رامین جهان پور

نویسنده و روزنامه نگار

رامین جهان پور

نویسنده و روزنامه نگار

رامین جهان پور

۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

> روزنامه شرق > شماره 2294 17/2/94

شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۲:۴۷ ب.ظ


ما افراد کم سوادی هستیم. چرا؟


نویسنده :علی میرمیرانی

الف) پرواضح است که سواد به معنی خواندن و نوشتن یا تحصیلات عالی و آکادمیک، مراد نیست. سواد را که به معنی دانستگی و جویای ادراکی نو در میان دانسته های دیگران بودن بگیریم، خواهیم دید چه بسیار مهندسانی که در رشته شان دکترا گرفته اند یا بسیار پزشکانی که تخصص و فوق تخصص دارند، اما به غایت بی سوادند. چندسال پیش دوستی اصرار داشت مسئولیتی را در یکی از نشریات لایف استایل برعهده بگیرم. به او گفتم آن جنس کاری که تو از من می خواهی با کم سوادی مخاطبت نمی خواند. اتفاقا گفت غالب مخاطبان ما پزشک و... هستند. بدیهی است دکتر و فوق لیسانس و... که فرهنگ و سواد فرهنگی و دانسته های جمعی او از هضم رابع گذشته باشد و شوق به تحصیل این دانستن و... در زمان و ذهنش جایگاهی ندارد، آدم باسوادی نیست.
ب) کم سوادیم چون تیراژ کتاب در ایران بدل به یک جوک دست سوم بی مزه شده که دیگر تذکردادن و بحث کردن و... هم در آن بی اثر است. این تیراژهای ٥٠٠، ٦٠٠ تایی که برخی مربوط به کتب اشخاصی است که حداقل نیم قرن است می نویسند یا ترجمه می کنند، بیانگر کم سوادی ما و موید این نکته است که با دانستن و فهم فرهنگی بیگانه ایم.
تاسف آورتر از این تیراژهای مضحک، تلاش رسما مذبوحانه مولفان و مترجمان است که در این وانفسا بدل شده اند به ویزیتور و مشتری جورکن و بازاریاب درجه ششم کتاب های خود! و بیا و ببین چه دست وپاهایی که نمی زنند در فضای مجازی و فضای مطبوعات و... که شاید بتوانند چهار نفر را متقاعد کنند به خرید کتابشان. شان مترجم و مولف هم در این میان گم گشته ای بیش نیست. رسما شوخی است. ناگفته پیداست که در فضای اینترنتی هم دوستان اغلب لایک می کنند و کتابی نمی خرند و این مسئله، به درام بلکه به تراژدی کتاب و سواد و فرهنگ در کشور ما رنگ کمدی هم می زند. کمدی سیاه یا طنز تلخ؟ کدام تعبیر را می پسندید؟
ج) ما کم سوادیم. چون نه عموم که حتی بخش فرهنگی طبقه متوسط شهری نیز فیلم های روز یا دیروز سینمای جهان را پیگیری نمی کنند. قطعا از آغاز دهه ٩٠ دیگر هیچ تبی در این زمینه در اجتماع قابل رویت نیست. دوستی را می شناسم که فیلم های سینمای جهان را از او می گیرم. مغازه ای کوچک داشت در فرهنگی ترین خیابان تهران. آن را بست. خودش می گفت لازم نیست مردم دغدغه سینمایی داشته باشند. بر فرض ٢٠٠ فیلم قابل بحث تاریخ سینما یا صد فیلم مطرح جهان یا... را بخرند. اگر ١٠ فیلم برتر سینمای جهان و هرسال چندفیلم روز را می خریدند، من یک طبقه از این پاساژ را به نام زده بودم! ایراد از دانلود هم نیست. ما مشتری سریال های ترکی هستیم. به همین سادگی. تیتر روزنامه ها را اگر در هفته های اخیر بازبینی کنید، لابه لای آن مکرر به وضعیت بد اقتصادی سینمای ایران اشاره شده. مردم ما سینما هم نمی روند. دلیلش هم فقط سانسور یا... نیست. دغدغه یا حوصله اش نیست.
د) به گمانم استفاده کالاهای فرهنگی اعم از فیلم، کتاب، موسیقی، تئاتر و ... هیچ گاه از بدل به عادت روزانه ما نشده. نمی گویم دغدغه یا دل مشغولی یا علاقه...، نه. یک عادت ساده اما نهادینه شده. از این رو اگر در سایر نقاط جهان تکنولوژی فراگیر می شود، عادات فرهنگی سر جای خود، با همان قوت باقی می ماند اما در ایران ماهواره و اینترنت جایگزین کتاب، سینما، تئاتر و... می شود. اظهرمن الشمس است که ما در فضای سایبری دنبال کتاب و فیلم و... نیستیم. ما آنجا کم سواد، جوزده و سطحی، صرفا زمان را سر می بریم و وقت می کشیم. حتی این موج سواری ما در همان حوزه هم عیان است. در سال ٩٣، رسما فیس بوک از مد افتاد و اینستاگرام مد شد. (دقت کنید، مد شد.)
ه) ما کم سوادیم چون بر فرض مثال اگر شلواری در آن سوی جهان با خشتکی در حوالی زانو و کمری در زیر باسن، مد شود، با چنان سرعتی میان بخشی از جماعت ذکور ما فراگیر می شود که حیرت می کنی. گویی با یک کلیک، نصب در محل، تحویلت می دهند اما اگر از ظهور
e-book (کتاب الکترونیکی) در جهان سال ها بگذرد، اینجا انگار حتی بویی یا ادایی یا ژست و پز آن هم راه نمی یابد.
و) ما مردم کم سوادی هستیم. تیراژ مطبوعات در ایران به خودی خود یک طنز تمام عیار است. ملاحظه های مطبوعاتی و پرهیزهای حرفه ای اجازه نمی دهد و گرنه اگر تیراژ قابل اعلام و اعلان باشد، خواهید دید با جمع زدن تیراژ دو، سه روزنامه وزین قابل بحث کشور به عددی می رسیم که بیشتر مناسب صرفا یکی از مناطق ٢٢ گانه تهران است! نه کل تهران و نه سراسر کشور. همه ماجرا هم به فضای بسته و سانسور و... ربط ندارد. از روز ازل در مطبوعات در ایران تا امروز کمتر دوره ای فضا باز و آماده روزنامه نگاری بوده است. شاید در مجموع دو سال فضای مناسب داشته ایم. پس محدودیت ها همیشه بوده اند اما این بی اقبالی از سوی مخاطب مشخصا از دهه ٩٠ عیان است و نتیجه چنان شده که گاهی آدم می اندیشد قلم زدن در مطبوعات یک خودگویی و خودخندی بیش نیست.
موخره: یقه تکنولوژی را نگیریم و بی سوادی خود را در همگامی با سرعت روز جهان پنهان نکنیم. این اینترنت های کلنگی ما که حتی ١٢٨ آن را هم سرویس دهنده محترم با یک کرور آدم، اشتراکی در اختیارمان می گذارد و مدام کَمیت لنگی دارد و هزار مصیبت، با اینترنت در هیچ کجای جهان قابل قیاس نیست. اما به تیراژ کتاب در کشورهایی که سرعت نتشان رنگ از رخسار نید فور اسپید می برد، نگاهی بیندازید. به تیراژ مطبوعات در همین پاکستان بنگرید. به فروش فیلم در سایر کشورها نظری کنید. به رونق تئاتر، به اوضاع موسیقی، به... . ما افراد کم سوادی هستیم. یک بار هم که شده وضع اسفبار خود را ببینیم، توجیه نکنیم. از دولت و وضعیت ارض و سما شکوه نکنیم، بر نهان و آشکار خود چشم بگشاییم و با اعتراف به واقعیت، گام اول را جهت تصحیح خود برداریم.

  • ---