رامین جهان پور

نویسنده و روزنامه نگار

رامین جهان پور

نویسنده و روزنامه نگار

رامین جهان پور

یادداشت مهمان

چهارشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۳۷ ق.ظ

نویسنده «رودخانه‌ای که می‌رفتیم» کلاسیک است


محمد مومنی سید

شناسهٔ خبر: 1713755یکشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۱ - ۱۰:۱۹ خبرگزاری مهر-

فرهنگ

«رودخانه‌ای که می‌رفتیم» نشان می‌دهد دارای یک نویسنده کلاسیک است که از عناصر کلامی برای نشان دادن کنش‌ها و واکنش‌های شخصیت‌های داستان‌هایش بهره می‌گیرد و با قرار دادن شخصیت‌ها در وضعیت‌های مختلف، تصویر دقیقی از داستان به خوانندگان می‌دهد.

به گزارش خبرنگار مهر، مجموعه داستان «رودخانه‌ای که می‌رفتیم» نوشته رامین جهانپور اواخر سال گذشته به چاپ رسید و شامل 23 داستان کوتاه است که پیش از این در مجلات و نشریاتی مانند «دوست نوجوان»،‌ «نهال انقلاب»، «رشد نوجوان»، «کیهان بچه‌ها»، «بادبان کشتیرانی»، «خانه خورشید»، «تیزهوشان»، «سلام بچه‌ها»، «آفتاب مهتاب» و «دوچرخه» چاپ شده‌اند.

«بغض شیرین»، «تلافی»، «ترکه زردآلو»، «پستوی بن‌بست»، «زنبورها»، «کاسبی»، «معلم جدید»، «رودخانه‌ای که می‌رفتیم»، «مجله ورزشی»، «شبیه آرتیست‌ها»، «روز اول کار»، «عطر خوش لیمو»، «سینمای بروس‌لی»، «زنگ آخر»، «ماشین‌ رویاهای ما»، «کبوترهای پدربزرگ»، «باغ پرتقال»، «ماهی سرخ، ماهی سیاه»، «کبابی آقاسید»، «اولین نفر»، «تنبیه»، «کوچه» و «پیله» عنوان داستان‌های این کتاب هستند.

جهان‌پور متولد سال 1351 است و فعالیت ادبی خود را از سال 66 با همکاری با نشریات ادبی آغاز کرد. «رودخانه‌ای که می‌رفتیم» مجموعه داستان‌های این نویسنده برای نوجوانان است که از خاطرات و تجربه‌های دوران نوجوانی جهان‌پور برآمده و برای این نویسنده حاوی حس نوستالژی و خاطرات گذشته است.

سید محمد مومنی در یادداشتی که در مرور این مجموعه داستان نوشته است، جهانپور را نویسنده‌ای کلاسیک می‌داند که داستان‌هایش خواننده را به واسطه دوران کودکی به فضایی نوستالژیک و خاطره‌انگیز می‌برد. مومنی شاعر و منتقد ادبی است که کار خود را در زمینه شعر از 15 سال پیش با مجله «ولایت» آغاز کرد و در حال حاضر به نوشتن نقد در مطبوعات و مجلات ادبی اشتغال دارد. وی به ترجمه از زبان انگلیسی نیز اشتغال دارد و تا به حال مجموعه شعر «شب‌های روشن» را در ایران و کتاب «مهارت‌های خواندن نقادانه» را در آلمان به چاپ رسانده است..

………………………..:

«رودخانه‌ای که می‌رفتیم» رودخانه کودکی‌هاست، کودک‌های مملو از نبودن‌ها، جریان آرام احساسات، از «دارا تا ندارها». کودکی که گروه بزرگی از کودکان سرزمین‌مان را نمایندگی می‌کند. روایتی دقیق و زیبا از بغض شیرین مدرسه، ترکه‌های زردآلو و رودخانه‌ای که انگار عواطف ساده و بی‌آلایش در آن شنا می‌کنند.

ساختار

جهانپور در «رودخانه‌ای که می‌رفتیم» نشان می‌دهد که یک نویسنده کلاسیک است که از عناصر کلامی برای نشان دادن کنش‌ها و واکنش‌های شخصیت‌های داستان‌هایش بهره می‌گیرد و به جای روی آوردن به توصیفات کسل کننده، با قرار دادن آن‌ها در وضعیت‌های مختلف تصویر دقیقی از شخصیت آن‌ها به خوانندگان می‌دهد. در واقع نویسنده «رودخانه‌ای که می‌رفتیم» در چهار حوزه: 1- ظاهر 2- کنش 3- گفتگو 4- فکر که از دیدگاه کتی کندی، نویسنده و منتقد مهم‌ترین اجزای یک داستان را تشکیل می‌دهند در توصیف شخصیت‌ها موفق بوده است. به این معنی که از یک طرف با دادن درک تصویری از شخصیت‌ها و نشان دادن آن‌ها به‌وسیله اعمالشان و نه توصیف کلامی به‌وسیله صفت‌ها، شخصیت‌های باورکردنی و واقعی می‌سازد و از طرف دیگر جنبه های دیگری از شخصیت آنان را با گفتگو گسترش می‌دهد، افرادی که داستان را روایت نمی‌کنند بلکه زندگی می‌کنند و در نهایت خواننده به راحتی به ذهنیت شخصیت‌ها به خصوص (بهروز) قهرمان داستان نفوذ کرده و در رنج‌ها و شادی‌های آن‌ها شریک می‌شود.

شروع داستان‌ها یکی دیگر از مزایای این مجموعه است که داستان را به یک موقعیت دراماتیک  سوق می دهد و مخاطب را به واکنش وا می‌دارد، اما لحظه شکوهمند داستان غالباً در انتها رخ می‌دهد.

زبان در داستان، داستان در زبان


یکی دیگر از نقاط قوت داستان‌های جهانپور زبان به‌کار گرفته برای روایت داستان است؛ بطوری‌که به خواننده را به موقعیت‌های مشابه درزندگی خودش می‌برد، زبان عامیانه زیبایی که انگار تصاویر را به کلمه می‌کشاند: «دانه‌های ریز و درشت آلبالو، توی آب سرخ رنگ داخل سطل وول می خورند» (ص 32)

«آقا پرویز با قد بلند و قامت لاغرش جلدی دوید و...». زبان در داستان‌های جهانپور صمیمی است و گاهی کودکانه: «آبجی کوچیکه هم با خوشحالی آمد نشست کنارم و زل زد به ماهی‌ها.» (ص 80). داستان‌ها پر از اصطلاحات عامیانه است که گاها به فراموشی سپرده شده‌اند، کلماتی که به غنی شدن زبان گفتاری خواننده، کودکان و نوجوانان، کمک می‌کنند.

 

کمی خارج از متن

تجربه خواندن «رودخانه‌ای که می‌رفتیم» تجربه دوباره نوجوان شدن، دوباره در رویاهای رنگارنگ غرق شدن بود، تجربه قدم زدن با افرادی که من و تو بودند و شاید هنوز هم هستند؛ تجربه طعم فروش آب آلبالو و آرزوی داشتن لباس ورزشی، درک این موضوع که گاهی خریدن یک سیخ کوبیده چقدر سخت است، هنگامی که دستانت خالی باشد در طول خطوط داستان‌ها تنها یک مورد در ذهن نگارنده این سطور خطور می‌کرد:

 

ای کاش کودکان ونوجوانان سرزمینم کمی بیشتر داستان‌های این‌گونه می‌خواندند، داستان‌هایی که به شدت قدرت تخیل و خلاقیت آنها را تقویت می‌کند و بدون هیچ‌گونه شعاری، اصول اخلاقی و انسانی را با آنها در میان می‌گذارد. نگاهی به عادات مربوط به سرگرمی‌های کودکان و نوجوانان که ساعات طولانی را در اینترنت و دنیای مجازی صرف می‌کنند، دنیایی به شدت منفعل که همه‌چیز را بدون تخیل در خدمت آنان می‌گذارد، ما را شاید به تفکر وا دارد که آیا نسلی که داستان زندگی بهروز را نمی‌خواند، آن تجربه مشابه انسان شدن او را خواهد داشت؟

  • ---

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی