رامین جهان پور

نویسنده و روزنامه نگار

رامین جهان پور

نویسنده و روزنامه نگار

رامین جهان پور

طبیعت شناس ایران درگذشت.

يكشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۴، ۱۱:۲۱ ق.ظ

استاد اینانلو  فقط یک مستند ساز نبود ، چهره فرهیخته ای  بود که به طبیعت عشق می ورزید  .او وزنه ای بود برای فرهنگ و ادبیات این سرزمین .بدون تردید سالها و ماهها باید بگذرد تا  تلوزیون ایران شخصی مثل اورا در خود ببیند.چه تلخ رفت و چه بی موقع!  روحش شاد.

  • ---

روزنامه آسیا

چهارشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۴، ۰۲:۵۵ ب.ظ

روزنامه آسیا -

..............................................

حس زیبای نویسندگی در گفتگو با رامین جهانپور

رودخانه ای از داستان به سوی دریای مهربانی جاری…

حس زیبای نویسندگی در گفتگو با رامین جهانپور :رودخانه ای از داستان به سوی دریای مهربانی جاری…   جواد لگزیان

جواد لگزیان


 

رامین جهانپور با قلبی سرشار از دوستی و مهربانی چهره ای همیشه به یادماندنی است.او درست مثل داستان هایش است و با دیدارش می فهمی هنوز هستند آدم های خوبی که مثل داستانها آرام و دریایی اند و پاک.او با بال های خاطراتش می بردت تا احساسات نیک انسانی خوش قلب و برایت از نور می گوید و نور.در داستان های او جریان دارد مهتابی از روشنی که به اعماق وجود پیوند می خورد. حتی در معمولی ترین دیالوگ های این داستان ها حسی عجیب انسانی حضوری به شدت دارد .

به این بخش از داستان جهانپور در کتاب دوبلور دقت کنید تا دریابید به بهانه پوستری از بوگارت او دوست داشتن را چه زیبا تصویر می کند. “چشم های زن به پوستر پشت شیشه گره خورد. همفری بوگارت کت و شلوار روشنی به تن داشت و در حالی که کلاه شاپوی سفید رنگش را به سبک گنگسترها روی سر گذاشته بود توی قاب بود. زن موهای خیسش را زیر رو.سری لغزاند و یک لحظه خنده از روی لبانش محو شد و آهسته پرسید: “هنوز هم مثل قبل عکسشو دوست داری؟” مرد با خنده گفت: “چرا که نه؟” زن گفت: “آخه قرار بود روی دیوار خونه جدید دیگه از این عکسها نچسبونی. قولت یادت رفته؟”.مرد گفت: “آخه این همفری بوگارته.”زن گفت: “هر کی می خواد باشه.”مرد که خنده روی لبانش خشک شده بود سرش را پایین انداخت و دیگر حرفی نزد. اگر عصبانی می شد، ماه عسلشان به هم می خورد و دوست نداشت این اتفاق بیفتد.”

در گرگ و میش هوا ، دوبلور، چشم های خیس، لابه لای گریه،آقای سلینجر، پیانو، سوژه، کولی، باغ گل رز، مارمولک و همفری بوگارت۱۱ داستانی هستند که در دوبلور می توان خواند. نشر روزگار مجموعه داستان دوبلور را در ۴۸ صفحه، در قطع رقعی و با تیراژ ۱۰۰۰ نسخه و با قیمت ۱۸۰۰ تومان منتشر کرده است.به بهانه انتشار این کتاب گفتگوی ما با رامین جهانپور عزیز را بخوانید.

درباره خودتان برای آشنایی بیشتر خوانندگان آسیا بگویید؟

متولد ۱۳۵۱ در رودبار زیتون هستم. و سالهاست که در منطقه ۲۲ تهران (محله دهکده المپیک) زندگی می کنم در حال حاضر کارمند مجله تخصصی بنادر ودریانوردی( بندرو دریا) هستم وخوشحالم که دنیایم درحال وهوای چاپ ونوشته می گذرد . درکنار این با همشهری محله منطقه خودمان ۲۲ و چند تا ازنشریات کودک ونوجوان همکاری دارم . تا این لحظه هم هفت جلد کتاب درزمینه کودک ونوجوان ازمن منتشر شده که می توانم ازمجموعه داستان های« دوبلور »، «رودخانه ای که می رفتیم» (نشر روزگار )،« گوشه هایی اززندگی نویسندگان بزرگ» و «جوجه قمری تنها» (انتشارات توسعه کتابخانه های ایران ) نام ببرم .

بهترین کتابی که خواندی کدام کتاب بود؟

کتاب های زیادی در عالم ادبیات خوانده ام که بسیار هم در فعالیتهای نوشتاری وزندگی ام موثربودند .اما بهرحال هر نویسنده ای با یک سری ازکتابها ارتباط صمیمی تری برقرار می کند .واقعیتش در نوجوانی یک کتاب نازک کم حجم، باورق های کاهی خواندم که دربین کتابهای برادربزرگترم بود به اسم «پسرک ورویا » این کتاب یک قصه اجتماعی ساده بودکه یکروزاززندگی یک نوجوان فقیر رانشان می داد ، خیلی تحت تاثیرآن داستان قرار گرفتم. نویسنده این کتاب هم اکبر نعمتی بود ،هنوزهم آن کتاب را درمیان کتابهای کتابخانه کوچکم حفظ کرده ام .رمانهای سمفونی مردگان نوشته عباس معروفی ،داستان یک شهر از احمدمحمود وپیرمرد ودریای ارنست همینگوی هم ازبهترین رمانهایی بوده اندکه تابحال خوانده ام وهمیشه درذهنم ماندگارند.

نویسندگی چه حسی دارد؟

نویسندگی برای من حسی است مثل نفس کشیدن وزندگی کردن وا گربخواهم واضحتر بگویم منظورم این است که این نوشتن است که به زندگی من معنا می دهد . هرگاه ا زنوشتن داستان ، یادداشت ، مقاله و خاطره دور شده ام احساس پوچی عجیبی مرا دربرمی گیرد.

در زندگی شخصی ام فضیلتهای ناچیزی دارم که همواره مثل عضوی جدایی ناپذیر از بدنم بامن هستند ومرا همراهی می کنند. این فضیلتها در خون ورگ وجان من ریشه دوانده واز کودکی با من بوده اند وشاید همینهایند که مرا همیشه ازگزند مصایبات ماد ی وهوی و هوسهای مزاجی زندگی حفظ کرده اند. بارها ی بار شده که ازشنیدن یک قصه یا افسانه کهن چنان لذتی برده ام که هرگز از دالان پرپیچ وخم ذهنم بیرون نرفته. وگاه از روی کاغذ آوردن چند سطر دلنوشته آنقدر آرام می شوم که انگار قوی ترین مسکنها را به خوردم داده اند. من عاشق عطر کتابها ،مجله ها وروزنامه های رنگ ورورفته ام هستم که همیشه در کنار آنها زندگی می کنم وهراز چند گاهی شخصیتهای ساده، فقیر وصمیمی داستانهایم را در خواب می بینم .بسیا ر برایم پیش آمده که ازشنیدن آهنگ پیانووساکسیفون اشک در چشمهایم نشسته وبا شنیدن صدای رعدو برق وآواز باران چشمانم درخشیده وبه وجد آمده ام .من همیشه دلم برای شیروانیهای روستای کوهستانیمان تنگ می شود وصدای زنگوله گوسفندها از چراگاههای دور آنهم شبا هنگام را گاهی در خواب می شنوم .گاهی به کودکی ونوجوانی ام می روم وبه همراه دوستان آن دوران در کوچه پس کوچه های بارانی می گردیم و چندلحظه بعد همدیگر را گم می کنیم .من با همین فضیلتها ورویاها زنده ام وهنوز جیک وجیک گنجشک وقارقار کلاغ بهترین ودلنشین ترین آهنگ زندگی من است ….

یک نوستالژی غریب نسبت به نوجوانی در آثارت موج میزند از این حس بگو؟

ما بچه های نسلی هستیم که به نسل نوستالژی معروفند .بهرحال کودکی ونوجوانی من درشرایطی گذشته که همه چیزساده وبی آلایش ودور ازهیاهوی مدرنیته وتکنولژی بود.مساله دیگری که باید به آن اشاره کنم ،وابستگی من به دوران نوجوانی است که بسیار آن را دوست دارم .همین علاقه ام به گذشته خصوصا نوجوانی باعث شده که در داستانهای کوتاهم همیشه نوجوانی خودم را جستجو کنم وبه آن دوران فلش بک بزنم.ازطرفی محیط سرشار ازطبیعت رودبار که نوجوانی ام درآنجاگذشت د قیقا زمانی بودکه نوشتن را تازه شروع کرده بودم بخاطرهمین از نوجوانیهای خاکستری ام ،خاطرات بسیاری دارم که دوست دارم بنویسم.

از اولین اثر چاپ شده تان بگویید؟

۱۵ سالم بود که به تشویق یکی ازمعلمهای هنرم (آقای سخایی ) داستان کوتاهی را برای یکی ازنشریات کودکان آن زمان فرستادم.داستانم خوشبختانه چاپ شد وهمان ،تشویق بزرگی شد تا داستاننویسی برای نوجوانان را با جدیت بیشتری دنبال کنم. اولین کتابی هم که ازمن چاپ شد در سال ۱۳۸۸ بود که «گردوریزان »نام دارد.

برای رونق در بازار کتاب چه ایده ای پیشنهاد می کنید؟

به نظر من برای رونق پیدا کردن بازار کتاب در ایران در وهله اول باید ارگانها ومتولیان فرهنگی دولت ازاین مقوله حمایت کنند . .متاسفانه بودجه فرهنگی دولت کمتربرای ارتقاو پیشرفت کتاب وکتابخوانی هزینه می شود .ارزان شدن قیمت کتاب وپرتیراژشدن آن وتبلیغات واطلاع رسانی مناسب نقش پررنگی را میتواند در اشاعه فرهنگ کتاب ومطالعه داشته با شند.ما دوتا ارگان فرهنگی درکشور داریم که متاسفانه نسبت به دهه های اولیه انقلاب خودشان را از مقوله کتاب وکتابخوانی دور کرده اند.شایدهم سیاست مسئولینشان به این شکل باشد.اگرآموزش وپرورش و صداوسیما اطلاع رسانی ونگاه دلسوزانه تری به مقوله کتابهای غیر درسی و مطالعه آزاد داشته باشند، وضعیت کتابخوانی ما دگرگون خواهد شد اگر وضعیت مطالعه در کشوربهترشود مسلما به سود فرهنگ ما تمام خواهد شد.

رودخانه همیشه جاری در کتاب شما به کدام دریا میرود؟

اگرمنظورتان مجموعه داستان رودخانه ای که می رفتیم است باید بگویم که این ۲۳ قصه راباالهام ازخاطرات نوجوانی خودم نوشته ام ونسبت به بقیه آثارم بیشترمورد توجه مخاطبین وقشراهل قلم قرار گرفته ودوست دارم این رودخانه خاطرات من به دریای ذهن بچه های این نسل راه پیدا کند تا بدانند که نسل های قبل تر چگونه ودر چه حال وهوایی زندگی کرده اند.


 سوژه هارو چطور انتخاب می کنید ؟

درپیدا کردن سوژه گاهی از مناظر اطرافم کمک می گیرم .گاهی از مشاهده یک اتفاق ساده در بیرون یا داخل منزل وگاهی از خاطرات گذشته البته نوشتن داستان برای نویسنده ها حالت های متفاوتی دارد. گاهی موقع نوشتن ، سوژه خود به خود میاید ودر ذهن می نشیند .گاهی در حین مسافرت، داخل تاکسی ، اتوبوس ، مترو ، توی خیابان سوژه ای می بینی واحساس می­کنی اگر بنویسیش بد قصه ای نمی شود . نکته دیگر اینکه یک نویسنده تازه کار زمانی می­تواند به نوشتن امیدوار باشد که اندوخته مطالعاتیش زیاد باشد ومن در همین جا داخل پرانتز بگویم که داستان نویسی از جمله هنرهایی است که یک شبه یا حتی یکساله نمیتوان درآن حرفه ای شد . پیشرفت کردن دراین مقوله احتیاج به تمرین مطالعه و سخت جانی دارد .

 چرا داستان کوتاه را انتخاب کردید؟

من بیشتر کارهایم داستان کوتاه است . دلیلش هم این است که این سبک از ادبیات را دوست میدارم .البته من ازنوجوانی رمان خوان قهاری بودم اما بعدها گرایشم بیشتر به سمت داستان کوتاه رفت .علتش این بود که در زمان نوجوانی اگر داستان کوتاهی می نوشتم نشریه ای بود که آن را چاپ کند بعد که انعکاسش را در بین دوستان وهمکلاسی ها و اقوامم می دیدم ، بیشتر دوست داشتم روی این زمینه کارکنم ،امادرآن زمان مثلاً هیچ ناشری پیدا نمی شد که از رمان یک نوجوان استقبال کند . گاهی هم جذابیت ونوع نوشتن بعضی از داستان کوتاه هایی که میخواندم آنقدر تاثیر گذار بود که به این نوع نگارش علاقمند شدم . مثلاً کارهای کوتاه هدایت ،چوبک ، بزرگ علوی ، بهرام صادقی ، احمد محمود یا استادان داستان کوتاه جهان مثل چخوف ، همینگوی ، سلینجر و موپاسان در من انگیزه ایجادمی کرد .برخی از داستان های کوتاه ماندگار انقدر تاثیر گذارند که پیام آنها را در قالب چندین رمان هم نمیتوان نوشت .

از چه کسانی درنوشتن تاثیر می­گیرید؟

بدیهی است که هرنویسنده ای دراوایل نوشتن از نویسندگانی که بیشتر ازآنها کتاب خوانده تاثیرپذیراست اما به هرحال این تاثیر پذیری نباید ادامه داشته باشد .نویسنده ای در نوشتن موفق است که وقتی اسلوب نوشتن راآموخت ،سبک وسیاق مختص به قلم خودش را پیدا کند . شما اگر درنثر نویسندگان پیشرو ایران در دهه ۴۰ دقت کنید متوجه می شوید که هیچکدام ازآنها شبیه به هم نمی نویسند به هرحال من به ادبیات روستا یعنی داستانهایی با فضاهای بومی بسیار علاقمند م گاهی برخی از دوستان نویسنده ام به من می گویند که توصیفاتت درداستانهایی که در حال وهوای روستا وطبیعت اتفاق افتاده شبیه به محمود دولت آبادی است .در کل باید بگویم که من از میان سبک های مختلف ادبی ، سبک داستانهای « کوه یخی » ، که ارنست همینگوی خالق آن است را بیشتر از سایر سبک ها دوست دارم .

ویژگی یک داستان موفق چیست ؟

دریک داستان کوتاه یا رمان موفق از نظر من مهمترین کاری که باید یک نویسنده از خود نشان بدهد این است که باترفندی که نشأت گرفته از بلوغ ، خلاقیت ، تکنیک ونوع نثرش هست خواننده را با خود همراه سازد دراین نوع مواقع خواننده به یک نوع همزاد پنداری با نویسنده می رسد واثر را رها نمی کند . شروع – اوج و فرود داستان نکات بسیار کلیدی برای نوشتن یک داستان هستند.

توصیه شما به علاقمندان نوشتن؟

بخوانند وبنویسند هرچه بیشتر بخوانند ، بهتر مینویسند اول ذهنشان را از کلمات و واژه ها پر کنند وقتی ذهن لبریز شد خود به خود نوشته ها وسوژه ها بر روی کاغذ سرریز می شود . خواندن مجله ، روزنامه ، کتاب ، خیلی درباروری استعداد ها موثر است .من معتقدم مطالعه بهترین آموزگار برای نویسنده شدن است .

و حرف آخر شما ؟

آرزوی قلبی من این است که کلا فرهنگ مطالعه مثل خواندن کتاب ونشریات آنقدردربین مردم گسترش پیدا کند که همه مردم به یک نوع بلوغ فکری وآگاهی در زندگی دست پیدا کنند .ادبیات و کتاب همیشه جزموثر ترین مقوله های زندگی در بهبود فرهنگ مردم درتاریخ بوده اند.

 

  • ---

مجله دوست نوجوانان-مهر1394

چهارشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۴، ۰۲:۱۴ ب.ظ

مصاحبه با  « مهزاد سادات حیدریان » مترجم نوجوان ،

 و برگزیده پانزدهمین دوره جشنواره خوارزمی

رامین جهان پور

........................................................................................................


«مهزاد سادات حیدریان» یکی ازنوجوانان موفقی است که توانسته  در دو عرصه  علمی و فرهنگی  مهارتهای خویش را به اثبات  برساند  .ازاو تا بحال دوکتاب برای نوجوانان  به نامهای «من را حدس بزن » نوشته سیویر پیروتا و «سوزن رفوگری وگندم زار » نوشته هانس کریستین اندرسن  اززبان  انگلیسی به فارسی برگردانده شده  و توسط انتشارات برزآفرین  منتشرشده است . همچنین کسب رتبه اول کشوری در پانزدهمین جشنواره جوان خوارزمی در سال 1392 در حوزه زبان وادبیات فارسی با موضوع بررسی زبان والگوهای ترجمه در داستان های پریان ، یکی دیگراز مقامهای  کسب شده این نوجوان فرهیخته در پژوهش های دانش آموزی  می باشد .ازدیگر موفقیتهای حیدریان می توان به کسب  رتبه دوم نثر ادبی در مسابقات فرهنگی وهنری شهرداری تهران درسال1387  ودریافت لوح تقدیر در اولین جشنواره «ره یافتگان » درزمینه شعر پارسی  اشاره کرد .  پای گفتگوی  این نوجوان با آتیه نشستیم  تا با او و فعالیتهایش بیشتر آشنا شویم .

 

متولد چه سالی ودر کجا هستید؟ ورشته تحصیلی اتان را بفرمایید؟

 متولد سال 1374 در تهران هستم. من دیپلم ریاضی گرفتم ولی به دلیل علاقۀ زیادی که به  رشتۀ علوم  انسانی  داشتم،  تغییر رشته دادم.

کمی ازپانزدهمین دوره  جشنواره خوارزمی برای ما صحبت کنید؟

در مرحلۀ اول من با شوق و انگیزۀ زیادی طرح پژوهشی ام را که فقط پانزده صفحه بود فرستادم و منتظر نتیجه ماندم که یکی از مشاورین مدرسه گفت که خودتان بروید پژوهشسرا و پیگری کنید که بعد متوجه شدم که شاید به خاطر اینکه موضوع طرحم ترجمه بوده حتی کسی آن را مطالعه هم نکرده است بعد از پیگیریهای زیادی که کردم تصمیم گرفتند که کارم را بررسی کنند. شاید هم کسی را که به زبان انگلیسی تسلط داشته پیدا نکرده بودند. در هرصورت طرح من که در این فرصت تکمیل شده بود در کمال ناباوری به مرحلۀ استانی ارسال شد و شاید کسی باور نمی­کرد که بعد از گذراندن سه مرحلۀ دیگر و مصاحبه­های مختلف، رتبۀ نخست کشوری را بین صدها طرح به خود اختصاص خواهد داد.

 

.

چطور شد که به مترجمی کودک ونوجوان روی آوردید؟

 خب مهم ترین دلیلش می تواند نوجوان بودن خودم باشد و قطعاً در این سن با مخاطبان کودک و نوجوان می­توانم ارتباط بهتری برقرار کنم، ولی اگر بپرسید چی شد که به ترجمه روی آوردم به خاطر علاقه ای بود که  به نوشتن داشتم . قبل از اینکه ترجمه را شروع کنم  یک چیزهایی می­نوشتم و به ادبیات علاقه ی زیادی داشتم ، بعد از اینکه زبان انگلیسی  را آموختم و با داستان های انگلیسی آشنا شدم تصمیم گرفتم خودم را درزمینه ترجمه داستان امتحان کنم . نمی دانستم ترجمۀ آثار ادبی اینقدر لذت بخش است انتخاب واژگان صحیح ، همزمان با حفظ سبک نویسنده و انتقال روح اثر و ارتباط با متن قصه  واقعاً برای من جالب و دوست داشتنی بود. ترجمه و یا باز آفرینی یک اثر ادبی  گرچه کار دشواری به نظر می رسد  ولی واقعا لذت بخش است.

یادتان هست اولین بار ی که احساس کردید دوست دارید بنویسید چه سالی بود؟

از دوران دبستان نوشتن را دوست داشتم ولی اوج علاقه ام به نوشتن در دوران راهنمایی شکل گرفت یادم می­آید روز هایی که زنگ انشا داشتیم دوست داشتنی ترین روزها برایم بود. انشا نوشتن را خیلی دوست داشتم و بچه ها و معلم هم از انشا هایم  استقبال می­کردند. حتی گاهی بچه ها کتاب انشایم را قرض می­گرفتند می­بردند تا برای مادر و پدر یا خواهر برادرشان بخوانند. برای نوشتن همیشه شوق خاصی داشتم یادم هست همیشه توی دلم آرزو می­کردم زنگ های بیشتری در هفته به انشا اختصاص پیدا کند، اما متاسفانه معلم ها گاهی همان یک زنگ را هم به درس های  دیگر اختصاص می دادند .

چقدر به نشریات وکتابهای ادبی وفرهنگی علاقه دارید ؟

خیلی زیاد. از کودکی  کتاب های ادبی و داستانی برایم قشنگترین کتاب ها بودند به نشریات فرهنگی و ادبی هم خیلی علاقه مندم به طوری که دوست دارم در آینده در یکی از این نشریات فعالیت کنم.

 با توجه با موفقیتهای کسب شده ،  در آینده دوست دارید چه شغلی داشته باشید ؟

وقتی  کودک  بودم این سوال را از من می­پرسیدند و من هم سریع می گفتم :خلبان، پلیس یا دکتر ولی الان دوست دارم شغلم با ادبیات و هنر در ارتباط باشد.

در زندگی مشوق های اصلی شما چه کسانی بودند ؟

 خانواده و به خصوص پدرم در زمینه هایی که علاقه نشان می­دادم چه می خواست نقاشی باشد چه نوشتن تشویقم می­کردند و هیچ گاه فشار این را که تو باید دکتر شوی یا مهندس نداشتم. و به کارهایی که علاقه داشتم می­پرداختم.

آیا داستان تالیفی هم دارید؟

 خیر. ولی چند داستان نیمه­کاره دارم که هنوز در مورد کامل کردنشان تصمیم نگرفته­ام!

کتاب های مورد علاقه ،نویسنده ها وشاعران مورد علاقه اتان چه کسانی هستند؟

از شاعران قدیم غزلهای حافظ و مثنویهای داستانی فردوسی و نظامی و از شاعران معاصرهم  شعرهای مرحوم سلمان هراتی و سهراب سپهری را دوست دارم. هرچند در مرحلۀ آشنایی با اشعار معاصر فارسی هستم.

روزی چقدر مطالعه می کنید؟

ساعت مشخصی نمی­توانم بگویم که مثلاً سی دقیقه یا چهارساعت ولی معمولاً کتابی را که به آن علاقه­مند می­شوم و شروع می­کنم تا تمام نشده رهایش نمی­کنم.

یک نوجوان باید چه کار کند تا  در عرصه های مختلف موفقیت کسب کند ؟

مطمئنا جواب این سوال شما برنامه­ریزی است و به نظر من هرکس خودش بهتر از دیگران راه موفقیت خودش را می­تواند پیدا کند و می تواند برای خودش برنامه­ریزی کند و هیچ فرمول از پیش نوشته شده­ای ندارد ولی اگر بخواهم کلی بگویم بهترین کار این است که هدف خودش را مشخص کند و با خودش روراست باشد و در راستای آن هدف، برنامه­ریزی و تلاش  کند.

 

 

آیا ترجمه این دوکتابتان را قبل از اینکه چاپ کنید به عنوان راهنمایی وکسب تجربه  به کسی نشان دادید؟

 واقعیتش به هر مترجمی که می­گفتم کارم را بخواند و نظرش را بدهد معمولاً  اولین کاری که می­کردند این بود که جمله­ای را که من نوشته بودم با توجه به سلیقۀ شخصی­شان جور دیگری می­نوشتند. بعد متوجه شدم که این خاصیت ترجمۀ داستان است! ولی بعد از این قضیه به  متفاوت بودن  سلیقه­ها پی بردم و آن را به عنوان یکی از نتایج طرحم مطرح کردم.

یک خاطره از نوجوانی برای ما تعریف کنید؟

در دوران راهنمایی شعری با عنوان «زندگی زیباست» سروده بودم ، این شعر  بعد از اینکه در مجلۀ رشد نوجوان چاپ شد  یکی ازهمکلاسی هایم به من ­گفت معلوم است که این شعر را تو نگفته­ای و آن را یک شاعر  بزرگسال گفته است بعد متاسفانه مسئولین مدرسه هم تا مدتی به خاطر اینکه اسم مدرسه را عنوان نکرده بودم از من ایراد گرفتند .درصورتیکه خیلی وقتها اسم مدرسه نباید بیاید.

یک تعریف از نوجوانی؟

 فکر می­کنم نوجوانی قشنگ­ترین و همچنین مهم­ترین دوران زندگی هر کس باشد. قشنگ­ترین از این لحاظ که همیشه بزرگ­ترها با خوشحالی و لبخند از آن یاد می کنند و مهم­ترین از این لحاظ که به نظرم شخصیت و عقاید هر کس در این دوران شکل می گیرد..

 

ترجمه کودک ونوجوان را درکشور چگونه می بینید؟

به نظر من ترجمه همیشه مظلومیت خاص خودش را داشته و متأسفانه با این مسئله روبرو بوده که هر کس زبان انگلیسی بلد باشد می­تواند ترجمه کند. در صورتی که این تفکر اشتباه است. خصوصاً ترجمۀ ادبی که نوعی بازآفرینی است و به نظر من برای دوباره آفریدن یک داستان، بیشتر از هرچیز استعداد ادبی و آشنایی کافی با ادبیات فارسی لازم است و فکر می­کنم نتیجۀ بی­توجهی به این موارد می­شود بعضی از کتابهای ترجمه شده­ای که می­گیریم و از خواندنشان هیچ لذتی نمی­بریم و گاهی آنقدر نافهموم  هستند  که نصفه کاره  رهایشان می­کنیم.

آیا ناشران به خاطر کم سن وسال بودن شما محدودیتی در پذیرفتن ترجمه هایتان  نداشتند؟

 

من شخصاً با ناشران صحبتی نکرده­ام ولی پدرم این کار را برعهده گرفته بود و شنیدم که ناشران معمولاً حاضر به سرمایه­­گذاری روی آثار افراد معمولی مثل من نیستند و خیلی طول می­کشد تا نویسنده یا مترجمی مطرح شود و ناشران از او استقبال کنند.

شما چه برنامه­ای دارید تا کتابهایتان در آینده مورد استقبال قرار گیرد؟

من فکر می­کنم اول اینکه باید نوشتن و ترجمه را ادامه دهم و شاید هم به خاطر رتبه­ای که آورده­ام بالاخره کمی هم روی ناشران تاثیر بگذارد. من فکر می­کنم در آینده به هرحال باید خودم با ناشران در ارتباط باشم. مثلاً ناشر کتاب دومم بعد از اینکه متوجه رتبۀ خورازمی من شد از کتاب من بیشتر حمایت کرد و مراسمی در شناساندن اثر من در یکی از فرهنگسراهای تهران(خاوران) ترتیب داد و نویسندۀ بزرگسال آقای فراست هم در  آن برنامه  حضور داشت.

آیا در زمینه ترجمه کتابهایی را در دست چاپ دارید؟

 در حال حاضر روی ترجمه چند داستان دیگر از اندرسن دارم کار می کنم  همچنین چند کتاب داستان مصور دیگر را هم  برای نوجوانان در دست ترجمه دارم که اگر خدا بخواهد می­خواهم آنها را برای چاپ به ناشر بسپارم..

 

بهترین کتابهایی که تا به حال خوانده اید را با اسم نویسنده  نام ببرید ؟

معمولاً همۀ کتابهای ادبی را که می­خوانم دوست دارم. پیر مرد و دریا از ارنست همینگوی، جین ایر شارلوت برونته، بابا لنگ دراز جین وبستر، تام­سایر مارک تواین، دور دنیا در هشتاد روز ژول ورن، غرور و تعصب جین آستین، داستان دو شهر چارلز دیکنز، و هملت و مکبث شکسپیر.

 من داستانهای پریان یا fairy tale های «آندرسن» را خیلی دوست دارم و این گفته­اش که قهرمان داستان هایش  غالباً خودش است ،آنها را برایم جالب­تر کرده است.

  • ---

ماهنامه دوست نوجوانان شهریور1394

سه شنبه, ۵ آبان ۱۳۹۴، ۰۲:۲۳ ب.ظ

گفتگو با فروزنده خداجو (نویسنده کودک ونوجوان )

رامین جهان پور

نوجوانی دوره شگفت انگیزی است

فروزنده خداجو نویسنده کودک ونوجوان متولد 1341 در کرمانشاه می باشدوتحصیلات ایشان در رشته کارشناسی  ادبیات فارسی است ،از هشت سالگی به تهران مهاجرت کرده واولین کتاب اودر سال 1356 زمانی که فقط 15 سال داشت در تهران توسط انتشارات بعثت که یک نشر خصوصی بود منتشر شد ومورد استقبال مخاطبین قرار گرفت، همین باعث شد او با جدیت بیشتری کار نویسندگی را دنبال کند و با چاپ کتاب «خانه چوب کبریتی » در دهه 1360 برای نوجوانان  که در کانون پرورش فکری کودکان  ونوجوانان  چاپ شد خود را به عنوان یک نویسنده کودک ونوجوان مطرح کند.مدتها قبل هم این نویسنده با رمان نوجوانانه «من و عجیب وغریب » موفق به کسب جایزه پروین اعتصامی  در زمینه رمان کودک ونوجوان شد  . از خداجو آثار متعددی برای گروه سنی کودک ونوجوان منتشرشده که به عنوان مثال می توانیم از کتاب های  «هزار آواز »، «راز درخت سیب »، «پسر وپروانه »،«از سرزمین آینه ها» و «افسانه های ملل» نام ببریم.

 

 

خانم خداجو از چه زمانی بود که احساس کردی به نوشتن علاقه داری ؟

 

دقیقا از هشت سالگی زمانی که دوم دبستان بودم به قصه نویسی علاقه پیدا کردم .یادم هست مادرم برایم یک دفتر 40 برگ با جلدی نارنجی رنگ خریده بود که هم داخلش قصه می نوشتم و هم نقاشی می کشیدم ، البته با اینکه از دوره خردسالی تمرین نوشتن ونقاشی کردن را شروع کردم اما نه خطم خوب شد و نه نقاشی ام ! ولی چیزهایی را  که روی کاغذ  به عنوان قصه خط خطی می کردم  ، اولین تمرینات نوشتاری ام  به حساب آمد  و همه اینها باعث شد وقتی به نوجوانی رسیدم ودرواقع 15 سالم شد یکی از داستانهای کودکانه ام  را به یکی از انتشاراتیها بردم و با اعتماد به نفسی که کمی هم شبیه به پررویی بود! از ناشر خواستم که کتابم را چاپ کند .آن ناشر مهربان که فردمیانسالی هم بود با احترام زیادی با من برخورد کرد و کتابم را پس از بررسی ،منتشر کرد .برخورد مهربانانه آن مرد با عث شد که  در نوجوانی  یکی از بهترین خاطرات زندگیم شکل بگیرد وهیچوقت از ذهنم بیرون نرود.

در نوشتن آیا مشوقی هم داشتی ؟

بهترین مشوق های من پدر ومادرم بودند که خدا رحمتشان کند .آنها همیشه از نوشته های من استقبال می کردند وگاهی هم به من دلگرمی می دادند که وقتی بزرگ شدی حتما نویسنده می شوی !

کتاب خواندن را از  چه زمانی شروع کردی ؟

از نوجوانی .چون در زمان کودکی ، خیلی کتاب پیدا نمی کردم .اما وقتی به نوجوانی رسیدم برادر بزرگترم کتاب های زیادی را برایم تهیه می کرد وهمین باعث شد آثار بی شماری را در زمینه ادبیات کودک ونوجوان بخوانم  وقلمم را هم در همین زمینه به کار بگیرم .

بهترین کتابهایی که در نوجوانی خواندی را به یاد داری ؟

یکی از کتابهایی که در داستان نویس شدن من واقعا موثر بود کتاب «هنر داستان نویسی» نوشته ابراهیم یونسی بود که مطالب  زیادی از آن کتاب یاد گرفتم .این کتاب را در نوجوانی خواندم یعنی زمانی که تازه نوشتن داشت برایم جدی می شد.بعد از این کتاب هم می توانم از «تیستوی سبز انگشتی » ترجمه لیلی گلستان  و« پولینا چشم وچراغ کوهستان»  نوشته اناماریا ماتوته نویسنده اسپانیایی اسم ببرم که از تولیدات کانون بودند و هنوز هم  جز دو کتاب محبوب من  هستند.

چه تعریفی از نوجوانی دارید؟

از نوجوانی می توانم به عنوان یک دوره شگفت انگیز نام ببرم.شگفت انگیز به این دلیل که گذشتن از آن یعنی شکل گرفتن آینده ! اگر ما از نوجوانی به   عنوان   یک تونل خاکستری و  پراز مانع  یاد کنیم مثل این  می ماند  که همه آدمها در این  دوره مثل مسافرانی هستند که باید ازاین  تونل بگذرند. بسیاری از مسافرها از تونل  نوجوانی می گذرند اما یک عده هم در تونل می مانند چون نمی خواهند بیرون باشند . منظور اینکه شخصیت انسان هر طور که در آن دوره شکل بگیرد همانطور هم خواهد ماند اگر مثبت باشد که آینده روشنی در پیش خواهد داشت ولی خدای نکرده اگر منفی باشد ،بازگشتش سخت است. 

یک نویسنده باید چکار کند که  کتابش به دست مخاطبش برسد؟

مهم ترین مساله ، فکر می کنم توزیع مناسب باشداگر یک کتاب ،به درستی در سراسر کشور توزیع شود مسلما به دست مخاطبش خواهد رسیدر مرحله بعد هم اطلاع رسانی صحیح است که باعث دیده شدن یک اثر می شود.

قبول دارید خیلی از ناشران ما در توزیع کتاب های چاپ شده  کم کاری می کنند ؟

بله صحبتتان  درست است  اما شما ببینید کانون پرورشی فکری کودک ونوجوان به خاطر دولتی بودنش بهترین توزیع را در سطح کشور دارد و ما از ناشرین خصوصی بخاطر بضاعت کمشان نباید انتظار داشته باشیم مثل کانون عمل کنند .

یعنی منظورتان این است که احتیاج به حمایت دولت دارند؟

بله حتما هم همینطور است البته یک تعدادی از ناشرین  هستند  که در  این زمینه کوتاهی می کنند اما اگر همینها هم تامین وحمایت شوند کمک بزرگی به فرهنگ کتابخوانی شده است .

نظرتان در مورد نشریات کودک ونوجوان چیست ؟

در حال حاضر نشریات خوبی در کشور برای کودک ونوجوان منتشر می شوند اما من احساس می کنم که این سخت گیری که برای چاپ کتاب می شود در مطالب نشریات رعایت نمی شود و گاها بعضی از نشریات مطالب بسیار ضعیفی را چاپ می کنند که از کیفیت نشریه اشان می کاهد.

 در مورد فرهنگ  مطالعه در میان کودکان و نوجوانان ما چه صحبتی دارید؟

فرهنگ مطالعه در میان کودکان ونوجوانان متاسفانه کمرنگ شده بچه های امروزی ما بیشتر مطالبی که می خوانند مربوط به وایبر واینستا گرام و فیس بوک می باشد در صورتی که خواندن این مطالب سطحی چیزی به اطلاعات و آگاهی اشان نمی افزاید وفقط وقتشان را می دزدد.

تعامل شما  با نوجوانان امروز چقدر است ؟

من خودم یک دختر نوجوان دارم که با بیشتر دوستهایش در مدرسه تا حدودی آشنا هستم  .گاهی هم در جلسات کتابخوانی وهدیه کتاب که با حضور دانش آموزان برپا می شود شرکت دارم ،در کل می توانم  بگویم که مطالعه در بین نوجوانان این دوره مثل دوره ما نیست واین به ضرر آینده خود نوجوانان است.

برخورد مخاطبین با کتاب های شما چگونه است ؟

مدتها قبل  یک مجموعه مشترک با نویسندگان  دیگر کودک مثل فریبا کلهر  و سرور کتبی  داشتیم به اسم «کتاب های نارنجی » که استقبال از این مجموعه راضی کننده بود.همچنین  چند وقت پیش از کانون پرورشی شهرستان اردبیل با من تماس گرفتند و به من اعلام کردند که رمان« من وعجیب وغریب« مورد استقبال نوجوانان آنجا قرار گرفته و این برایم بسیار دلگرم کننده است.

برای نوجوانانی که قرار است در آینده نویسنده باشند چه پیشنهادی دارید؟

تمرین زیاد در نوشتن و خسته نشدن و همچنین خواندن  داستانهای  کلاسیک و مدرن  ایران وجهان می تواند سهم زیادی در موفقیت آنها داشته باشد همچنین اثرشان را بعد از نوشتن حتما به یک نویسنده یا شاعر با تجربه نشان بدهند واز او نظر خواهی کنند.شرکت در کلاس های داستان نویسی هم می تواند کمک زیاد ی به پیشرفت ْآنها داشته باشد.

 چه کتاب هایی در دست چاپ دارید؟

یک رمان نوجوانانه زیرچاپ دارم که عنوانش هست :«روزی که لیمویی بود »یک مجموعه چهار جلدی هم  به اسم «قصه های آهنگین» برای کودکان دارم که  قرار است انتشارات سروش آن را منتشر کند، «بهترین جای دنیا »  نام یکی دیگر از کتابهای زیرچاپ من است که برای کودکان آن را نوشته ام.و همچنین  مجموعه قصه های الفبا که یک کار گروهی  می باشد . این کتاب شامل قصه های من وو چند نویسنده دیگر کودک و نوجوان است که قرار است توسط نشر پنجره منتشرشود.

 

 


  • ---

پرواز هادی نوروزی اشک مارا در آورد!

شنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۴، ۰۹:۰۰ ق.ظ

از کودکی طرفدار پرسپولیس بودم .هنوز هم گاهی وقتها که بازی های این تیم را نگاه می کنم وقتی پرسپولیس می بازدغمگین می شوم. هادی یکی از بچه های خوب این روزهای پرسپولیس بود که خوب بازی می کرد.اتفاقا گلهای قشنگی هم از او در یکی دوسال اخیر به یاد دارم.اما او حالا دیگر نیست و جای خالی اش در ورزشگاه آزادی و در میان بازیکنان پرسپولیس احساس می شود .هادی نوروزی خیلی زود  رفت.و این خیلی درد آور است که از او ، دو تا بچه معصوم به یادگار مانده و همین زودرفتن او قلب انسان را به درد می آورد.سالها  قبل وقتی خبر درگذشت سیروس قایقران را از یک خبر عصرگاهی در تلوزیون شنیدم شوکه شدم واینبار هم در یک عصر غمگین از زیر نویس شبکه خبر  متوجه مرگ این فوتبالیست جوان شدم و دلم گرفت.امیدوارم دیگر از این خبرهای تلخ نشنویم  ومحبت و احترام متقابل را به همدیگر  بیشتر کنیم.خدایش رحمت کناد.

  • ---

وقتی در مورد دیگران حرف می زنیم !

يكشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۵۶ ب.ظ

 

یادداشت آزاد

رامین جهان پور (نویسنده وروزنامه نگار )

 این  روزها بعضی از ستاره های قدیمی سینما وموسیقی که اوج فعالیت هایشان به دهه های 40 و50 خورشیدی برمی گردد ودر آن زمان خیلی اسمشان روی زبانها بود ومورد توجه رسانه هابودند، با نشریات به مصاحبه نشسته و سفره دلشان را باز می کنند .البته تا اینجای کار هیچ اشکالی ندارد، به هرحال هر هنرمند واهل قلمی می تواند با هر رسانه ای  که دلش خواست در مورد زندگی هنری اش گفتگو کند اما مساله وقتی مهم می شود که در نقل و قول هایشان به اسامی دیگر هنرمندان هم عصر شان اشاره می کنند و پای آنها را به وسط مصاحبه می کشند ویا در مورد زندگی  آنها اظهار نظر می کنند. سعید دبیری ترانه سرای قدیمی  اخیرا  گفتگویی با روزنامه شرق در تاریخ سوم مردادماه انجام داده  و در لابلای صحبت هایش اشاره ای کرده بود به زندگی« فرهاد مهراد» خواننده فقید موسیقی پاپ کشور که:« فرهاد در روزهایی که  ممنوع الصدا بود و اجازه فعالیت نداشت  خیلی نرمال نبود ! و قرص مصرف می کرد و  مامور مواد مخدر   نزدیک بود بازداشتش کند» واز این حرفها . به نظر من لزومی  ندارد از     هنرمندی  مثل فرهاد با تمام بی مهری هایی که بعد از انقلاب به اوو هنرش شد  اینگونه یاد کرد  اصلا گیریم فرهاد اعتیاد هم داشته  وهمین حرف به نفع کسانی تمام  می شود که در دوران مدیریتشان در ارشاد به او اجازه فعالیت نداده بودند.بنده خودم از طرفداران کارهای آقای دبیری هستم اما همه طرفداران صدای فرهاد که آهنگهای او را دنبال کرده اند خوب می دانند  که این خواننده در روزهای پایانی زندگی اش  که برای درمان به فرانسه رفته بود ودر منزل یکی از آشنایانش بود هییچ  رفتار غیر متعارفی در چهره و رفتارش دیده نمی شد و در فیلم مستندی که از آن روزها یادگار مانده (آمین )، همان فرهاد  محجوب و سر به زیری است که شعر دکلمه می کند و جلوی دوربین،  دارد از آهنگ هایش صحبت می کند  و هیچ نشانی از غیر طبیعی بودن یا به قول سعید دبیری نرمال نبودن در چهره اش  ، به چشم نمی خورد .فرهاد سالها قبل ، این را در کنسرتی که در پاریس اجرا کرد هم نشان داد. سعید کنگرانی هنرپیشه قبل از انقلاب هم به تازگی  در گفتگویی که  با یکی از رسانه ها انجام داده ، خواسته انتقام تمام محرومیت ها ودوربودنش از سینما  را، از خیلی از هنر پیشه ها و کارگردانهای ایرانی بگیرد و به نوعی با صحبت های مغرضانه  اش  آنها را متهم کند .خیلی ها عادت دارند راه اشتباهی را که درزندگی رفته اند به گردن این وآن بیاندازند و این چیزی نیست جز گردوخاک راه انداختن وجلب توجه کردن .و این اصلا خوب نیست خصوصا برای افرادی که ادعای هنرمند بودن هم دارند و خودشان را از عوام جدا فرض می کنند.

 

  • ---

تیپ داعشی ممنوع !

دوشنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۴، ۰۸:۲۲ ق.ظ

تیپ داعشی ممنوع !

 

یادداشت آزاد

...........................

رامین جهان پور

 

یک زمانی تیپ  «چه گوآرایی» و «داریوشی» و «آلن دلونی» و... بین جوان های ما مد بود.حداقل پسرها دنبال تقلید کردن از مدل مو ها و قیافه افرادی بودند که بین مردم طرفدار داشتند و به قول معروف سرشان به تنشان می ارزید .این روزها اما کاملا مساله برعکس شده است و بعضی  از جوانهای ما ریششان را به سبک نیروهای داعشی  بلند می کنند و در واقع یک تبلیغ کاملا رایگان برای نشان دادن چهره افرادی دارند که رذالت و  آدم کشی آنها در تاریخ،  دست اسکندروچنگیز و هیتلر را از پشت بسته است و مورد تنفر و انزجار تمام مردم دنیا قراردارند. و متاسفانه در این میان چند تا از ورزشکارها ، خواننده ها و هنرپیشه های ما هم به چشم می خورند..من نمی دانم  سطح شعور ، آگاهی و فرهنگ این آقایان  که می  خواهند شمایلشان شبیه داعشی ها شود  چقدر است و توی کله اشان چه می گذرد  ولی این را حتم دارم که از فلسفه به وجود آمدن داعش هیچ اطلاعی ندارند وگرنه هیچوقت سعی نمی کردند  چهره اشان را شبیه کسانی کنند که بزرگ ترین هنرشان کشتن مردم بی گناه وغیرنظامی خصوصا زنها و کودکان به بدترین  شکل ممکن است.!

  • ---

خبرگزاری مهر جمعه ۳۰ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۲:۵۳

يكشنبه, ۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۳:۰۶ ب.ظ

نویسندگان هیچ سهمی از رسانه ملی ندارند!

یاداشت آزاد


رامین جهان پور

طی چند سال اخیر شاهد بی اعتنایی و بی توجهی صدا و سیما به اهالی کتاب، نویسندگان، شاعران، مترجمان و روزنامه‌نگاران داخل کشور بوده‌ایم. پس از پیروزی انقلاب مدیران صدا و سیما برای تبلیغات و اطلاع‌رسانی، از مقوله‌هایی چون فوتبال، برنامه‌های عامه‌پسند و سریال‌های ضعیف تلویزیونی از هیچ کوششی دریغ نکردند؛ اما دریغ از برداشتن قدم برای تبلیغ یا اطلاع‌رسانی کالاهای فرهنگی مثل کتاب و نشریات.

متأسفانه تلویزیون ما انگار با جماعت اهل قلم و کتاب نمیخواهد آشتی کند؛ جدیدترین خبری هم که اخیرا از رسانه ها شنیدیم، تعطیلی یکی از برنامه های شبکه چهار سیما به اسم «کتابنامه » بود که به معرفی کتاب می پرداخت. تلوزیون ما هیچ‌کدام از برنامه‌های جدی اش را به فعالیت‌های این قشر اختصاص نداده است یا اصلا لزومی نمی بیند که از مقوله ادبیات و فرهنگ در برنامه‌هایش استفاده کند. این در صورتی است که اکثر اندیشمندان، نویسندگان و چهره‌های ادبی در کشورهای دیگر از طریق رسانه‌های تصویری شان، به مردم جامعه معرفی می شوند و خصوصا تلویزیون نقش بسیار پررنگی در شناساندن نویسندگان و شاعران مملکت خود دارد.

در حال حاضر، بسیاری از دانش‌آموزان و دانشجویان ما نام فرهیختگان معاصرشان را نمی شناسند و ارگانی مثل صدا و سیما هم هیچ کوششی برای پر کردن این خلا نداشته است. انگار مؤلفان و اهالی کتاب تنها اقشاری هستند که هیچ جایگاه و حق و حقوقی در رسانه ملی ندارند! در صورتی که نمایش ضعیف‌ترین سریال‌های داخلی و خارجی و پوشش خبری مسابقات درجه چندم ورزشی، جزو برنامه‌های اولویت‌دار این ارگان مردمی بوده است. سیمای ما متأسفانه با تمام انتقاداتی که از طرف اهالی قلم و کتاب به آن می شود، راه خود را رفته و هیچ تلاشی برای به‌دست آوردن دل نویسندگان و اهل کتاب از خود نشان نداده است و در این مدت اهالی کتاب و نویسندگان ما در کشور دچار یک نوع تحریم خودساخته از طرف رسانه ملی بوده‌اند.

البته بیشتر دلیل این بی توجهی، اشراف نداشتن متولیان برنامه‌های تلویزیون به مقوله تألیف، کتاب و کتابخوانی و عدم شناخت نویسندگان داخلی است. اهالی قلم تنها امیدشان این بود که با روی کار آمدن دولت یازدهم، شاهد تحولات خوشایندی در این زمینه باشند و متصدیان فرهنگی این ارگان مردمی بتوانند بی توجهی ها‌یی را که در چند دهه گذشته به این قشر شده، به نحو مطلوبی جبران کنند. اما متاسفانه تا این تاریخ هیچ اتفاق تازه ای در این زمینه نیافتاده و تلوزیون ما همچنان با داستان نویسان و شاعران داخلی قهر است. این در صورتی است در سیما در چند سال اخیر شبکه هایی مثل شبکه بازار و.... ایجاد شده که به عملکرد اصناف دیگری در کشور می پردازد.

چرا روزنامه ادبی نداریم؟

مطلب دیگر این است که این روزها روزنامه های متعددی، اعم از اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، ورزشی و... روی پیشخوان مطبوعاتی خودنمایی می کنند و چند سال اخیر هم شاهد انتشار روزنامه هایی بوده ایم که فقط به مقوله فرهنگ و هنر پرداخته اند و اخبار و رویدادهای داخلی و خارجی در این زمینه را پوشش داده اند. اما با این حال جای خالی یک روزنامه ادبی که اختصاص به شعر و ادبیات داستانی داشته باشد در روزنامه فروشی های ما به شدت احساس می شود.

اگرچه اکثر روزنامه های ما یکی از صفحاتشان را معمولا به ادبیات یا فعالیت های هنری ایران و جهان اختصاص می دهند اما گرایش بیشتر این رسانه ها به اخبار و رویدادهایی نظیر تئاتر، سینما و یا برنامه های تلویزیونی است. ناگفته نماند که در زمینه ادبیات، ما ماهنامه ها و فصلنامه هایی هم داریم که در طول سال به دست مخاطبانشان می رسند اما روزنامه ای تخصصی که به صورت روتین و روزانه به شعر و داستان بپردازد، در کشور وجود ندارد و این خلا برای تمامی اهل قلمی که در این زمینه فعال هستند، به وضوح قابل لمس است. به هر حال با وجود این همه شاعر و نویسنده حرفه ای که درسطح کشور وجود دارد، چاپ این چنین جریده ای شاید بتواند تا حدودی پاسخگوی نیاز فکری و فرهنگی این قشر خاص در جامعه و مخاطبین شعر و داستان باشد.

  • ---

روزنامه جام جم > شماره 4325 17/5/94 > صفحه 20 (صفحه آخر) >

دوشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۰۰ ق.ظ



حرفه؛ خبرنگار


نویسنده: علی رستگار

             

             

magiran.com > روزنامه جام جم > شماره 4325 17/5/94 > صفحه 20 (صفحه آخر) > متن



حرفه؛ خبرنگار


نویسنده: علی رستگار

یک آدم کنجکاو و جستجوگر و خلاق و یک قلم اصلی ترین و تنهاترین مواد لازم برای حرفه خبرنگاری هستند. البته چند سالی است که کیبورد لپ تاپ و مصالح دیگر نگارشی تا اندازه زیادی جایگزین قلم و ابزار کلاسیک نوشتن شده اند، اما نیک می دانیم که هیچ چیزی جای جایگاه رفیع قلم، بخصوص از آن قدیمی هایش را نمی گیرد، بنابراین ترجیح می دهیم همچنان از واژه قلم به عنوان مهم ترین وسیله نگارشی استفاده کنیم.
همچنین آن آدم کنجکاو هم مشتقات و ملحقاتی دارد که اندیشه، ذوق، عدل، انصاف، مسئولیت پذیری و وجدان کاری از جمله مهم ترین آنهاست.
مواجهه با رویدادها و موضوعات و شیوه بیان آنها هم خطرات و خاطرات جذابی دارد و در برخی موارد بسیار مهیج و دراماتیک است. اصلاهمین بخش ماجراجویانه کسب و انتقال خبر است که حرفه خبرنگاری را باوجود همه سختی ها و مصائبش، جذاب و دوست داشتنی جلوه می دهد و خیلی ها را مشتاق به خبرنگارشدن می کند.
جذبه خبرنگار و جایگاه رسانه به حدی است که سینما از آن سال های اولیه هرازگاهی سراغ این حرفه رفته و هرازگاهی فیلم های جذاب و پرتعلیق و نفسگیری در ارتباط با خبرنگاری می سازد. این فیلم ها قهرمان هایی در کسوت خبرنگار را به تصویر می کشند و به زندگی پرفراز و نشیب آنها می پردازند؛ خبرنگارها یا به اقتضای شغلشان درگیر ماجرایی جذاب می شوند یا به واسطه این حرفه، بهانه ای می شوند برای نگاه فیلمساز به مسائل و مشکلات جامعه.
هیچکاک، کارگردان بنام سینما که همواره در پی روایت های جذاب و پرتعلیق بود، از کنار شغل وسوسه انگیز خبرنگاری بسادگی رد نمی شود و دراین رابطه فیلم زیبایی به نام «خبرنگار خارجی» می سازد. کلارک گیبل هم چند سال پیش از این که در «بربادرفته» بازی کند، در فیلم «یک شب اتفاق افتاد» نقش یک خبرنگار سمج و خوش پوش را بازی می کند و به خاطر بازی خوبش برنده اسکار می شود.
«همشهری کین» یکی از مشهورترین فیلم های تاریخ سینما اساسا ارتباط تنگاتنگی با حوزه رسانه و خبرنگاری دارد و قصه زندگی پرفراز و نشیب چارلز فاستر کین (اورسن ولز)، غول ثروتمند روزنامه نگاری را به تصویر می کشد.
«زندگی شیرین» ساخته به یادماندنی فدریکو فلینی هم یکی از خوش تیپ ترین و کاریزماتیک ترین خبرنگاران کل تاریخ سینما، یعنی مارچلو روبینی با بازی مارچلو ماسترویانی را پیش روی تماشاگران قرار می دهد.
اما یکی از بهترین خبرنگاران سینمایی، داستین هافمن در فیلم «همه مردان رئیس جمهور» است که همراه رابرت ردفورد، دو خبرنگاری هستند که نقش مهمی در افشاگری سیاستمداران آمریکا و رسوایی واترگیت در دهه 70 دارند. جالب اینجاست که هافمن در زندگی واقعی متولد امروز (روز خبرنگار) است. در این میان نباید از شخصیت کارتونی و مشهور تن تن اثر هرژه، نویسنده و کارتونیست بلژیکی هم بگذریم که یک خبرنگار زیرک و جوان بلژیکی است و در هر یک از داستان هایش – که طی سال ها به فیلم و انیمیشن هم تبدیل شده اند ، با اتفاقات و توطئه های عجیب و غریبی روبه رو می شود.
نمونه های خارجی و موفق سینمایی درباره خبرنگاری را می توان تا مدت ها ادامه داد و نشست و درباره لحظات تماشایی آن سخن گفت، اما طبق معمول نمی توانیم نمونه های موفقی در این زمینه را در سینمای ایران به یاد بیاوریم. با وجود این بی اعتنایی و همه سختی ها، مشکلات، موانع و حمایت نشدن ها، خبرنگاران سینمایی و در نگاهی فراتر همه خبرنگاران عزیز و تلاشگر عرصه رسانه در کشورمان همچنان به مجاهدت و رسالت خود ادامه می دهند و مزدشان را با آگاهی و بیداری مردم و ساختن جامعه ای سالم و اخلاقی می گیرند. چرا که به هرحال هر کسی توتمی (ریشه و اصل) دارد و توتم ایشان قلم است.

 

 

 

 

  • ---

دوست نوجوانان -تیرماه 1394

يكشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۵۸ ب.ظ

نوجوانان بهترین منتقدان داستانهایشان هستند!

..............................................

مصاحبه با نورا حق پرست نویسنده کودک ونوجوان

........................................................................

گفتگو از : رامین جهان پور

 


نورا حق پرست متولد 1340 درتهران است ایشان کارشناس ادبیات و زبان فارسی می باشند و در حال حاضر  مدیر یت بخش نظارت برآثار چاپ کتابهای کانون پرورش فکری کودک ونوجوان را برعهده دارند. خانم حق پرست در زمینه ادبیات کودک ونوجوان کارنامه پرباری دارد، ازسردبیری نشریات رشد در سالهای مختلف گرفته تا نویسندگی و سردبیری برنامه های رادیو وتلوزیون و کارشناسی در حوزه هنری  و کانون پرورش فکری  ومعاونت فرهنگی شهرداری تهران .  ایشان  بیش از60 جلد کتاب هم برای کودک ونوجوان منتشرکرده اند به اضافه چند کتاب ترجمه که   می توان برای مثال از داستان «رامونا وپدرش » نوشته بورلی کلیری و «خروس جهانگرد »نوشته اریک کارل نام برد، ازکتابهایی تالیفی اش  برای  کودکان می توانیم به مجموعه داستان «راه بهتر » ، «یادهای کودکی » دنیا چقدر بزرگ است و رمانهای «ستاره ای به نام غول» «زمستان سبز» و «آواز هایم برای تو»  که برای نوجوانان نوشته شده اشاره کنیم . خانم حق پرست گفته هایش به صمیمیت کتاب های داستانی است که نوشته ودر آینده قرار است بنویسد  و ما بخوانیم .گفتگوی ما با این نویسنده  با سابقه  دردفتر انتشارات کانون پرورشی فکری کودک ونوجوان  درخیابان خالد اسلامبولی شکل گرفت که با هم مرور می کنیم .

چطور شد که اصلا نویسنده کودک ونوجوان شدید ؟

علاقه به نوشتن ازدوران کودکی با من بود .بعدها که بزرگتر شدم علاقه ام به نوشتن برای بچه ها تبدیل به عشق شد. چون من همیشه احساس می کردم روحیات من به دنیای بچه ها نزدیکتر است تا دنیای بزرگسالان ، با اطمینان می توانم بگویم که نوشتن برای این گروه سنی را به دلخواه خودم انتخاب کردم وبسیار هم ازاین بابت خوشحالم.

ازچه تاریخی شروع به نوشتن کردید؟

ورودم به دنیای ادبیات کودک با دعوت شدنم به یک برنامه رادیویی شروع شد .آن روزها من چهارم یا پنجم دبستان را می گذراندم.شعر کوتاه وکودکانه ای  که برای خودم سروده بودم را به برنامه کودک رادیو فرستادم که پذیرفتند واز من دعوت کردند دربرنامه آنها شرکت کنم .وقتی وارد استودیو رادیو شدم پسر- دختر هایی را دیدم که اکثرا از من بزرگتربودند ودر واقع دوران نوجوانی را می گذراندند،درآنجا بود که مسئولین آن برنامه رادیویی  ازمن درخواست  کردند  با آنها همکاری کنم. من هم ازهمان روزها به تشویق پدرم که مردی اهل مطالعه بود  وکتابخانه ای هم در منزل  داشت شروع به نوشتن نمایشنامه وداستانهای کودکانه وقطعات ادبی  کردم وکم کم تبدیل به یک همکار برای آنها شدم و این همکاری تا دوران نوجوانی ادامه داشت .بعد ازانقلاب هم  ازاسال1364به استخدام کانون درآمدم وفضا برای ادامه فعالیتهایم بیشتر   فراهم شد.

بهترین کتاب هایی که درنوجوانی خواندید؟

زمانی که ما نوجوان بودیم انتشارات امیرکبیر یک سری کتاب برای کودک ونوجوان منتشر می کرد که معروف به کتاب های طلایی بودند .این کتابها را به راحتی می شد در آن زمان  از کتابفروشیهای داخل تهران وحتی شهرستانها تهیه کرد .کتابهای طلایی در واقع معروفترین رمانهای کلاسیک جهان بودند که  با جلدو وصفحه آرایی زیبا  برای نوجوانان منتشر می شد  و در بین دانش آموزان هم طرفداران زیادی داشت .  آن کتابها  در اصل برای بزرگسالان  نوشته شده بود  اما مترجمانی که با این انتشارات همکاری داشتند برای اینکه فهم داستانها را برای نوجوانان آسان تر کنند کتابها را به زبانی ساده وروان به فارسی برگردانده بودند. رابینسون کروزوئه  نوشته دانیل دفو ، بینوایان  اثر ویکتور هوگو ، سپید دندان  نوشته جک لندن  وجزیره  اسرار آمیز نوشته ژول ورن  چند تا از آن کتابها  بودند که خواندنشان    در آن حال وهوا واقعا  می چسبید.

آیا در آن زمان با نشریات کودک ونوجوان  هم آشنا بودید ؟

بله آن روزها بیشتر نشریات کیهان بچه ها وپیک می خواندیم که بیشتر در دسترس بودند.حتی من یادم هست که در کیهان بچه های آن زمان نوشته هایی هم ازمن چاپ شد. نحوه مجله خریدن من هم در دوران نوجوانی داستانی داشت من همیشه ازدکه های روزنامه فروشی نشریات قدیمی وتاریخ گذشته را به قیمت ارزانتری  می خریدم تا همیشه برای نشریه خواندن مطلب داشته باشم .مثلا با پول یک کیهان بچه های  تازه ازراه رسیده می شد سه تا  نشریه تاریخ گذشته خرید که اغلب با پول تو جیبی ام این کار را انجام می دادم.

اولین کتابی که ازشما به صورت مستقل چاپ شد چه نام داشت ؟

اولین کتاب من یک قصه کودکانه بود به اسم  «یک سبد گل »که در سال 1359 توسط یک ناشر خصوصی منتشر شد.دومین کتابم هم برای نوجوانان بود به اسم «شب خاکستری» که اگر اشتباه نکنم در سال 1364 توسط انتشارات  وزارت ارشاد اسلامی  چاپ شد. این کتاب در همان سال در دریک مراسم فرهنگی که به مناسبت دهه فجر برگزارشد توانست عنوان بهترین کتاب نوجوانان کشور را را کسب کند.

کدام یک از کتاب هایتان رابیشتر از بقیه دوست دارید ؟

من  اکثر کارهایم را دوست دارم وبا هرکدام از آنها خاطراتی  دارم .اما حالا که پرسیدید بد نیست اشاره ای داشته باشم به داستان  بلند  زمستان سبز که در واقع با الهام از زندگی خودم آن را  نوشته ام .داستان به روزهای  پر التهاب پیروزی انقلاب در سال 57 اشاره دارد.کتاب دیگری  که با آن ارتباط احساسی بیشتری دارم رمان نوجوان «آوازهایم برای تو»  نام دارد که قصه اش مربوط به نوجوانانی است که به بچه های نسل جنگ  معروفند .نوجوانهایی که زندگی اشان  تحت تاثیر روزهای جنگ گذشت .

 

برای نوشتن داستان هایتان چقدر با  کودکان  ونوجوانان ارتباط دارید؟

بسیار زیاد. من هیچوقت سعی نمی کنم خودم را از آنها دور وجدا نگه دارم برایم هم پیش آمده که فصلی از یک رمان را برای نوجوانان نوشته ام اما مدتی بعد پس از دیدار با یک نوجوان امروزی متوجه شدم که چقدراز دنیای او دور بوده ام .بعد ناچار شدم یک فصل از داستانم را  کاملا حذف کنم ودوباره بنویسم چون قطعا حال وهوای  زندگی نوجوانان امروز با نوجوان هم نسل من بسیار متفاوت است. به نظر من نویسنده هرچقدر بیشتر به کودک ونوجوان امروزنزدیک تر باشد نوشته هایش هم به روز  تر خواهد شد.در یکی ازسفرهایی هم که به یکی ازشهرستانها داشتم  وقتی داستانم را در جلسه ای برای نوجوانان خواندم نقدها ونکته نظرات تاثیر گذاری  از آنها شنیدم که به جراات می توانم بگویم تا بحال ازهیچ نویسنده وکارشناس بزرگسالی  نشنیده بودم وبرایم بسیار عجیب  بو د. بنظر من نوجوانان بهترین منتقد کتاب هایی  هستند که در مورد خود آنها نوشته شده .

 آیا خاطره ای از دوران نوجوانی اتان دارید که برای ما تعریف کنید ؟

خاطره زیاد دارم اما یکی از آن خاطراتی که هیچوقت از ذهنم بیرون نمی رود مربوط به زمانی است که  تازه وارد نوجوانی شده بودم. یادم هست  معلم انشای ما که یک خانم بود ازمایک انشاء  خواسته بود  و من حاضر نکرده بودم . وقتی معلم پرسید کی انشایش را حاضر نکرده خجالت کشیدم  جلوی بچه های کلاس واقعیت را بگویم . بخاطر همین وقتی نوبت من شد دفتر خالی انشاام را بردم پای تخته و همانطور که به دفتر سفیدم نگاه میکرد م انشاام را خواندم در واقع برای بچه های کلاس وخانم معلممان  چیزی را به عنوان انشاء  تعریف کردم که ننوشته بودم .اتفاقا انشایم هم  خیلی خوب بود . بعد از خواندن انشا معلم از من خواست که دفترم  را به او بدهم تا نمره بدهد . وقتی با  این پیشنهاد خانم معلم روبرو شدم دیگر نفهمیدم چه شد احساس کردم کلاس با دانش آموزانش دارد  دور سرم می چرخد ! خانم معلم  این موضوع را پیش دانش اموزان بیان نکرد اما  بعد از زنگ تفریح مرا صدا کرد و به انشا ء ننوشته ام  نمره بیست داد .آن  روز اوحرفی به من زد  که پس ازگذشت سالها هنوز هم  در گوشم است اول از من      پرسید در آینده می خواهی چکاره شوی؟ گفتم :یک نویسنده خوب که به مردم مملکتش خدمت کند. خانم معلم گفت اما یک نویسنده خوب هیچوقت نباید به کسی دروغ بگوید .ازاین حرفش خیلی خجالت کشیدم اما درعوض خاطره اورا سالهاست  که باخود مرور می کنم.

کانون پرورشی فکری کودک ونوجوان  برای کشف استعدادهای نوجوانان در زمینه شعر وداستان نویسی  چه برنامه هایی دارد؟

ما درکانون  کلاس ها وجلسات شعر وداستان برای گروههای سنی کودک ونوجوان داریم چه در تهران وچه در شهرستانها و.مسئولین  کارشناسی ما که در زمینه استعدادیابی فعالیت دارند موظفند استعدادهای برجسته کودک ونوجوان را به مرکز معرفی وآثار آنها را برای بررسی به ما بسپارند ما داستانهای انتخاب شده را در یک مجموعه قطور جمع می کنیم واز طریق انتشارات کانون منتشر می کنیم تا هم استعداد نوجوانها کشف شود وهمینکه  کودکان ونوجوانان ما قلمشان را زمین نگذارند.

 

 به عنوان کسی که سالهاست داستان می نویسد چه توصیه ای برای نوجوانانی دارید که تازه قلم بدست گرفته اند ودوست دارند در آینده نویسنده ای حرفه ای شوند؟

به نظر من چند چیز مهم است که به نوشتن کمک می کند یکی اینکه یک نویسنده در وهله اول باید سبکش  را برای نوشتن انتخاب کند مثلا اگر دوست دارد داستان علمی- تخیلی بنویسد دراین زمینه باید داستانهایی را که با این سبک و سیاق  نوشته می شوند بیشتر بخواند اگر هم می خواهد واقع گرایانه  بنویسد  باید از اتفاقهای روزمره اطرافش شروع کند مثل رفتن به مدرسه، قدم زدن در کوچه نسشتن در مترو واتوبوس و....کلا توصیه من این است که  یک نویسنده تازه کار بیشتر ازمطالعه درسبک های مختلف ادبی ، باید برای تمرین های نوشتاری اش  وقت بگذارد وبیشتر از اینکه داستان بخواند باید  بنویسد تا قلمش به آن پختگی لازم برسد .نکته بعد مسافرت است ،سفر رفتن به یک نویسنده کمک می کند تا با گویش ها ، فرهنگها ونژادهای مختلف بیشترز آشنا شود ودرنتیجه سوژه های بیشتری  برای نوشتن پیدا کند. نکته آخری که باید به آن اشاره کنم اینکه نوجوانها نباید ازنقد شدن آثارشان ترس داشته باشند به نظر من وقتی اثری را می نویسند اجازه بدهند که در مورد اثرشان صحبت بشود  .

  • ---