباید سهم ساخت سینمایی خوب ، بازی گوگوش ، موسیقی چکناواریان و فیلم برداری هوشنگ بهارلو را در تشخص بخشیدن به این اثر نادیده گرفت.
داستانی که برای آن زمان سینمای ایران نامتعارف بود ، در زمینه ی سینمایی که هم چون سرمشق اش - فیلم های آنتونیونی- تکیه و تاکید خاصی بر «سکوت» دارد ، جریان می یابد تا یکی از نادیده گرفته شده ترین آثار سینمایی ایران به وجود آید.
هژیر داریوش کارگردان فیلم بی تا می گوید : «بی تا » به عبارتی یک فیلم مستند در باره ی گوگوش است منهای خواننده گی و به عبارتی مستندی ست در باره ی فضا و آدم های این جا و این لحظه.
بی تا به عنوانی یک نمونه ی سینمای عاطفی ، واکنشی ست در برابر نوع رنگ و روغن خورده و فریبنده ( ابله فریب ) این سینما که «قصه ی عشق» آقای اریک سگال ، نمونه ی مشخص آن است . انتخاب داستانی با یک دختر جوان به عنوان پرسوناژ مهم و مرکزی ، عکس العمل است در برابر این سینمای نرینه که داریم و از زن به عنوان یکخدمت کارمطیع برای مرد یاد می شود . و یا باز انتخاب داستانی است که در آن ماجرا به حداقل رسیده و دوم ، جنبه ی خصوصی و عاطفی دارد ، واکنش ست در مقابل سینمایی که ( چه داخلی و چه خارجی ) می خواهر به ضرب سوژه ی مهم و بزرگ ، خودش را تحمیل کند.
*
نیز در نقدی از فیلم بی تا ،چنین آمده :
مایه ی تباهی تدریجی معصومیت و سرخوشی یک زن ، دست مایه ی مناسبی برای نویسنده ای چون گلی ترقی بود و همسرش هژیر داریوش هم این مضمون را با الهام از فرم آشنای سینمای مدرن اروپا و با ارادت ویژه به آنتونیونی به تصویر کشید.
بی تا از انگشت شمار فیلم های پیش از انقلاب است که به مفهوم واقعی «زن محور» است و در چنین شرایطی و در حد و اندازه های آن سینما ، نامتعارف ، بدیع و به یاد ماندنی شده است.
یکی از ویژه گی های تاثیر گذار بی تا ، بازی متفاوت گوگوش در نقشی خاص است . گرچه هژیر داریوش در تعبیری عجیب و جنجالی ، این فیلم را «مستندی در باره ی گوگوش منهای خواننده گی » نامید ، او در نقش دختری سبک سر ظاهر می شود که ناامید از مرگ پدر روانی و طرد شدن از سوی عشقی که بیش تر ساخته ی ذهن خودش بوده ، کارش به خود ویرانگری می کشد.
فیلم می کوشد لحظه به لحظه ی این فروپاشی را از طریق رو در رو کردن بی تا با شرایط ناهنجار بیرون شرح دهد . زوال اخلاقی و شرایط نا بسامان طبقه ی متوسط و تصویری نه چندان سمپاتیک از روزنامه نگاری روشن فکر به علاوه ی ازدواجی نا خواسته و از سر اجبار ، مهم ترین زمینه های باور پذیری این استحاله ی آرام و ساکت است و تغییر بنیادین شخصیت بی تا در طول فیلم از طریق همین سکوت به تماشاگر منتقل می شود ( سکوت ، واژه ی مورد اشاره ی فیلم ساز برای توضیح ِ نسبتِ فیلم با سینمای آنتونیونی هم هست ).
نکته ای که حضور این شخصیت را در در میان برگزیده گان ، متمایز می کند این است که بی تا به گونه ای از فیلم و روش فیلم سازی تعلق دارد که می کوشد هر پیرایه و بزکی را از آدم های قصه بگیرد و احساساتی کردن تماشاگر در این فیلم ها ، گناهی نابخشودنی است .
در نمونه های موفق این گونه فیلم ها ، احساس نهایی و تاثیرگذاری فیلم و آدم هایش ، باید بطنی تر و استیلیزه تر به نمایش در آید و به قول داریوش ، این فیلم پیشنهادی ست برای « زیبایی مشاهده ی احساس» توسط تماشاگران.
شخصیت بی تا بدون دیالوگ های به یاد ماندنی ، عمل گرایی خاص شخصیت های مشابه و اغلب به دلیل حضوری درست و به جا در میزانسن ها ی خلوت و نماهای طولانی فیلم ، ماندگار شده است
*
فیلم بی تا در جشنواره ی سینمایی سپاس
تهران - سال 1351 خورشیدی
فیلمبی تا در سال 1351 پنجمین دوره ی جشنواره ی سینمایی سپاس شرکت کرد و گوگوش برای بازی در این فیلم ، به عنوان بهترین بازیگر زن سال شناخته شد و جایزه ی پنجمین دوره ی جشنواره ی سینمایی سپاس را ربود.
این مراسم جشنواره ی سپاس که در هتل آریا شرایتون برگزار شد از طریق شبکه سراسری تلویزیون نیز نمایش داده شد . جشنواره ی سپاس به ریاست علی مرتضوی و دبیرکلی حمید قنبری برگزار شد و ناصر ملک مطیعی نیز ، مجری این برنامه بود.
علاوه بر بازیگری گوگوش در این فیلم ، فیلم بی تا به عنوان دومین فیلم برگزیده ی پنجمین چشنواره ی سینمایی سپاس انتخاب شد و هم چنین فیلم بردار فیلم بی تا ، هوشنگ بهارلو نیز دیپلم افتخار از این جشنواره گرفت.

  • ---

سینمای اقتباسی

سه شنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۳، ۱۲:۴۲ ب.ظ


سرویس سینما و تلویزیون هنرآنلاین، پای فیلم های اقتباسی که وسط کشیده شود، تو می مانی و فیلم هایی که از تعداد انگشتان دستت تجاوز نمی کند و این یعنی فاجعه !

اقتباس از آثار ادبی به خصوص رمان، دیرزمانی است که در عمر نه چندان بلند سینما به عنوان یک ژانر مستقل تعریف شده است و حتی در جایزه سینمایی بزرگی مانند اسکار بخش جایزه فیلم نامه اقتباسی ایجاد می شود. بر کسی اهمیت ادبیات بر سینما پوشیده نیست. از زمانی که سینما ناطق شد، ورود کلمه و زبان و به تبع آن ادبیات و آثار ادبی راه به سینما یافتند.

نکته بسیار مهم در این میان پیوند فیلم سازان ایرانی با ادبیات است، به راستی میزان تسلط فیلم سازان به حوزه ادبیات کلاسیک یا ادبیات نوین و مدرن تا چه حدی است؟ و آیا به راستی در این سال ها هیچ اثر ادبی در دنیا قابلیت تبدیل شدن به یک فیلم ایرانی را نداشته است. شاید بسیاری تمایل فیلمسازان به نگارش فیلم نامه توسط خود فیلم ساز را زمینه ساز کمرنگ شدن اقتباس سینمایی از ادبیات می دانند از سوی دیگر نباید فراموش کرد که اوضاع ادبیات و به خصوص ادبیات داستانی ایران نیز روزهای درخشانی را سپری نمی کند. آثار کمی هستند که بنا به نظر منتقدان و کارشناسان قابلیت تبدیل شدن به یک اثر ماندگار و کلاسیک شدن را دارند.

مهم ترین اصل در یک اقتباس سینمایی از آثار ادبی خارجی، آداپتیاسیون یا تبدیل به شرایط فرهنگی محل اقتباس است، که در مورد سینمای ایران، وقوع نوعی ایرانیزه کردن امری واجب به نظر می رسد، که خود دارای شرایطی خاص است. مهم ترین نکته در تبدیل یک اثر ادبی خارجی به مدل ایرانی آن، توجه به نکات فرهنگی و بومی در کشور ایران است، تفاوت های فرهنگی که در نوع پوشش، گویش، انتخاب مواد غذایی، شوخی و مزاح های مورد نظر باید مورد توجه اقتباس گر قرار گیرد.

شوخی، مزاح و تکه کلامی که که دال و مدلول آن در فرهنگ اولیه مشخص است، برای ورود به فضای فرهنگی خودمان، باید تبدیل فرهنگی صورت گیرد، بسیاری از نشانه ها و سمبول ها که در یک اقلیم زبانی یا جغرافیایی معمول و دارای ارزش است، چه بسا در فرهنگی دیگر تبدیل به امری غیر معمول و ضد ارزش شود. در یک تبدیل ادبی، نگاه به مکان های محل اتفاق داستان، و اندیشیدن تمهیدی برای تصویر کردن آن مکان با واجبات درون متنی آن باید هماهنگ باشد، غفلت از آن موجبات یک اثر بی ریشه و بدون باورپذیری را برای مخاطب درون فرهنگی پدید می آورد.

در یک اقتباس ادبی، توجه به روح زمانه امری بی تردید است، چه بسیار آثاری گرانقدر در حوزه ادبیات کلاسیک که به علت عدم اقتباس درست آن، حتی در اقلیم فرهنگی اثر ادبی مورد نظر هم نتوانسته نظر مخاطبان و منتقدان را به خود جلب کند و یه فرصت مغتنم هنری بی اثر می شود. اقتباسی موفق خواهد بود که علاوه بر حفظ عناصر اصلی داستان و خط مشی نویسنده اثر، بتواند با اندک تغییراتی خود را تبدیل به یک اثر وطنی کند، فارغ از اینکه جریانات فرهنگی موطن اصلی اثر ادبی چه مکان یا زمامی بوده است، باید بتواند خود را به عنوان یک شاخصه ادبی موطن بعدی اش معرفی کند.

به طور مثال فیلم "اینجا بدون من" اثر بهرام توکلی که اقتباسی از نمایشنامه "باغ وحش شیشه ای" تنسی ویلیامز است. از جزئیات این‌ چنینی فیلمنامه برای مثال می‌توان به نگرانی "آماندا" در نمایشنامه از این نگرانی که دامادش الکلی نباشد، که در فیلمنامه به حساسیت فریده به سیگاری بودن رضا (پارساپیروزفر) تغییر کرده، یا روزی که رضا به خانه دوستش می رود، فریده برای بلند قد نشان دادن یلدا، به زور کفش پاشنه بلند پایش می‌کند که در نمایشنامه اصلی این اتفاق به نوعی دیگر و برای پنهان کردن نقص دیگری در فیزیک بدن لورا رخ می‌دهد، یا به طور مثال آشنایی یلدا و رضا که به سال‌ها پیش در خانه رضا باز می گردد و ضبط یک کاست برمی گردد، که در نمایشنامه این آشنایی میان لورا و جیم به حضور آن‌ها در دبیرستان بولورز و همکلاسی بودنشان مربوط است و یا نمونه دیگر نوع شخصیت‌پردازی کاراکتر آماندا (فریده) است که توکلی آن را به مادری کاملا ایرانی با تمام دلشوره‌های به جا و نا‌به‌جایش تبدیل کرده است.

با هر رویکردی که به سینمای اقتباسی و اقتباس از ادبیات در سینمای ایران از آثار ادبی خارجی نگاه کنیم، نمی توانیم به راحتی از چند نام و اثر ادبی بگذریم.

سلطان اقتباس
ناخدا خورشید اثر ناصر تقوایی، که اقتباسی از داستان "داشتن و نداشتن" ارنست همینگوی است، نمونه کامل یک اثر اقتباسی که به هنرمندی و ظرافت تمام آداپته شده و تبدیل به اثر کاملا ایرانیزه و بومی شده است. با نگاهی به این فیلم اقتباسی شرایط به گونه ای رغم می خورد که انگار به جای شخصیت مورگان در داستان اصلی،ناخدا خورشید قهرمان اصلی داستان است. تقوایی با تبدیل کردن فضای آمریکایی داستان به فضای جنوب ایران و آمیختن سنن و فرهنگ بومی مردمان جنوب با خط مشی کلی داستان، شاهکاری را خلق کرده است که کمتر در سینمای ایران دیده شده است، تقوایی با ساخت فیلم "آرامش در حضور دیگران" که اقتباسی از رمان مشهور نویسنده نامدار غلامحسین ساعدی بوده است، نشان داده است که یکی از بی رقیب ترین فیلم سازان اقتباسی در عرصه فیلم سازی ایران است.

عرفان با طعم ایرانی
گذشتن از کنار نام مهرجویی یک بی مهری بزرگ به ساحت کارگردانی است که با ساخت دو فیلم اقتباسی "پری" و " سارا" که به ترتیب از روی از کتاب معروف جی.دی.سالینجر "فرانی و زویی" و "خانه عروسک" هنریک ایبسن نمایشنامه نویس شهیر نروژی هستند. مهرجویی با آداپته کردن داستان سالینجر به یک اثر عرفانی – ایرانی به خوبی توانایی خود را در آداپته کردن فرهنگ، زبان، هنر خارجی به امری ملموس و داخلی نشان داده است و در گامی فراتر از آن با تبدیل یک نمایشنامه، آن هم از نویسنده ای صاحب سبک به فیلمی کاملا مناسب شرایط اجتماعی، فرهنگی و هنری کشور خود، نشان داده است که مهرجویی بیهوده این مقدار نقد مثبت و هوادار فیلم را به گرد خود جمع نکرده است.

اقتباس عاشقانه
عبور از نام فرزاد موتمن و فیلم درخشان اش "شب های روشن" نه تنها کم لطفی در حق این کارگردان است بلکه به نوعی ارزش های سعید عقیقی در مقام فیلنامه نویسی که دست به اقتباس زده است نادیده انگاشته شده است و به نوعی ظلم در حق فیلمی است که کمتر کسی آنرا ندیده است و کمتر کسی را می شناسیم که فیلم را دوست نداشته باشد، روایت این فیلم آنقدر صمیمی است که گاهی اگرندانیم فیلم نامه اقتباسی است، زبان به تمجید از ساختار داستانی اثر گشوده و گاهی فراتر از آن به دنبال خالق این داستان با روایت عالی خواهیم گشت. شاید تنها سکانس پایانی فیلم است که بنا به ذائقه و میل دوستداران سینما ایارن با پایان کتاب متفاوت است که در مقایسه با سایر آثار اقتباسی در سینمای هالییود و اروپا مسئله ای قابل اغماض است. "شب‌های روشن" با کارگردانی خوب موتمن و دیالوگ‌های شاعرانه عقیقی تبدیل به بهترین اقتباس عاشقانه سینمای ایران شده است.

  • ---

هیوا مسیح

سه شنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۳، ۱۲:۱۵ ب.ظ


قش ممیزی در اعتماد مردم به کتابخوانی/ 16

ترسی که برخی مسئولان از کتاب دارند، ریشه ای قدیمی دارد

تاریخ انتشار : دوشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۳ ساعت ۰۹:۰۰
هیوا مسیح، شاعر و روزنامه‌نگار معتقد است وقتی یک کتاب دارای محتوای ضعیف است، بی‌مخاطب خواهد ماند، حتی اگر درباره آن تبلیغات گسترده‌ای صورت بگیرد؛ چرا که دوران حاضر، عصر بیداری ملت‌هاست.
ترسی که برخی مسئولان از کتاب دارند، ریشه ای قدیمی دارد
هیوا مسیح به خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) گفت: حقیقت این است که در نگاه به ممیزی نمی‌توان تغییر خاصی ایجاد کرد. فکر می‌کنم ترسی که برخی مسئولان از موضوع کتاب دارند، ریشه ای قدیمی دارد، این موضوع تقریبا وجود داشته و به راحتی قابل تغییر نیست. برای اینکه در این رویه تغییر ایجاد شود باید نوع نگاه‌ها را نسبت به موضوع کتاب عوض کنیم.

نویسنده «من از دنیای بی کودک می‌ترسم» درباره تغییر شیوه ممیزی کتاب تصریح کرد: در ابتدای فعالیت دولت جدید این پیشنهاد مطرح شد که شیوه ممیزی کتاب تغییر کند و مسئولیت محتوای مطالب به عهده ناشران و نویسندگان گذاشته شود؛ که البته مورد تصویب قرار نگرفت.

این روزنامه‌نگار اضافه کرد: فکر می‌کنم قبل از اینکه در شیوه نظارت بر کتاب تغییری ایجاد شود باید قوانین دقیقی به وجود آیند که آسیب‌های ناشی از این تغییرات دامن‌گیر نویسندگان نشود. زیرا بی توجهی به این موارد باعث می‌شود نویسندگان دچار خود‌‌‌سانسوری شوند که در این صورت پس از مدتی خلاقیت ها از بین می رود.

وی در پایان گفت: در این سالها شاهد بوده ایم که گاه برای یک کتاب تبلیغات بسیاری صورت گرفته، اما مورد استقبال مردم واقع نشده است و برعکس کتابی که درباره آن هیچ تبلیغ یا معرفی خاصی نشده، به سرعت نایاب می‌شود. این نشان می‌دهد که عصر حاضر عصر بیداری ملت‌هاست و مردم ما خود دارای قدرت شناسایی لازم برای انتخاب آثار هستند.

هیوا مسیح علاوه بر عرصه شعر در زمینه‌ روزنامه‌نگاری، سینما، عکاسی، تئاتر، مجسمه‌سازی و نقاشی نیز فعالیت دارد.

«سه خشتی: ترانه‌های کوچک کرمانج»، «تبعید به شما»، «کتاب هیچ»، «شبانی که دست‌های خدا را می‌شست»،«همسایه! چیزهایی امشب به یادم می‌آید»، «کتاب علت‌های عشق»، «ببخشید، هواپیماهای ما شهر شما را ویران کردند» (نامه‌ها و اشعار بچه‌های دنیا به پیرترین پدربزرگ دنیا)، «ما عشق را از بهشت به زمین آورده‌ایم»، «من از دنیای بی کودک می‌ترسم»، «من پسر تمام مادران زمینم»، «کتاب فقیر»، «کتاب آب» و «گزین‌ گفتار شمس تبریزی» عنوان برخی از آثار وی هستند.
  • ---

عباس جهنگیریان و زندگی رودکی

سه شنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۳، ۱۲:۱۲ ب.ظ


عباس جهانگیریان نویسنده کودک و نوجوان هم‌اکنون سه کتاب زیر چاپ دارد. او مشغول نوشتن فیلمنامه‌ای بر اساس رمان «فارابی» است، دو رمان «خانه درختی» و «مزد خط» را بازنویسی می‌کند .

ایبنا: عباس جهانگیریان نویسنده کودک و نوجوان هم‌اکنون سه کتاب زیر چاپ دارد. او مشغول نوشتن فیلمنامه‌ای بر اساس رمان «فارابی» است، دو رمان «خانه درختی» و «مزد خط» را بازنویسی می‌کند و برای تالیف رمان «رودکی» نیز با نشر زلال قراردادی بسته است.\

«خواب دخترها چپ نیست» نام اثری است که قرار بود تا پیش از نمایشگاه کتاب منتشر شود. ولی از آنجا که تصاویر این کتاب مشکلاتی داشت، با اعتراض من کتاب دوباره به مرحله تصویرسازی رفت و پس از این مرحله از سوی نشر زلال به چاپ خواهد رسید.

وی درباره دومین اثر زیر چاپ خود یادآور شد: نشر پیدایش نیز به زودی کتابی را با عنوان «حکایت‌های چهار مقاله نظامی عروضی» برای نوجوانان منتشر می‌کند. در این کتاب تکیه اصلی روی حکایت‌های چهارمقاله بوده است تا کتابی جذاب برای نوجوانان از آب درآید و بنابراین، ذکر مسایل تکنیکی و فنی چهارمقاله در دستور کار نبوده است.

جهانگیریان با اشاره به کتاب «اردشیر بابکان» نیز گفت: کار تالیف این رمان تاریخی

<!--[if gte vml 1]--> <!--[endif]--><!--[if !vml]--> <!--[endif]-->عمدی دارم که ادبیات را به سینما نزدیک کنم. چراکه تصورم بر این است که در آینده، این نوع داستان بیشتر جواب می‌دهد و مخاطبان بیشتری هم خواهد داشت <!--[if gte vml 1]--><!--[endif]--><!--[if !vml]--><!--[endif]-->

نیز که به تاریخ بنیانگذاری سلسله ساسانی می‌پردازد، مدت‌ها پیش به پایان رسیده و هم‌اکنون در مرحله اصلاحات است. این کتاب را نشر مدرسه منتشر خواهد کرد.

این داستان‌نویس کودک و نوجوان، تالیف فیلمنامه‌ای را بر اساس رمان «فارابی» نوشته خودش نیز در دست دارد. این فیلمنامه برای موسسه صبا و به منظور ساخت یک انیمیشن سینمایی نوشته می‌شود.

دو رمان «خانه درختی» و «مزد خط» نیز دیگر آثار جهانگیریان هستند که هر دو در مرحله بازنویسی قرار دارند.

اما مهم‌ترین پروژه تالیفی این نویسنده در حال حاضر، رمان تاریخی «رودکی» است که قرارداد تالیف آن با نشر زلال بسته شده است. جهانگیریان درباره این اثر گفت: کار پژوهشی این کتاب کاملا به اتمام رسیده و هم‌اکنون در حال تالیف متن آن هستم.

وی در پاسخ به پرسش خبرنگار ابینا درباره رویکرد او در این رمان به مسئله نابینایی رودکی که محل مناقشات بسیار بوده، خاطرنشان کرد: من رودکی را در پایان عمرش کور کردم! به این معنی که معتقدم او در اصل بینا بوده و در پایان عمر طی مسائلی با میل کشیدن به چشم‌هایش، او را کور کرده‌اند.

<!--[if gte vml 1]--><!--[endif]--><!--[if !vml]--><!--[endif]-->در شیوه روایتی «نما داستان»، نویسنده حذف شده و در عوض، عناصر بصری جایگزین او می‌شوند <!--[if gte vml 1]--><!--[endif]--><!--[if !vml]--><!--[endif]-->



جهانگیریان خاطرنشان کرد: رودکی شعرهایی دارد که محال است سروده فردی همواره نابینا بوده باشند.

وی سبک نگارش خود را در این رمان «نما داستان» خواند و افزود: این سبک را مدتی است که در کارهای مختلف به کار می‌گیرم و «هامون و دریا» نیز که از نظر بسیاری از منتقدان اثر موفقی بوده، بر اساس همین شیوه شکل گرفته است.

جهانگیریان با بیان این که نسبت به «نما داستان» تا کنون اعتراض‌هایی نیز صورت گرفته، ادامه داد: در این شیوه نوشتاری، همزمان داستان را در قالب فیلمنامه نیز می‌نویسم. البته نه با سکانس‌بندی، ولی در ذهن خودم بخش‌های مختلف داستان را پلان‌بندی می‌کنم.

وی درباره دلایل علاقه‌اش به این شیوه نیز گفت: عمدی دارم که ادبیات را به سینما نزدیک کنم. چراکه تصورم بر این است که در آینده، این نوع داستان بیشتر جواب می‌دهد و مخاطبان بیشتری هم خواهد داشت. در این شیوه روایتی، نویسنده حذف شده و در عوض، عناصر بصری جایگزین او می‌شوند.

  • ---


در شب‌های داستان مطرح شد؛

بچه‌‌ها با تبلت و موبایل کتابخوان می‌شوند؟/

فرهاد حسن‌زاده نویسنده معتقد است: نباید فکر کنیم نویسنده‌ای که برای کودک و نوجوان می‌نویسد، نباید برای مخاطب دیگری بنویسد به همین دلیل هم هست که برخلاف ماشین‌های دوگانه سوز، من چندگانه سوز هستم!

پایگاه خبری تحلیلی هدانا (HODANA.IR): سومین شب از پنجمین دوره شب‌های داستان برج میلاد دوشنبه شب 17 آذر 93 با شعر و داستان‌های نرگس آبیار، فرهاد حسن‌زاده، حدیث لزرغلامی، جواد محقق و محبوبه نجف‌خانی، دنبال شد.

نرگس آبیار به عنوان نخستین نویسنده مهمان این نشست، بخشی از رمان «نفس‌های بابا» را خواند و درباره آن گفت: این اثر را دو سال قبل نوشتم و می‌خواستم آن را منتشر کنم ولی دوستان پیشنهاد کردند که فیلمی بر اساس آن ساخته شود؛ بنابراین خودم فیلمنامه آن را نوشتم و قرار است که یک کار سینمایی باشد.

 

وی در پاسخ به سوال منوچهر اکبرلو مجری برنامه، مبنی بر اینکه داستان برای کدام رده سنی نوشته شده است؟، گفت: راوی، دختری است که بخشی از زندگی‌اش را تعریف می‌کند ولی تمام گروه‌های سنی می‌توانند مخاطب آن باشند چون دارای نگاهی اجتماعی به سال‌هایی است که روایت می‌شود.

 

فرهاد حسن‌زاده، دیگر نویسنده مهمان شب سوم از شب‌های داستان گفت: به نظرم مهم نیست که کار هنری و خلاقانه برای چه سن و سال و مخاطبی انجام می شود. مساله اصلی و مهم، کیفیت اثر است و باید بر آن تکیه کنیم. نباید فکر کنیم نویسنده‌ای که برای کودک و نوجوان می‌نویسد، برای مخاطب دیگری نباید بنویسد یا کسی که داستان می‌نویسد، دیگر شعر ننویسد؛ به همین دلیل هم هست که برخلاف ماشین‌های دوگانه سوز، من چندگانه سوز هستم!

 

وی در بخش دیگری از سخنانش با تمجید از برنامه شب‌های داستان گفت: همیشه از دور شاهد ساخته شدن برج میلاد بودم و به آن علاقه داشتم ولی هیچ وقت فکر نمی‌کردم روزی در یکی از سالن‌های آن داستان بخوانم!

حسن‌زاده‌ بخشی از رمان «زیبا صدایم کن» را برای حضار خواند؛ رمانی که برای نوجوانان نوشته شده و هنوز منتشر نشده است. این رمان، داستان دختر و پدری را تعریف می‌کند که پدر در بیمارستان روانی بستری است و با همکاری دخترش از آنجا فرار می‌کند.

حدیث لزرغلامی، سومین مهمان برنامه شب‌های داستان بود. او پیش از اینکه شعرهایش را بخواند، گفت: اتفاقی که در یک سال گذشته درباره ادبیات، شعر و داستان در برج میلاد رخ داده است، بسیار فرخنده و مبارک است و امیدوارم ادامه داشته باشد.

 

وی با تشریح بخشی از فعالیت‌های خود در زمینه تولید «کتاب زنده» در نشر چکه گفت: زندگی بچه‌های ما در سال‌های اخیر با تبلت و موبایل همراه شده است. ما در نشر چکه، این را یک فرصت می‌دانیم، فرصتی که از آن می‌توان به نفع کتاب و کتابخوانی کودکان استفاده کرد. در واقع مهم این است که کودکان و نوجوانان در کنار بازی‌هایی که روی گوشی و تبلت‌هایشان دارند، کتاب‌های تالیفی یا به قول ما کتاب‌های زنده را هم داشته باشند و از این راه کتابخوان شوند.

لزرغلامی اضافه کرد: دو سال قبل که ما این پروژه را آغاز کردیم، تقریبا با مدل جهانی آن هم‌سطح بودیم ولی از آن زمان تاکنون، حجم کتاب‌های تولیدشده در خارج از کشور به شدت افزایش یافته و ما همچنان در حال اقناع کردن و فرهنگ‌سازی در این زمینه هستیم.

در این برنامه، همانند دو شب نخست، یکی از مخاطبان کودک برای حضار داستان خواند. فاطمه سادات میرباقری، 10 ساله، داستانی را با عنوان «سوال من» خواند که در آن به موضوع درگیری‌های خانوادگی اشاره داشت.

در ادامه، جواد محقق پیش از آنکه سه شعر نیمایی برای نوجوانان بخواند، درباره تازه‌ترین آثارش گفت: یک کتاب برای خردسالان دارم که قرار است توسط انتشارات مدرسه چاپ شود و کار دیگرم نقد و بررسی شعر دفاع مقدس است که توسط انتشارات روایت فتح منتشر خواهد شد.

 

در ادامه بخشی از شعر «گفتگو» سروده جواد محقق را می‌خوانید: اگر خدا مرا پرنده آفریده بود/ چه قدر سهم من از آسمان زیاد بود/ چه قدر از هر آنچه تیره و زمینی است، دور می‌شدم/ پسر سکوت کرد و دخترک جواب داد: چرا به چشم تو زمین که آشیانه پرنده‌هاست، تیره است/ زمین قشنگ و دیدنی است/ آب و دانه پرندگان به دست اوست/ چرا به جای آسمان به دیدن زمین نمی‌روی؟...

محبوبه نجف‌خانی آخرین مهمان سومین شب از شب‌های داستان برج میلاد، از چاپ دو جلد دیگر از مجموعه «نامه‌های فلیکس» با ترجمه خود خبر داد و گفت که در دی ماه رونمایی خواهد شد.

باید جایگزینی مناسب برای تبلت و موبایل بچه‌هایمان بیابیم

این مترجم در بخش دیگری از سخنانش گفت: ما والدین از فراگیر شدن تبلت و فضاهای مجازی گله‌مندیم ولی باید قبول کنیم که بخشی از اوضاع فعلی، حاصل قصور ماست چون هزینه‌های زندگی آن‌قدر بالا رفته که پدر و مادرها مجبورند در دو سه نوبت کار کنند و خودشان، تبلت و گوشی را به بچه‌های‌شان می‌دهند تا آنها را سرگرم کنند.

 

وی اضافه کرد: اگر بخواهیم این ابزارها را از بچه‌ها بگیریم، باید وسیله بهتری را جایگزین کنیم و در عین حال بپذیریم که وقت بیشتری را باید برای کودک و نوجوان‌مان صرف کنیم.

چهارمین شب از پنجمین دوره شب‌های داستان، ساعت 18 سه‌شنبه 18 آذر با شعرخوانی و داستان‌خوانی شهرام اقبال‌زاده، احمد پوری، محمدرضا شمس، شکوه قاسم‌نیا و فریبا کلهر در مرکز همایش‌های برج میلاد برگزار می شود.

 

  • ---


شب نام‌آشنایان ادبیات کودک و نوجوان در برج میلاد

تاریخ انتشار : یکشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۳ ساعت ۱۶:۳۳

در چهارمین شب از آخرین دوره شب‌های داستان برج میلاد، شهرام اقبال‌زاده، احمد پوری، محمدرضا شمس، شکوه قاسم‌نیا و فریبا کلهر شعرخوانی و داستان‌خوانی خواهند کرد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) شب چهارم از پنجمین دوره شب‌های داستان با حضور این پدیدآورندگان ادبیات کودک و نوجوان، ساعت 18 سه‌شنبه 18 آذر 1393 در سالن سعدی مرکز همایش‌های برج میلاد تهران برگزار می‌شود. در این روز یکی از نوقلمان نوجوان نیز اثری را برای حضار خواهد خواند.

فریبا کلهر، شکوه قاسم نیا، احمد پوری و محمدرضا شمس از جمله مهمانان این شب برج میلاد هستند.

شکوه قاسم‌نیا مولف شعرها و داستان‌های متعددی از جمله ماه و ماهی، چرا نمی خندی؟، قصه های شیرین هزارو یک شب، مجموعه قصه‌های شیرین کودکانه، پسته دهان بسته، آقا موشه باهوش، آرزوهای کرم کوچولو، نخودی‌ها، قاروقاروقار خبردار، خانه‌ها جورواجورند، ماشین‌ها جورواجورند، کلاغه به خنده افتاد و...است.

همچنین احمد پوری، مترجم کتاب‌هایی چون گزیده اشعار شل سیلوراستاین، خلسه بر ویرانه‌ها، دنیا را گشتم بدون تو، عنکبوت و مگس، صد نامهٔ عاشقانه و... است.

در کارنامه کاری محمدرضا شمس نیز این عناوین به چشم می خورد: اگر این چوب مال من بود، پیازی که گرمش بود، یک اسم و چند قصه، اتوبوس دریا و...

شهرام اقبال زاده مترجم کتاب‌های گاندی، بی‌نظمی نوین جهانی، چگونه رمان خود را بازنگری و ویرایش کنیم و ترجمه برای کودکان است.

از فریبا کلهر این عناوین منتشر شده است: سوت فرمانروا، تب شصت و چهار درجه جادوگر خوشگله، با مثنوی پشت چراغ قرمز، مادر خسته پسر خوش خنده، تو از بهشت آمده‌ای، قصه‌های آقا کوچولو، از تو می‌خواهم خدا، خواهر خوش شانس من، آقای هندوانه و...

  • ---

شب داستان

دوشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۳، ۰۲:۳۵ ب.ظ

 


 در شب‌های داستان مطرح شد
سروش صحت می‌خواست چه‌ کاره شود، چه کاره شد
کد خبر: 93060603655
پنجشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۳ - ۱۳:۰۶
 
پنجمین شب از چهارمین دوره‌ی شب‌های داستان برج میلاد با داستان‌خوانی مجید تیموری، سروش صحت و خجسته کیهان برگزار شد.
به گزارش ایسنا، مجید تیموری پیش از داستان‌خوانی گفت که تا پایان سال، دومین قسمت از شعر بلندش را تحویل ناشر خواهد داد تا سال آینده به چاپ برسد.
او همچنین از نگارش مجموعه‌ی تازه‌ای خبر داد که به‌زودی با 9 داستان به چاپ خواهد رسید.
تیموری سپس دو داستان «من داوطلبم» و «ساعت هواخوری» را روخوانی کرد.
پس از او، در بخش داستان مخاطبان، یاسر سماوات از خبرنگاران حوزه‌ی کتاب، داستان «صدایی که در هوا مخفی شد» را برای حاضران خواند.
مهمان بعدی این شب، سروش صحت بود که داستان‌های کوتاهش در نشریات ادبی به چاپ رسیده است.
این فیلمنامه‌نویس و کارگردان مجموعه‌های تلویزیونی در سخنانی کوتاه گفت: اغلب کارهایی را که برای تلویزیون انجام می‌دهم، همراه با ایمان صفایی می‌نویسم و این فیلمنامه‌ها قرار است مردم را زیاد بخنداند. در واقع، امیدواریم که بخندند؛ ولی بعضی وقت‌ها هم مردم نمی‌خندند. در برخی داستان‌هایی هم که برای مجلات می‌نویسم، سعی می‌کنم لحن طنز را داشته باشم، ولی گاهی شاید این حس به مخاطب دست نمی‌دهد.
 
او درباره‌ی اشتغال به فیلمنامه‌نویسی و شوق داستان‌نویسی نیز گفت: رشته‌ی تحصیلی من در دانشگاه، شیمی بود؛ ولی خیلی دوست داشتم قصه‌نویس شوم. پدر و مادرم می‌خواستند من دکتر شوم و خودم دوست داشتم قصه بنویسم. به اصرار آن‌ها در رشته‌ی تجربی امتحان دادم، ولی قبول نشدم. شیمی قبول شدم و آن را ادامه دادم. زمان جنگ بود و شیمی خواندم. البته شش‌ماه هم به جنگ رفتم. به هر حال، نه پزشک شدم و نه قصه‌نویس، یعنی چیزی شدم که نه پدر و مادرم می‌خواستند و نه خودم دلم می‌خواست.
کارگردان مجموعه‌ی تلویزیونی «ساختمان پزشکان» ادامه داد: چون به قصه‌نویسی علاقه داشتم و خیلی بی‌پول بودم، پیش خودم فکر کردم، چه کاری بکنم که هم به علاقه‌ام نزدیک باشد و هم پول درآورم، این شد که به فکر فیلمنامه‌نویسی افتادم و بعدش پولدار و خوشبخت شدم.
وقتی مجری برنامه از سروش صحت درباره‌ی میزان کتابخوانی‌اش پرسید، او جواب داد: من کم می‌خوانم، ولی به آدم‌ها زیاد نگاه می‌کنم.
 
صحت در ادامه، داستان‌های «چرا گریه می‌کنی» و «گالیله» را برای مخاطبان خواند که براساس گفت‌وگویی میان شخصیت‌های پدر و پسر نوشته شده بود.
پس از او، خجسته کیهان، مترجم آثار پل استر، ماریو بارگاس یوسا، ویرجینیا وولف و ولادیمیر ناباکوف، بخشی از کتاب «ماهی در آب» (زندگینامه خودنوشت ماریو بارگاس یوسا) را خواند.
او در توضیحی کوتاه درباره‌ی ترجمه‌هایش، گفت: من بیشتر براساس ذوق و سلیقه شخصی‌ام کار می‌کنم و کتاب‌هایی را انتخاب می‌کنم که با سلیقه‌ام جور است. در واقع، لزومی نمی‌بینم حتما به‌سراغ آثار نویسندگانی بروم که جایزه‌ی خاصی برده باشند.
براساس این گزارش، پیش‌تر اعلام شده بود که منوچهر بدیعی نیز در این شب، داستان‌خوانی خواهد داشت؛ اما او به برگزارکنندگان برنامه اطلاع داده بود که به‌دلیل پیدا نکردن داستانی که قصد داشته آن را در جمع مخاطبان بخواند، به برنامه نخواهد آمد.
انتهای پیام
 
 

  • ---