رامین جهان پور

نویسنده و روزنامه نگار

رامین جهان پور

نویسنده و روزنامه نگار

رامین جهان پور

نشریه کتاب هفته- شماره356

چهارشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۴، ۰۱:۰۴ ب.ظ

 

نگاهی به مجموعه داستان «رودخانه­ ای که می­ رفتیم» نوشته رامین جهان­پور

روزهای با شکوه


نقد از امیرخسروی

مجموعه داستان «رودخانه­ ای که می ­رفتیم» اگر چه در حد و اندازه کارهای خوب این حوزه نیست اما اثری ا ست که در حد و اندازه خودش خوش درخشیده است.

نخسیتنن نکته ای  که درباره این داستان­ها می­توان گفت این است که داستان­ها به نوعی بکرند. ایده­هایشان اگر چه گاهی آنجا که موضوع فقر در میان است تکراری به نظر می­رسد اما باز هم نوعی تازگی در نگاه نویسنده به آن دیده می­شود. به همین دلیل می­توان گفت که این داستان­ها حال و هوای دیگری دارند. خود نویسنده به جای مقمه در این کتاب نوشته است: «... حالا هم می­خواهم شما دوستان خوب خودم را با این بیست و سه قصه وارد ماجراهایی کنم که شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد و هم اینکه به نوجوانان امروز بگویم که نوجوان­های نسل­های قبل چگونه و در چه حال و هوایی زندگی کرده­اند.»

در واقع هم همین طور است. این داستان­ها ما را به دنیای کودکی در دهه شصت می­برد. دهه­ای که سرگرمی­ها نه ایکس باکس، نه پلی­استیشن و نه کارتون­های رنگارنگ که جذابیت­های دم­دست و نهفته در محیط اطراف بود. نوجوانان این قصه­ها نوجوانانی هستند که بی­وقفه اشتباه می­کنند، بی­وقفه دست به قضاوت می­زنند و وقتی می­فهمند اشتباه کرده­اند شجاعانه آن را می­پذیرند. آنها برای رسیدن به خواسته­هایشان از هیچ کاری فروگذار نمی­کنند. وقتی یکی­شان می­خواهد لباس نو برای بازی فوتبال بخرد و با بی­پولی پدر و برادر بزرگترش مواجه می­شود خودش آستین همت بالا می­زند و سعی می­کند با ماهیگیری پولی در بیاورد. یا آن یکی وقتی می­بیند که ماهی­هایش ممکن است در تنگ کوچکشان به زودی وقتی می­بیند که ماهی­هایش ممکن است در تنگ کوچکشان به زودی وقتی می­بیند که ماهی­هایشان ممکن است در تنگ کوچکشان به زودی بمیرند، شجاعانه تصمیم می­گیرد آنها را در رودخانه نزدیک خانه رها کند.

سرگرمی­های این بچه­ها سرگرمی­های ساده­ای است، مثل ماشین خرابی که در جاده­ای مانده است و مدتی برای آنها تبدیل می­شود به ماشین آرزوها که با آن­ گاهی به شمال می­روند گاهی به نوب یا رودخانه­ای که کف آن را تکه شیشه­های شکسته نوشابه پر کرده است و با این حال آنها هر خطری به جان می­خرند تا در یک ظهر تابستان در آب شنا کنند.

نویسنده انگار دارد خاطره تعریف می­کند. واقعاً هم داستان­ها انگار از خاطرات نویسنده نشأت می­گیرد. نویسنده­ای که نه تنها کودکی و نوجوانی خود را فراموش نکرده که با نوشتن این داستان­ها سعی کرده آن را حفظ هم بکند. به همین دلیل خیلی از این داستان­ها واقعاً خط داستانی مشخصی ندارند. انگار که نویسنده فقط خواسته لحظه­ای از ایام گذشته را برای دیگران تعریف کند. با این حال بعضی از این خاطرات شبه داستان کیفیتی به شدت انسانی دارند. ما در این قصه­ها با بچه­هایی روبه­رو هستیم که اصلاً در پی قهرمان شدن نیستند؛ بچه­هایی که به راحتی وسوسه می­شوند و تن به وسوسه می­دهند و با یک خوششانسی موفق می­شوند از مهلکه جان سالم به در ببرند. مثلاً آن نوجوانی که مادرش او را بهدنبال خرید برای پختن شام شب می­فرستد ولی وقتی به بازارچه می­رسد بوی کباب چنان وسوسه­ای به جانش می­اندازد که مادر و خرید سیب­زمینی و تخم مرغ را از خاطر می­برد.

خوشبختانه نویسنده در هیچ یک از این داستان­ها در پی شعار دادن نیست. او فقط و فقط راوی حس­های عجیب و غریب دوره نوجوانی است. به همین دلیل می­توان برقرار می­کند چون می­بیند در این داستان لااقل از نصیحت کردن خبری نیست. انسان بودن و انسانی رفتار کردن بزرگ­ترین دغدغه نویسنده و قهرمانان داستان­هایش است؛ قهرمانانی که بعضی اوقات دست به کارهای عجیب و غریبی می­زنند. چون یک نفر سر امتحان تقلب نرسانده مثلاً تصمیم می­گیرند او را به باد کتک بگیرند. یا وقتی به خاطر یک اشتباه به همراه دوستشان از کلاس اخراج می­شوند به تنها چیزی که فکر می­کنند سرمایی است که در جانشان ریشه دوانده است.

با این حال باید اعتراف کرد که دنیای این بچه­ها از دنیای نوجوانان فاصله بسیار دارد. دغدغه­های آنها در کنار بازیگوشی و کودکی کردن دغدغه نان هم هست. فقر همیشه در کنارشان است و هنر آنها این است که یاد گرفته­اند با آن چطور کنار بیایند. آنها برای خود شوالیه­های کوچکی هستند که سرجنگیدن با هیچ­کس و هیچ­چیز ندارند چون زندگی به اندازه کافی آنها را به چالش می­کشد. به همین دلیل شاید زبان مشترکی با بچه­های این دوره و زمانه نداشته باشند. با این حال این بچه­ها و دنیایشان برای مخاطب امروزی قابل درک و لمسند. دنیای آنها و روایت رویاهایشان در ادبیات ما سابقه طولانی دارد و همین کافی است برای اینکه بتوانیم این نوجوانان را بهتر درک کنیم. با هم بخشی از داستان کبابی آقای سید را می­خوانیم:

«... حالا هم شکمم بدجوری به قار و قور افتاده بود. با عجله به طرف میوه­فروشی قدم برداشتم. هنوز داخل نشده بودم که یکهو شیطان رفت توی جلدم. فکری مثل برق به کله­ام زد. از آن کلک­هایی که گاهی وقت­ها به طفلک ننه می­زدم. با خودم گفتم: هر چی باداباد. روده کوچیکه داره بزرگه رو می­خوره. می­رم تو کبابی بعدش هم می­گم که اسکناس تو راه می­اد و هزار تو من ننه رو می­ده و یا فوقش منو دوباره می­فرسته بازارچه. به طرف کبابی آقای سید پا تند کردم. داخل مغازه همیشه شلوغ بود. مشتری­ها روی نیمکت­های قدیمی کیپ تا کیپ  نشسته و مشغول خوردن بودند... آقا سید پشت به ما رو به اجاق زغالی ایستاده بود و با بادبزن حصیری دستش زغال­ها را باد می­زد. بوی کباب و چربی سوخته در فضای کوچک مغازه پیچیده بود. سید سرش را به طرفم برگرداند و همان­طور که سیگاری گوشه لیش بود گفت: «چند سیخ؟» گفتم: «یکی با گوجه!...»

این کتاب را نشر روزگار در سال 1390 با قیمت 3800 تومان و در 03 1صفحه منتشر کرده است.

 

  • ---

یادداشت مهمان

چهارشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۳۷ ق.ظ

نویسنده «رودخانه‌ای که می‌رفتیم» کلاسیک است


محمد مومنی سید

شناسهٔ خبر: 1713755یکشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۱ - ۱۰:۱۹ خبرگزاری مهر-

فرهنگ

«رودخانه‌ای که می‌رفتیم» نشان می‌دهد دارای یک نویسنده کلاسیک است که از عناصر کلامی برای نشان دادن کنش‌ها و واکنش‌های شخصیت‌های داستان‌هایش بهره می‌گیرد و با قرار دادن شخصیت‌ها در وضعیت‌های مختلف، تصویر دقیقی از داستان به خوانندگان می‌دهد.

به گزارش خبرنگار مهر، مجموعه داستان «رودخانه‌ای که می‌رفتیم» نوشته رامین جهانپور اواخر سال گذشته به چاپ رسید و شامل 23 داستان کوتاه است که پیش از این در مجلات و نشریاتی مانند «دوست نوجوان»،‌ «نهال انقلاب»، «رشد نوجوان»، «کیهان بچه‌ها»، «بادبان کشتیرانی»، «خانه خورشید»، «تیزهوشان»، «سلام بچه‌ها»، «آفتاب مهتاب» و «دوچرخه» چاپ شده‌اند.

«بغض شیرین»، «تلافی»، «ترکه زردآلو»، «پستوی بن‌بست»، «زنبورها»، «کاسبی»، «معلم جدید»، «رودخانه‌ای که می‌رفتیم»، «مجله ورزشی»، «شبیه آرتیست‌ها»، «روز اول کار»، «عطر خوش لیمو»، «سینمای بروس‌لی»، «زنگ آخر»، «ماشین‌ رویاهای ما»، «کبوترهای پدربزرگ»، «باغ پرتقال»، «ماهی سرخ، ماهی سیاه»، «کبابی آقاسید»، «اولین نفر»، «تنبیه»، «کوچه» و «پیله» عنوان داستان‌های این کتاب هستند.

جهان‌پور متولد سال 1351 است و فعالیت ادبی خود را از سال 66 با همکاری با نشریات ادبی آغاز کرد. «رودخانه‌ای که می‌رفتیم» مجموعه داستان‌های این نویسنده برای نوجوانان است که از خاطرات و تجربه‌های دوران نوجوانی جهان‌پور برآمده و برای این نویسنده حاوی حس نوستالژی و خاطرات گذشته است.

سید محمد مومنی در یادداشتی که در مرور این مجموعه داستان نوشته است، جهانپور را نویسنده‌ای کلاسیک می‌داند که داستان‌هایش خواننده را به واسطه دوران کودکی به فضایی نوستالژیک و خاطره‌انگیز می‌برد. مومنی شاعر و منتقد ادبی است که کار خود را در زمینه شعر از 15 سال پیش با مجله «ولایت» آغاز کرد و در حال حاضر به نوشتن نقد در مطبوعات و مجلات ادبی اشتغال دارد. وی به ترجمه از زبان انگلیسی نیز اشتغال دارد و تا به حال مجموعه شعر «شب‌های روشن» را در ایران و کتاب «مهارت‌های خواندن نقادانه» را در آلمان به چاپ رسانده است..

………………………..:

«رودخانه‌ای که می‌رفتیم» رودخانه کودکی‌هاست، کودک‌های مملو از نبودن‌ها، جریان آرام احساسات، از «دارا تا ندارها». کودکی که گروه بزرگی از کودکان سرزمین‌مان را نمایندگی می‌کند. روایتی دقیق و زیبا از بغض شیرین مدرسه، ترکه‌های زردآلو و رودخانه‌ای که انگار عواطف ساده و بی‌آلایش در آن شنا می‌کنند.

ساختار

جهانپور در «رودخانه‌ای که می‌رفتیم» نشان می‌دهد که یک نویسنده کلاسیک است که از عناصر کلامی برای نشان دادن کنش‌ها و واکنش‌های شخصیت‌های داستان‌هایش بهره می‌گیرد و به جای روی آوردن به توصیفات کسل کننده، با قرار دادن آن‌ها در وضعیت‌های مختلف تصویر دقیقی از شخصیت آن‌ها به خوانندگان می‌دهد. در واقع نویسنده «رودخانه‌ای که می‌رفتیم» در چهار حوزه: 1- ظاهر 2- کنش 3- گفتگو 4- فکر که از دیدگاه کتی کندی، نویسنده و منتقد مهم‌ترین اجزای یک داستان را تشکیل می‌دهند در توصیف شخصیت‌ها موفق بوده است. به این معنی که از یک طرف با دادن درک تصویری از شخصیت‌ها و نشان دادن آن‌ها به‌وسیله اعمالشان و نه توصیف کلامی به‌وسیله صفت‌ها، شخصیت‌های باورکردنی و واقعی می‌سازد و از طرف دیگر جنبه های دیگری از شخصیت آنان را با گفتگو گسترش می‌دهد، افرادی که داستان را روایت نمی‌کنند بلکه زندگی می‌کنند و در نهایت خواننده به راحتی به ذهنیت شخصیت‌ها به خصوص (بهروز) قهرمان داستان نفوذ کرده و در رنج‌ها و شادی‌های آن‌ها شریک می‌شود.

شروع داستان‌ها یکی دیگر از مزایای این مجموعه است که داستان را به یک موقعیت دراماتیک  سوق می دهد و مخاطب را به واکنش وا می‌دارد، اما لحظه شکوهمند داستان غالباً در انتها رخ می‌دهد.

زبان در داستان، داستان در زبان


یکی دیگر از نقاط قوت داستان‌های جهانپور زبان به‌کار گرفته برای روایت داستان است؛ بطوری‌که به خواننده را به موقعیت‌های مشابه درزندگی خودش می‌برد، زبان عامیانه زیبایی که انگار تصاویر را به کلمه می‌کشاند: «دانه‌های ریز و درشت آلبالو، توی آب سرخ رنگ داخل سطل وول می خورند» (ص 32)

«آقا پرویز با قد بلند و قامت لاغرش جلدی دوید و...». زبان در داستان‌های جهانپور صمیمی است و گاهی کودکانه: «آبجی کوچیکه هم با خوشحالی آمد نشست کنارم و زل زد به ماهی‌ها.» (ص 80). داستان‌ها پر از اصطلاحات عامیانه است که گاها به فراموشی سپرده شده‌اند، کلماتی که به غنی شدن زبان گفتاری خواننده، کودکان و نوجوانان، کمک می‌کنند.

 

کمی خارج از متن

تجربه خواندن «رودخانه‌ای که می‌رفتیم» تجربه دوباره نوجوان شدن، دوباره در رویاهای رنگارنگ غرق شدن بود، تجربه قدم زدن با افرادی که من و تو بودند و شاید هنوز هم هستند؛ تجربه طعم فروش آب آلبالو و آرزوی داشتن لباس ورزشی، درک این موضوع که گاهی خریدن یک سیخ کوبیده چقدر سخت است، هنگامی که دستانت خالی باشد در طول خطوط داستان‌ها تنها یک مورد در ذهن نگارنده این سطور خطور می‌کرد:

 

ای کاش کودکان ونوجوانان سرزمینم کمی بیشتر داستان‌های این‌گونه می‌خواندند، داستان‌هایی که به شدت قدرت تخیل و خلاقیت آنها را تقویت می‌کند و بدون هیچ‌گونه شعاری، اصول اخلاقی و انسانی را با آنها در میان می‌گذارد. نگاهی به عادات مربوط به سرگرمی‌های کودکان و نوجوانان که ساعات طولانی را در اینترنت و دنیای مجازی صرف می‌کنند، دنیایی به شدت منفعل که همه‌چیز را بدون تخیل در خدمت آنان می‌گذارد، ما را شاید به تفکر وا دارد که آیا نسلی که داستان زندگی بهروز را نمی‌خواند، آن تجربه مشابه انسان شدن او را خواهد داشت؟

  • ---

خبرگزاری مهر

چهارشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۳۳ ق.ظ

 

«رودخانه‌ای که می‌رفتیم» و معنای درست داستان  کوتاهبرای نوجوانان

شناسهٔ خبر: 

1631701 - شنبه ۳ تیر ۱۳۹۱ - ۰۸:۰۳ خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و ادب

 نقداز: حمیدودادی


فرهنگ

مجموعه داستان «رودخانه‌ای که می‌رفتیم» اواخر سال گذشته توسط نشر روزگار منتشر شد. مخاطب این کتاب نوجوانان هستند و نویسنده با برداشت صحیحی که از داستان کوتاه داشته، موفق شده است چنین داستان‌هایی را برای نوجوانان خلق کند.

 رامین جهان‌پور، معنای داستان کوتاه را به طریق خود شناخته است و همین بس است که با برداشت‌ها و تلقی‌های منسجمی از داستان کوتاه، برای نوجوانان داستان بنویسد. از «بغض شیرین» گرفته تا «عطر خوش‌ لیمو» و از «رودخانه‌ای که می‌رفتیم» تا «ماشین رویاهای ما» و داستان‌هایی کوتاه که به بلندای سروی خوش‌قامت، حرف از گذشته‌های یادآور «باغ پرتقال» و «دریاهای پر از ماهی سرخ و ماهی سیاه» دارند].

اما این برداشت‌ها و تلقی‌های انسجام‌بخش او، شامل گزینه‌هایی از عناصر زیر هستند. گزینه‌هایی که در هر یک از داستان‌های او ـ با توجه به مجموعه رودخانه‌ای که می‌رفتیم ـ یکی، دو مورد آن‌ها وجود دارند:

- وجود توصیف‌های زمانی و مکانی مناسب که برپایه «قدرت و ظرفیت درک مفاهیم انتزاعی» توسط نوجوانان، «آرایه‌های زیبایی آفرین» و «زیبایی بخش» او را تشکیل می‌دهند . نگاه کنیم  به شروع داستانِ «ماهی سرخ، ماهی سیاه»: «بارانی که از صبح آن روز شروع شده بود، یک ریز می‌بارید و تمام کوچه‌ها و خیابان محله ما را خیس و تمیز کرده بود». این داستان با باران شروع می‌شود و با به رودخانه انداختن دو ماهی عید که یکی سرخ است و دیگری سیاه، خاتمه می‌یابد. بارشی به واسطه باران که رودخانه‌ها را، محل امن و مناسبی برای زندگی ماهیان باشد. زندگی موجوداتی که عضوی از چرخه حیات هستند و در این چرخه، امر تغذیه حیات جانوران دریایی و آدمیان خشکی و حتی، آرایش سفره هفت‌سین شب عید و آکواریوم‌های خانگی ما را برعهده دارند.

من نمی‌دانم که آیا نویسنده با قصد قبلی با باریدن باران داستان کوتاه خود را شروع کرده است و یا بدون قصد قبلی، چیزی که برای این نگارنده اهمیت دارد، اهمیت درک معانی و لحظه‌های مرتبط با فضای زمانی و مکانی این داستان است که نویسنده به خوبی کلمات مرتبط با «ماهی» را به صورتی «منسجم» کنار هم چیده است. کلیدواژه‌هایی چون: شب عید، ماهی سرخ، ماهی سیاه، تنگ آب، باران، پاکیزگی محیط، رودخانه و ادامه حیات ماهی سرخ و ماهی سیاهی که نوجوان قصه، برای شب عید خریده است و پس از خاتمه تعطیلات نوروزی از ترس این‌که مبادا خوابی که دیده است محقق شود، این دو ماهی تزیینی را به رودخانه می‌سپارد تا بروند و در دیار خود!  با همنوعان خود زندگی کنند.

تفکر منسجم نویسنده به خوبی دریافته است که «ماهی و رودخانه» با «بارش باران» در رابطه‌اند و این درک منسجم از داستان کوتاه است که در آن، کلیدواژه‌های اصلی با هم در رابطه باشند.

- وجود لحظه‌های چالشی و غافل‌گیر کننده بین نقش‌های قصه، عنصر دیگری از قابلیت آفرینی در ظرفیت‌های خوب داستان کوتاه است که جهان‌پور به خوبی از آن بهره‌ گرفته است و به این ترتیب، به داستان خود «انسجام»‌داده است. نگاه کنیم به داستان «باغ پرتقال». در این داستان کوتاه که با توصیف یک پیرمرد شروع شود، نقش‌آفرین اصلی داستان‌های این مجموعه داستان (که در تمام داستان‌ها، نوجوانی به نام بهروز است) در فضای شیطنت‌های خاص دوران نوجوانی، قصد می‌کند تا نوبت پرداخت کرایه مینی‌بوس خود و دو دوست همراهش را بر گردن همان پیرمرد، که در گاراژ دایی‌اش با او آشنا شده است بیندازد. بهروز، پیرمرد را در مینی‌بوس می‌بیند و می‌شناسد به سراغ پیرمرد می‌رود و در حالی که در وضعیت خواب و بیداری است،‌ او را از خواب بیدار می‌کند. آشنایی این نوجوان و پیرمرد به زمان کودکی بهروز باز می‌گردد. اینک بهروز نوجوان از آن زمان برای پیرمرد می‌گوید...  تا که او را به جا آورد.

  • ---

باز هم گلی به جمال فوتسالیست ها!

چهارشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۴، ۰۸:۵۷ ق.ظ

 

سال 94  برای فوتبال ما اصلا خوب نبود نه از تیم ملی بزرگسال در جام جهانی ونه در جام ملتهای آسیا ونه از نمایندگان باشگاهی ما در آسیا و نه امیدهای ما که به خاطر نبردن یک خط حمله  گل زن٬ آبی از آنها گرم نشد .امیدواریم فوتسالیست های ما در ازبکستان طلا بگیرند و طرفداران فوتبال را  آخر سالی خوشحال کنند. 

  • ---

پیامک های گم شده منتشر شد

يكشنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۴، ۰۴:۴۴ ب.ظ

 

پیامک های  گم شده  نام جدید ترین مجموعه شعر دوست  فرهیخته ام محمد مومنی است که به تازگی توسط انتشارات آفتاب  البرز  به  ضیافت کتاب ها  آمده،عاشقان شعر سپید می توانند با  شعرهای این کتاب لحظه هایشان را قسمت کنند .این کتاب همانطور که از عنوانش پیداست اشاره ای به فضای مجازی دارد منتهی اشاره به کسانی که در فضای مجازی  حرمت کلمه را حفظ می کنند و دنبال گذران بیهوده وقت نیستند .علاقه مندان به شعر سپید می توانند از خواندن این 32 قطعه زیبا نهایت لذت را ببرند و سوار براسب رویا تا بی نهایت  بتازند. با هم یکی از شعرهای زیبای این کتاب را می خوانیم :

 

من ، پدربزرگ و جیرجیرک ها

 

رویاها در فصل درو چیده می شوند

اسبی چهارنعل به دنبال شیهه مادیانی

به سرعت دور می شود

و پدربزرگ خسته،

مختصر شادی ازشالی می چیند

گلویی تر می کند

به ماهیان رودخانه لبخند می زند

و به خانه باز می گردد

ومادربزرگ با دختران دهکده

مشغول جیک وپیک کردن است

فانوس به دست ازهمین شعری که خوانده اید

به خانه باز می گردم

شب شعر جیرجیرک هاست...

 

  • ---

مجله دوست نوجوانان -دی 1394

يكشنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۴، ۱۰:۰۱ ق.ظ

 

گفتگو با محمد میرکیانی (نویسنده کودک ونوجوان )

نگهبان هویت ملی !


رامین جهان پور


(نسل ما که به بچه های دهه شصتی معروفیم خاطرات خوبی از کتاب های قلعه شاه مال منه ، روز تنهایی من و پنج سنگ   این نویسنده داریم. وقتی داشتم  با آقای میرکیانی صحبت  می کردم  ، یاد روزهای نوجوانی ام افتادم که کتاب های اورا از کتابخانه مدرسه می گرفتم ولای کتاب های درسی ام می گذاشتم  تا داستانهایی را بخوانم که از زبان یک نوجوان هم سن وسال خودم نقل می شد و می توانستم به راحتی با او همذات پنداری کنم.)

محمد میرکیانی نویسنده کودک ونوجوان متولد 1337 در تهران می باشدو تاکنون بیش از 60 جلد کتاب از او برای این گروه های سنی منتشرشده است.میرکیانی در قالبهای مختلف ادبی قلمش را آزموده و بیشتر کارهایش مورد استقبال ناشرین و مخاطبین قرار گرفته.ا ز بازنویسی داستان های کهن فارسی گرفته تا باز آفرینی داستانهای عامیانه و ضرب المثل های قدیمی ،وهمچنین قصه های واقعی  (رئال)که الهام گرفته از خاطرات کودکی و نوجوانی خودش است.مجموعه داستان های «روز تنهایی من» در سال 1365 و« قصه ما مثل شد» در سال 1386 در دودوره، از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به عنوان کتاب های  سال جمهوری اسلامی ایران در بخش کتاب های کودک ونوجوان  انتخاب شدند. همچنین سردبیری برنامه رادیویی قصه ظهر جمعه و مدیریت برنامه های کودک شبکه 2 و جام جم هم از دیگر مسئولیت های ایشان در کنار کار نویسندگی بوده است. از دیگر آثار این نویسنده می توان به کتاب های «افسانه خوشبختی »،«پهلوان حیدر »،«قصه های شب چله» ،«دایی سهراب »و «شیر برفی » اشاره کرد.پای صحبت این نویسنده پرکار کودک ونوجوان نشستیم تا با او وآثارش بیشتر آشنا بشویم.

 

 آقای میرکیانی! از چه سالی وارد فعالیت های ادبی  شدید؟

سال 1361 زمانی که 24 سالم بودبعداز گذراندن دوره های نمایشنامه نویسی،   و فیلنامه نویسی   وارد رادیو شدم و در واحد کودک و نوجوان رادیو به سرپرستی آقای محمدرضا سرشار نویسنده کودک ونوجوان کارم را با نوشتن نمایشنامه های رادیویی و داستان های «قصه ظهر جمعه» که در آن زمان هرهفته از رادیو پخش می شد  شروع کردم.

از چه زمانی احساس کردی که به نوشتن علاقه داری ؟

من در نوجوانی کارهای  سخت و شعغلهای مختلفی را تجربه کردم.در آن دوران، روزها کار می کردم وشبها درس می خواندم.یکی از کارهایی که در نوجوانی سراغش رفتم کار در چاپخانه ای در خیابان لاله زار نو تهران بود و همان کار باعث شد حروفچینی کردن  کتابها را یاد بگیرم  واز آنجا که همیشه حروفچینها زودتر از هر خواننده ای کتابها را می خوانند با دنیای پررمز وراز کلمات و وا‍ژه ها  آشنا شدم. در آن زمان ، دست نوشته ها و کتاب های زیادی را که  به چاپخانه می آمد  می خواندم وکم کم به نوشتن علاقه پیدا کردم .

یادتان هست اولین کتاب هایی که در آنجا دیدید و خواندید کدامها بودند ؟

بله پیرمردی به چاپخانه ما رفت وآمد می کرد که آقای عطایی نام داشت بعدها فهمیدم که صاحب انتشارات قدیمی عطایی است که در آن زمان کتابهای جیبی و کاهی چاپ می کرد. کتابهای این ناشر را خیلی می خواندم همچنین داستانهای آوای وحش و سپید دندان از جک لندن وبیگانه آلبرکامو را هم در همان چاپخانه دیدم و خواندم.

حالا چرا سراغ نوشتن برای کودک ونوجوان  رفتید.؟

بعضی از افراد که فعالیت های هنری می کنند مثل نویسنده ها ،هنرپیشه ها و موسیقی دانها راحت تر می توانند با بچه ها ارتباط برقرارکنند  این افراد با زبانی ساده وارد لایه های ذهنی بچه ها می شوند و توانمندی ها وروحیات آنها را درک می کنند وبرای آنها اثر هنری خلق می کنند.من هم فکر می کنم از همان زمانی که  شروع کردم به نوشتن  علاقه و گرایشم  بیشتر به خاطرات کودکی ونوجوانی ام بود.

چه فرقی بین نویسنده بزرگسال و نویسنده کودک ونوجوان هست؟

نویسندگان کودک، عموما ارتباطشان با گذشته قطع نشده است ودر داستانهایشان بیشتر از خاطرات کودکی و نوجوانی اشان الهام می گیرند.من خودم به جز کارهای بازنویسی وداستانهای عامیانه ای که دارم خیلی از داستانهایم را با تاثیر از کودکی خودم نوشته ام. نویسنده های کودک ونوجوان روزگار شیرین کودکی را هنوز در ذهن دارند و به قول معروف با آن دوران زندگی می کنند، اما نویسندگان بزرگسال جدا از اینکه از دایره واژگانی بزرگسالانه تری استفاده می کنند  مسائلی هم که درکتابهایشان به آن می پردازند جدی تر و پیچیده تر است.

نویسندگی چه نقشی می تواند در زندگی کودکان ونوجوانان  داشته باشد؟

من فکر می کنم بچه هایی که اهل نوشتن و مطالعه هستند بهتر و بیشتر می توانند از زندگی اشان لذت ببرند چون یکی از خصوصیات فرهنگ این است که چگونه زندگی کردن را به آدمها می آموزد. خواندن و نوشتن به انسانها یاد می دهد که به جای زبان خشونت از زبان محبت وعشق استفاده کنیم  و کودکانی که زندگی بدون  خشونت را تجربه کنند بهتر می توانند با مردم جامعه ارتباط برقرارکنند.

 

شاید این پرسش برای بچه های نسل جدید ونوجوانهای ما پیش بیابید که آیا جامعه امروزی  ما، با  گسترش اینترنت و فضاهای  مجازی همانطور که به ، دکترومهندس نیاز دارد  به نویسنده هم  احتیاج دارد؟

نویسنده ها سرمایه های فرهنگی کشورشان هستند واز آنها به عنوان نگهبان هویت ملی کشور ها یاد می شودو باید باشند ، در تمام کشورهای دنیا ، شاعران ونویسندگان و فرهیختگان از جایگاه واعتبار خاصی برخوردارند. کار انسانهای فرهیخته، تولید فکر واندیشه است .ما می توانیم از کشورهای دیگر مهندس و دکتر خارجی وارد کنیم اما هیچوقت نخواهیم توانست نویسنده ای را که برای شناسایی فرهنگ مردم کشورش تلاش می کند را از خارج بیاوریم. مثال دیگری می زنم: ما در کشورمان سرمایه ای اقتصادی داریم به اسم نفت .بعضی از کشورهای حوزه خلیج فارس هم  نفت دارند اما می خواهم بپرسم کدام کشور خلیج فارس به جز ایران، اینهمه  نویسنده دارد؟

اولین وآخرین کتابی که از شما منتشر شد را نام ببرید وبفرمایید که در حال حاضر کدام یک از آثارتان دردست چاپ است ؟

اولین کتابی که از من چاپ شد  مجموعه داستان« قلعه شاه مال منه» نام داشت  که شامل سه قصه نوجوانانه از من بود .این کتاب کم حجم در سال 1363 منتشر شد.آخرین کتاب چاپ شده من هم ،تاریخ چاپش به سال 1393 برمی گرددکه« قصه های زمینی برای آدم های زمینی» نام دارد.این کتاب شامل 777 جمله طنز آمیز برای نوجوانان است .در حال حاضرهم یک مجموعه داستان  پنج جلد ی در دست چاپ دارم به اسم «همیشه قصه ای هست » که در حال حاضر در انتشارات به نشر دارد مراحل تصویرگری را می گذراند.

به نظر شما کدام یک از کتاب هایتان بیشتر از بقیه مورد توجه مخاطبین قرار گرفته واز آن راضی هستید ؟

کتاب «قصه ما مثل شد» از سال 1386 تا به حال  در 500 هزار نسخه تجدید چاپ شده  ومن فکر می کنم استقبال از آن بسیار راضی کننده بوده است .

به نظر شما رمز موفقیت این مجموعه داستان عامیانه چه می تواند باشد ؟

وقتی این کتاب را می نوشتم   تلاشم  این بود که مثل بقیه آثارم  نثرش، روان ، نوجوان پسند وقابل فهم باشد ونگاهم هم به قصه ها کلیشه ای وتکراری نباشد اما نکته ای که خیلی از مخاطبین وصاحب نظران درمورد این کتاب به من یادآوری می کردند  انتخاب اسم بود.شما می دانیدکه عنوان یک  کتاب نقش مهمی در جذب مخاطب دارد. عنوانی که هم تکراری نباشد وهم اینکه برای مخاطبش جذاب و قابل  درک  باشد.بنابراین من فکر می کنم عنوان این کتاب یکی از فاکتورهای موفقیت این   کتاب بود.

خیلی از کارهای داستانی شما را از شبکه های تلوزیونی دیده ایم که تبدیل به فیلم وانمیشن شده .بیشتر از کدام کتابهایتان برای فیلم شدن استفاده کرده اید؟

روی هم رفته تعداد 200 تا از قصه هایم تبدیل به فیلم های  انمیشن، سریال  وفیلمهای داستانی برای کودکان ونوجوانان شده که  اکثر آنها از کتابهای «شاید فردا نباشه » ،«حکایت های کمال » ،«شبهای شیرین » «روزی بود وروزی نبود» و «قطار سنگی » انتخاب شده اند.

 یک خاطره از دوران نوجوانی اتان برای ما تعریف کنید؟

یادم هست زمان نوجوانی وقتی توی چاپخانه کارمی کردم مسابقات بوکس جهان داشت از رادیوی قدیمی چاپخانه پخش می شد.ساعت 6 صبح بود وهواهنوز روشن نشده بود. مسابقه بین دو بوکسور معروف آن روزهای  جهان به نام های محمدعلی کلی و جو فریزر بود آن روز آن مسابقه همزمان از تلوزیون ایران هم داشت پخش می شد. من خیلی دوست داشتم محمدعلی کلی آن بازی را ببرد ولی محمدعلی  کلی آخر مسابقه شکست خورد ومن خیلی غمگین شدم .آن روزراهیچوقت فراموش نمی کنم.

شما به عنوان کسی که دوره ای  سردبیر مجله سوره نوجوانان بودید و خیلی از داستانهایتان هم در نشریات نوجوانان چاپ شده چه پیشنهادی  برای بهبود کیفییت   نشریات امروز کودک ونوجوان دارید؟

به نظر من نشریات حالای ما که برای کودک ونوجوان منتشر می شوند هنوز آن بافت کلیشه ای و تکراری اشان  را حفظ کرده اند در صورتی که سلیقه بچه های  امروز  خیلی با گذشته فرق کرده است .من فکر می کنم وقتش رسیده که یک تحول اساسی در نشریاتی که کشکول وار منتشر می شوند صورت گیرد. رسم است که نشریات فرهنگی ما از همه رشته های هنری و ادبی  مثل داستان، شعر، ادبیات کهن، عکاسی، نقاشی و...در نشریه اشان استفاده می  کننداما به نظرمن اگر هر نشریه ای مختص یک رشته هنری برای بچه ها منتشر شود بهتر جواب می دهد.مثلا داستان در یک نشریه مستقل  منتشرشود، عکس در نشریه ای دیگر  و نمایشنامه در مجله ای دیگر  ،اینطوری مخاطبان رشته های هنری، بهتر مجله های  دلخواهشان را پیدا می کنند .  این کار درنشریات بزرگسال ما انجام شده ولی نشریات کودک هنوزمثل قدیمها چاپ می شوند و  اگر نشریات  ما مشکل بودجه دارندوازپس این کار برنمی آیند می توانند نشریاتشان را به صورت ویژه نامه  منتشر کنند و هر شماره از نشریه ر ا به   یک رشته هنری یا ادبی اختصاص بدهند  یابه صورت ویژه نامه به  معرفی آثار شاعران ونویسندگان وهنرمندانی که برای کودک ونوجوان فعالیت می کنند بپردازند.من فکر می کنم اینطوری بهتر می توانند مخاطبانشان را جذب کنند.

 

 

  • ---

مجله دوست نوجوانان آذر 1394

يكشنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۴، ۰۹:۴۸ ق.ظ

گفتگو با محمود برآبادی نویسنده پیشکسوت  کودک ونوجوان

رامین جهان پور



کتاب در میان مردم، اصالت خودش را حفظ کرده است

............................................................

محمود برآبادی نویسنده قدیمی کودک ونوجوان متولد 1331 در سبزوار می باشد، برآبادی تمرین های نوشتن را در نوجوانی با روزنامه دیواری مدرسه اشان آغاز کرد و بعدها در جوانی وقتی به تهران آمد اصول ویراستاری و حروفچینی را در  چاپخانه ای در تهران که در آن به کار مشغول بود  یاد گرفت و بالاخره اولین کتاب داستانش را برای نوجوانان در سال 1354 منتشر کرد که «حماسه کوچی» نام گرفت، این کتاب که یک داستان روستایی است  به ماجرای سگ کوچکی  می پردازد که یک تنه در مقابل حمله گرگها می ایستد و از گله دفاع می کند،این  کتاب تا بحال چندین بار تجدید چاپ شده است او در سالهای اخیر مسئولیت هیات مدیره انجمن نویسندگان کودک و نوجوان را  هم بر عهده داشته است.برآبادی  پس از بازنشستگی  بیشتر وقتش را صرف نوشتن برای بچه ها کرده و پر تلاش تر از گذشته به فعالیت های ادبی می پردازد،    از این نویسنده تا به حال نزدیک به 60 جلد کتاب برای کودکان و نوجوانان   منتشر شده که چند تا از آنها عبارتند از : آغاز ، بالایی ها و پایینی ها ،آتش زیر خاکستر،یادهای کودکی ،داستان گل سرخ و شکرستان

آقای برآبادی چطور شد که به داستان نویسی برای کودک ونوجوان  روی آوردید؟

در دهه 1350 نویسندگان کودک ونوجوان خیلی کم بودند ودر واقع چندتایی بیشتر نبودند،بیشتر کتابهایی که برای این گروه سنی چاپ می شد آثار ترجمه بود و میدان برای فعالیت در این زمینه خالی بود اما در همان دوران نویسندگان خوبی هم  داشتیم که برای بزرگسالان قلم می زدند، من هم چون تازه کار بودم نمی توانستم وارد حوزه بزرگسالان شوم. اما در کل گرایشم بیشتر به ادبیات کودک  بود و همین باعث شد در این زمینه فعالیت کنم .

اولین اثری که از شما چاپ شد در کجا و چه سالی بود ؟

 در زمان دانش آموزی  ، مدتی خبرنگار مجله دختران و پسران بودم که قبل از انقلاب منتشر می شد یادم است که اخبار هنری و ورزشی مدارس را در سبزوار تهیه می کردم و برای آن مجله می فرستادم ، البته قبل از آن کار هم در مدرسه در نوشتن روزنامه دیواری خیلی فعال بودم .اینها گذشت تا اینکه دانشجوی تربیت معلم شدم ، در زمان دانشجویی  یعنی درست در سال 1353اولین داستان کوتاهم در یک نشریه دانشجویی چاپ شد.

 

 

 

آیا نوجوان امروز می تواند در آینده به نویسندگی به عنوان شغل نگاه کند ؟

اگر منظور شما از نویسندگی ، نوشتن کتاب داستان باشد باید بگویم که ما نویسندگان کمی در کشور داریم که تنها از راه داستان نویسی زندگی خود را تامین می کنند و اغلب نویسندگان ما شغل اصلی اشان کار دیگری است و نویسندگی جز شغل دوم یا سوم آنها محسوب می شود،اما اگر نویسندگی را به معنی کار روزنامه نگاری یا فیلمنامه نویسی  ویا کارهای مرتبط با نوشتن فرض کنیم  باید گفت که بله، امروزه تعداد کسانی که از راه نوشتن زندگی خود را کمی گذرانند بسیارند و اینها بستگی به اراده نوجوانان دارد.

 

ادبیات و کتاب   کلا چه نقشی در زندگی انسانها وخصوصا کودک ونوجوان دارد؟

ادبیات سالم ترین ،ارزان ترین و دردسترس ترین سرگرمی برای افراد جامعه است .  لذت خواندن کتاب های شعر وداستان و مقالات ادبی اگر توسط انسان کشف شود بالاتر از سایر هنرهاست.در سال های اخیر رسانه هایی مثل تلوزیون، سینما ،موسیقی ، اینترنت ،شبکه های گوناگون اجتماعی  و بازی های رایانه ای بخش زیادی از وقت دانش آموزانمان را به خود اختصاص داده است ،اما همچنان  کتاب اصالت و جایگاه وی‍ژه ای در میان زندگی  مردم وبه خصوص کودک ونوجوان دارد به نظر من این رقبای سرسخت  هیچوقت نمی توانند مردم را از کتاب خواندن بی نیاز کنند.  

 

چه تعریفی از نوجوانی دارید؟

نوجوانی دوره گذار است ،دورانی که فکر می کنی بالغ شده ای  و دیگر کودک نیستی و انتظار داری که دیگران هم این را بفهمند و درکت کنند آن چیزی که نامش بحران نوجوانی یا عصیان نوجوانی است ناشی از همین است  که نوجوان فکر می کند خیلی بزرگ شده و دیگران نباید به چشم یک بچه به او نگاه کنند ویا در کارهایش دخالتی داشته باشند.

 

 

یک خاطره از نوجوانی ؟

یک روز کتاب «آخرین روز یک محکوم » نوشته ویکتور هوگو را از کتاب فروشی «سعادت » کرایه کردم و در حین راه رفتن شروع به خواندن آن کردم نا گهان متوجه شدم که به پارک رسیدم داخل پارک روی یک نمیمکت نشستم و یکساعت بعد تمامش کردم و بردمش به کتابفروشی و به کتابفروش گفتم :می خواهم این کتاب را عوض کنم چون خواندنش برایم سخت است و چیزی نمی فهمم.  این بهانه را آوردم که با آن یک ریالی که بابت کرایه کتاب داده بودم کتاب دیگری بخوانم ،کتابفروش که جریان را فهمیده بود، بی آنکه به روی خودش بیاورد کتاب را عوض کرد و کتاب دیگری از ویکتور هوگو به من داد. 

 

 

 

نظر تان را در مورد نشریات کودک ونوجوانی که امروزه منتشر می شوند بفرمایید ؟

نشریاتی که امروز منتشر می شوند به مراتب کارشان سخت تر از نشریات گذشته است چون راضی کردن مخاطب امروزی ، به خاطر پیشرفت رسانه های مجازی، کار بسیار سختی   است. وسایل سرگرم کننده   وجذاب در دنیای امروز بچه ها آنقدر زیاد شده که کسه مسئولیت سردبیران و کارکنان  نشریات این گروه سنی را  بیشتر می کند.چون آنها با رقبای سرسختی روبرو هستند بخاطر همین لازم است که برای نزدیک تر شدن به سلیقه مخاطبین حتما از آنها نظرخواهی کنیم و به آنها بیشتر نزدیک شویم.

نشریات کودک ونوجوان چه نقشی می توانند در شکل گیری شخصیت بچه ها داشته باشند؟

ببینید بیشتر نویسندگان و شاعران  امروز ما خوانندگان دیروز  نشریات  کودک ونوجوان هستند اینها  آثارشان ابتدا در مجلات چاپ شده سپس به نوشتن کتاب روی آورده اند، علاقه به دانستن بیشتر ،پرکردن اوغات فراغت ،لذت بردن از خواندن شعر و داستان و تجربه نوشتن ، امکانی است که نشریات کودک ونوجوان در اختیارمان می گذارند و به مرور خوانندگان خود را صبور،فکور،با شعور و انسان دوست بار  می آورند.

 

تعامل شما با نوجوان های امروز ومخاطبین کتابهایتان چقدر است ؟

گاهی به مدرسه ای دعوت می شوم و برای بچه ها داستان می خوانم و یا در جلسات نقد وبررسی کتابهایم در کانون شرکت می کنم  و نظرات آنها را می خوانم در کل، خیلی مواظبم که فاصله ام با بچه های امروز و افکار  و خواسته های آنها خیلی زیاد نشود.

 

بهترین کتابهایی که در نوجوانی خوانده اید ؟

در سال های نوجوانی من ،در دهه 1340 کتاب های زیادی که مخصوص نوجوانان باشد منتشر نمی شدو ما که علاقه مند به کتاب بودیم ناچار بودیم کتاب های بزرگسالان را بخوانیم.  یک کتابفروشی در شهر سبزوار بود که کتاب امانت می دادو من یکی از مشتری های دائمی کتابفروشی سعادت بودم .کتاب های« ویکتور هوگو» ؛  «ارنست همینگوی » و داستان های پلیسی «میکی اسپلین »و برخی از کتاب های عامه پسند به بهترین نحو ما را سرگرم می کردند.

نشریات کودک ونوجوان  برای خواندن داشتید ؟

اتفاقا تعدادنشریاتی که در آن دوران برای گروه سنی کودک ونوجوان منتشر می شد بسیار کم بود ، اطلاعات دختران وپسران ، کیهان بچه ها و پیک نوآموز و دانش آموز تنها نشریاتی بودند که می شد به آنها دسترسی پیدا کرد اما امروزه خوشبختانه مجلات کودک ونوجوان زیاد شده و اغلب روزنامه های بزرگسال هم صفحاتی را ویژه کودک ونوجوان دارند.

 

 

 

 

 

کتابهای تازه چاپ شده ودردست انتشارتان را نام ببرید؟

اخیرا یک رمان نوجوانانه از من توسط انتشارات کانون پرورشی فکری کودک ونوجوان  منتشر شده که «راز باغ متروک» نام دارد همچنین داستان بلند «شهریار نامه »و« امیر خرگوش» را برای نوجوانان در دست چاپ دارم .همچنین مجموعه شش جلدی «رفت وآمد در شهر» که یک مجموعه آموزشی است هم به زودی منتشر خواهد شد .

 

 

  • ---

مجله دوست نوجوانان -آبان 1394

يكشنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۴، ۰۹:۲۹ ق.ظ

گفتگو با خسروآقایاری نویسنده ،منتقد و پژوهشگر ادبیات کودکان ونوجوانان

 

رامین جهان پور

 

خسروآقایاری متولد 1337 می باشد وتحصیلات حوزوی دارد.این نویسنده  علاوه بر نوشتن نقدها ومقالات  متعدد  در زمینه اشاعه  ادبیات کودک ونوجوان، تبحر خاصی هم در باز آفرینی متون کهن ادبی  خصوصا داستان های «پهلوانان از یاد رفته ایران زمین»  برای نوجوانان دارد ودر سالهای گذشته تلاش کرده نوجوانان امروز ما را با  فرهنگ پهلوانی که ریشه در تمدن دور ما دارد آشنا کند  اما  در کنار این فعالیتها مدت طولانی هم سردبیر ماهنامه تخصصی کتاب ماه کودک ونوجوان وفصلنامه روشنان در کانون پرورش  فکری کودک ونوجوان بوده است .از جمله کتابهای چاپ شده ایشان در زمینه  ادبیات داستانی و پژوهش  می توان به «مردی دیگر »،«سهراب کشان »،«ازگلوی خاک »،«دلقک وپهلوان » و«عناصر درونی شعر »اشاره کرد.

 

 

آقای آقایاری بفرمایید که از چه تاریخی وارد فعالیتهای فرهنگی وادبی برای کودکان ونوجوانان شدید؟

 

 

من از سال 1359وارد حوزه ی ادبیات کودک ونوجوان شدم . پیش از آن معلم دوره ی ابتدایی بودم و به خاطر علاقه ام   به حوزه تعلیم وتربیت به کارهای کتابخانه ای مشغول  بودم وتجربه هایی  هم در آن زمینه داشتم . در سالهای اولیه پیروزی انقلاب  وقتی امورتربیتی برای  اولین بار در آموزش وپرورش ایران  تاسیس شد  من هم بنا به علاقه خودم  وپیشنهاد همکاران آن روزهایم  وارد این سازمان شدم  و فعالیتم را از سرگرفتم  . درآن ایام  شهدای بزرگواری مثل  آیت الله دکتر بهشتی ، و دکتر فیاض بخش مسئول شده بودند که  زمینه هایی را برای ایجاد فعالیتهای فرهنگی در حوزه ی ادبیات کودکان ونوجوانان  فراهم کنند . توجه به این مسئله آن هم در سال های اولیه انقلاب عمق اندیشه ودقت نظر این شهیدان بزرگوار را می رساند. مجموعه ی پیگیری های شهید کتر فیاض بخش به آنجا منتهی شد که هسته ی بررسی کتاب کودک ونوجوان در امور تربیتی شکل  گرفت  و بنده  در اداره کل آمو زش وپرورش استان تهران باحضور چندبزرگواردیگر شورای فرهنگی ترویج کتاب وکتابخوانی را تشکیل دادیم   و البته  در کنار این، در دهه شصت  مسئول واحد کتاب  آموزش وپرورش منطقه ی 4 شهر تهران  هم بودم و از همان دوران بود که کار کودک ونوجوان برایم جدی شدو تا به حال هم ادامه پیدا کرده است.

برای ما کمی از فعالیتهای آن روزهایتان در آن گروه  فرهنگی  صحبت کنید ؟

 

این گروه بانی  کارهای بزرگی در حوزه ی ادبیات کودک ونوجوان شد که به عنوان مثال  می توانم از  برگزاری دوره های آموزشی ،  آشنا کردن معلمان ومربیان مستعد با نقد وبرسی کتاب کودکان ونوجوانان ، تشکیل آرشیوهای تخصصی کتاب کودک  ، تدوین وانتشار فهرست های ماهیانه وسالیانه ی کتاب های مناسب کودکان برای اولیا ودانش آموزان  ، مسبقات کشوری کتاب خوانی  و اردوهای دانش آموزی  شعر وقصه وجشنواره های بزرگ  فرهنگی –هنری  و بسیاری  ازکارهای پژوهشی دیگر که  محصول کار این جمع کوچک بود .به طور کلی  محور اصلی تمام برنامه ها یمان ادبیات کودک ونوجوان  واجرای برنامه های پژوهشی در این حوزه بود.

 

کار فرهنگی -هنری را با چه رشته ای شروع کردید؟

من کار هنری را ابتدا با موسیقی شروع کردم . اما به خاطر علاقه زیادم به ادبیات ، در  این حوزه مستقر شدم البته مدتی هم  به فعالیت های  نمایشی وتاترهای  صحنه ای هم کشیده شدم وکارهای  بازی گری  ونمایش نامه نویسی وکارگردانی را هم در این حوزه تجربه کردم .  پس از علایق شخصی ، فکر می کنم کار معلمی ودغدغه های تربیتی ونقایص وکاستی هایی که در ساختار آموزش وپرورش  وجود داشت  سبب شد به طور جدی در قلمرو ادبیات کودک و نوجوان خودم را خلاصه کنم وبیش از هرچیز به آن فکر کنم  .

 

 

فعالیتهای نوشتاری شما برای کودک ونوجوان  در زمینه های مختلفی مثل نقد وپژوهش ،کارشناسی و نویسندگی داستان بوده است ،دغدغه اصلی شما در نوشتن،

کدام یک از این مقوله هاست ؟

 

 نوشته های چاپ شده من درنشریات  اگر چه بیشتر در قالب پژوهش در قلمرو ادبیات کودک و نوجوان  بوده است  ، ولی من خودم را  ذاتا داستان نویس  می دانم  . تا آنجایی که به یاددارم اولین نوشته ام به صورت داستان بود که در جلسات داستان حوزه ی هنری  خواندم  و اولین اثر داستانی من که برای نوجوانان  منتشر شد ، داستانی بودبه  نام « شوق دیدار» که در دهه ی شصت در یکی از نشریات کودک  منتشر شد . بعد از آن افسانه ی« باغ آرزوها» از من به چاپ رسید که آ نرا برای  کودکن نوشته بودم  و قصه های دیگر ی مثل : سفر قندهار ، عاشیق محمد ، انار خاتون ودیگر کارهایی که در همان سال ها منتشر شد .

 

ولی کارهای پژوهشی شما پرررنگتر از داستان نویسی اتان هست این را قبول دارید؟

واقعیتش خیلی دوست داشتم بیشترداستان بنویسم اما  شرایط اجتماعی ، ضرورت ها ونیاز های پنهان جامعه فرهنگی   همواره من را به وادی های خواسته وگاه ناخواسته  می کشاند . این نیازمندی ها  و احساس وظیفه سبب شده است تا من کمتر به قلمرو داستان وشعر وارد شوم  و برای همین بیشتر رویکرد من به ادبیات وبخصوص ادبیات کودکان ، ماهیت پژوهشی داشته است .

 

در سالهای اخیر بیشتر از هرنویسنده دیگری  در کتاب های چاپ شده اتان  به زندگی اسطوره ها و پهلوان های قدیم ایران پرداخته اید در این مورد چه صحبتی دارید؟

 

داستان های پهلوانی واساطیر ریشه در کودکی های من دارد . دغدغه توجه به سنت هایی که بخش زیادی  از فرهنگ کهن وهویت ایرانی واسلامی ما به آن وابسته است و متاسفانه دارد از یادها می رود ، از جمله دلمشغولی های من  است که من را به سمت تحقیق در این زمینه و نوشتن داستان های پهلوانی سوق  می دهد.

گویا این دغدغه  برایتان     بسیار مهم و  جدی است ؟

مسئله ی مهم این است که چند سنت کهن وهزار ساله را می توانید نام ببرید که خود را تا پشت دیوار های عصر مدرن رسانده باشند ؟  سنت پهلوانی وفرهنگ زورخانه  ، بنا به تحقیق ، تنها سنت کهنی است  که به یک تعبیر بیش از هزار سال قدمت دارد . تنها سنتی که  به  عصر ماشینی  ما راه یافته وهنوز در دنیای ما زنده است  همین سنت پهلوانی ما ایرانی هاست.

هنوز فرهنگ  پهلوانی در سنت های اجتماعی ما زنده است وحیات دارد . هنوز مصداق ومفهوم پهلوان  و رفتار پهلوانی وسنت جوانمردی در جامعه ی ما وجود دارد  . آنهایی که کمی در این وادی تحقیق کرده یا تجربیاتی  داشته اند   ، می دانند  اگر نگاهی به تاریخ بیاندازیم  و  حدود پنجاه  تا شصت سال به عقب برگردیم  ، می توانیم  نمونه  بارز وبسیار اصیل آن را عینا  مشاهده کنیم  . یعنی هنوز در جامعه ی ما پیر مردانی هستند که  از شصت، تا هفتاد سال پیش ، کاملا مصداق ها و رفتار ها ونمونه های سنت پهلوانی را باچشم خود دیده اند و تجربه کرده اند . چنین  چیزی در دنیا مثل ومانند ندارد . از همه ی اینها مهمتر اینکه ، بخش عظیمی از فرهنگ  ، سنن ورفتار های اجتماعی  ما  که در پیشینه  ادبیات مکتوب وشفاهی  گذشته ی ما به وفور وجود دارد ، همین بخش از فرهنگ ورفتا رهای انسانی است  که ما آن را با نام  فرهنگ پهلوانی می شناسیم .

 

نوجوانان امروز که در دنیای مدرنیته زندگی می کنند چقدر به آشنا شدن با  این فرهنگ نیاز دارند؟

 

دوره نوجوانی ، دوره ای است که روحیه سلحشوری و دلاوری در نوجوانان معنا پیدا می کند وتاثیر عظیمی در شکل گیری شخصیت مستقل نوجوانان  دارد ومفاهیمی مثل  عزت نفس وپایمردی را  در آنان تقویت می کند  . قصه های پهلوانی  ، رفتار انسانی خاصی را به ما نشان می دهد  که امروز بیش از هرچیز وبیشتر از هر زمان دیگری  نوجوانان ما به آنها نیاز دارند .

 

نوجوانان در این دوره سنی به الگوی حماسی وپهلوانی نیاز دارند . فقدان این الگو در فرهنگ خودی سبب گرایش آنان به فرهنگ بیگانه ونمونه های غیر اصیل می شود و آسیب های اخلاقی وفرهنگی که از این رهگذر دامنگیر نوجوانان ما می شود گاهی جبران ناپذیر است.

ورزش امروز ما  که دغدغه بسیاری از نوجوانان ماست  بیش از هرچیز نیازمند الگو های  اصیل  وزنده است . الگوهایی که درس زندگی به نوجوانان وجوانان ما بدهد .

. این دغدغه ها باعث شد نه بازنویسی بلکه  باز آفرینی داستان های پهلوانی را با جدیت شروع کنم تا بحال    چهار مجلد  از آن برای نوجوانان  منتشر شده  و در حال حاضر چهارده  مجلد دیگر آن  هم در دست انتشار است .

 

به نظر شما در سالهای اخیر مقوله نقد و پژوهش در ادبیات کشور، پیشرفتهایی داشته یا خیر؟

در یک دهه ی اخیر ، ایجاد رشته ی ادبیات کودک در دانشگاه های ما تا سطح کارشناسی ارشد و دوره ی دکتری در دانشگاه شیراز  و دانشگاه شهید بهشتی  وبرخی دیگر از مراکز آموزش عالی و جدی گرفته شدن این  حرکت پژوهشی در ارگان های فرهنگی مثل حوزه ی هنری ، کانون پرورش فکری ، آموزش وپرورش باعث شده  نقد ادبی در کشور  حرکتی رو به رشد داشته  باشد.

برای نوجوانانی که قصد دارند در آینده  منتقد ادبی شوند چه صحبتی دارید؟

راه را از همین دوران کودکی ونوجوانی باید شروع کرد . مربیان ومعلمان  این رشته  در این زمینه  می توانند به نوجوانان کمک کنند . خود آنها نیز با جدی گرفتن مطالعه ومطالعه ی هدفمند واز روی برنامه می توانند به خودشان کمک  کنند . برخی از  استعدادها  تنها برای  تولید کارهای خلاقانه  مناسب است . یعنی بعضی از بچه ها  فقط  ذوق داستان نویسی و یا شاعری دارند . این استعدادها را  باید از راه درست وبا  توجه کافی به «پیش نیاز های پرورشی » که متاسفانه در سیستم های آموزشی ما هرگز به آنها توجه کافی واصولی نمی شود ، برای تولید خلاق آماده کرد . کار نظری و پژوهشی از شاعر وداستان نویس ساخته نیست . کار نظری کرد ن نیازمند ذهنیت پیچیده  و کنجکاوی  است و این را باید مربی ادبی فهیم تشخیص بدهد که  کدام ذهنیت آماده برای خلق  اثری هنرمندانه  است وکدام ذهن پیچدگی لازم را  برای کار نظری  ونقد دارد  و آنها را در همان وادی به حرکت مداوم وادار کند .

به نظر من  کتابخانه های کانون پرورش فکری ومربیان با تجربه شان خیلی می توانند به کودکان ونوجوانان  در این زمینه کمک کنند .

پس به نظر شما علاوه بر خود بچه ها، مربیان آموزشی  هم در این زمینه خیلی تاثیر گذارند؟

نقد ادبی ، اگر توسط مربی ادبی با سابقه  که شناخت کافی از حوزه ی ساختار وزبان  وشیوه های کار با کودکان داشته باشد انجام شود ، بهترین راه برای کسب موفقیت ورشد ادبی است . البته پیش از اینها باید به لذت بردن از ادبیات فکر کرد . تجربه نشان می دهد ، اشخاصی  در حوزه ی نقد ادبی موفق بوده اند که  راه های  مطالعه ،آموزش و لذت بردن از ادبیات را فهمیده اند . قرار هم نیست  که همه نوجوانان در آینده  شاعر ونویسنده ای  موفق بشوند .  یا لا قل در دوران کودکی لازم نیست این اهداف در دستور کار مربی باشد . مربی باید به تامین بهداشت روانی بچه ها از راه کتاب خوانی وپرورش  و حس لذت جویی در آنها فکر کند . اگر موفق بشود چنین بنایی را بگذارد هشتاد درصد راه را طی کرده است !

چقدر با نشریه دوست نوجوانان آشنا هستید؟

با نشریه  دوست از سال های پیش آشنا هستم . در گذشته بیشتر آنها را می خواندم . در دوره ای برای دوست نوجوان آثاری هم  می فرستادم  وبا آنها هم کاری داشتم . به نظرم نشریه مفیدی  برای نو جوانان است .

نشریات کودک ونوجوان امروز را چگونه ارزیابی می کنید؟

به طور کلی فکر می کنم  نشریات ما ، هرگز متناسب با نیاز های واقعی کودک ونوجوان امروز منتشر نمی شوند  وتعداد آنها هم  خیلی کم است . در سال های قبل  تعدد وتنوع بیشتری در این زمینه داشتیم  ولی امروزه متاسفانه  در این بخش ضعیف عمل می کنیم . همین تعداد محدود هم گاهی به جای اینکه به روحیات مخاطبینشان  اهمیت بدهند با  سلیقه گردانندگانشان منتشر می شوند.

ارتباط نوجوانان وکودکان با این نشریات زیاد است یا کم ؟

به نظر من این ارتباط متاسفانه کم  شده است . به عنوان معلمی که در طول سال های کار اداری هرگز از کلاس وکار با کودکان جدا نبوده ام ودر حال حاضر هم که مثلا باز نشسته هستم در جنوب شهر تهران در خیابان رودکی خانه ی فرهنگ کودکی دارم که هر روز در آنجا با بچه ها کار کتاب خوانی انجام می دهم وبرای آنها کلاس شعر وداستان نویسی دارم ، می گویم که ارتباط بچه ها با نشریات مربوط به خودشان به آن حد  ایده آل نرسیده است  . بچه ها متاسفانه خیلی کم کتاب ونشریات خود را می خوانند . دلایل این کم رغبتی خیلی فنی وجدی است که متاسفانه  به نحوه برخورد ما با اینها  برمی گردد که خیلی غیر حرفه ای وکلیشه ای است .

شما به عنوان یک فعال فرهنگی کودک ونوجوان ، فکر می کنید تقصیر بچه هاست یا متولیان فرهنگی  کشور؟

خود بچه ها تا اندازه ای تقصییر دارند ، اما سهم نشریات ومعلمان ومربیان یعنی بزرگترها در این میان خیلی بیشتر است . دلیل عمده اش هم از اینجا ناشی می شود که ما در این نشریات بیشتر سلیقه ها وخواسته های خودمان را به بچه ها تحمیل می کنیم وکمتر به رغبت ونیاز آنها توجه داریم . وا قعا، خود شما به عنوان مرکزی که برای بچه ها دارید نشریه ادبی تولید می کنید بگویید چند بار تا به حال توانسته اید ، با شیوه های پژوهشی و واقعی  نه ذهنی وبا شیوه های  مرسومی که همه ما می دانیم ، نیا زهای واقعی بچه ها را بررسی  کرده اید ؟ یعنی فکر نمی کنید اگر می خواهید موفق بشوید ونشریه  ای تولید کنید که مورد توجه نوجوانان قرار بگیرد اول باید نیاز سنجی  و نظر سنجی داشته باشیم  . نیاز های بچه ها هر روز وهر سال تغییر می کند وما با شناختی ذهنی که از کودکی خودمان ومثلا بچه هایمان که ممکن است متعلق به چند نسل قبل باشد  داریم برای مخاطب کودک ونوجوان  غذای فکری تدارک می  بینیم . شاید لازم باشد یک بار به عنوان سر آشپز واقعا از بچه ها در یک همه پرسی و با شیوه ای علمی و واقعی نه از روی فریب بپرسیم ، بچه ها چه غذایی را دوست دارید ؟ ما درتمام کارهایمان متاسفانه همین طور عمل می کنیم . یعنی نه نیاز سنجی می کنیم ونه پس از تدارک دیدن غذا از میهمانانمان سئوال می کنیم که  آیا غذا باب میل شما بود ؟ چرا ؟از کدام غذا بیشتر خوشتان آمد؟

یک خاطره از کتاب و نوجوانی؟

9- خاطره از دوره ی کودکی و نوجوانی  وکتاب کودک، بسیار دارم . من در دوره ی  نوجوانی  به خاطر توجه مادرم تقریبا تمام آثار مربوط به کودکان را خوانده ام . بعد ها هم که معلم شدم ودر کتاب خانه های کودک کار کردم باز هم کارم به طور مداوم  خواندن کتاب های کودک بوده  است. از سال های 1360 تا 1375 که در آرشیو کتاب های کودکان و نوجوانان  کار می کردم  با کتاب هایی آشنا شدم که از سال 1300 به بعد در کشور ما منتشر شده بود و کارم گزارش نویسی ونوشتن نقد بر این کتاب ها بوده  و همین توفیق باعث شد که اکثر این کتاب ها را چند بار  بخوانم  و هنوز هم  بسیاری از آنها را با  اسم نویسنده و تصویر گر وناشر در خاطر دارم . این ها شیرین ترین اوقات عمر من بوده اند که با کتا بهای این گروه سنی  ، همواره کودکی کرده ام .

بهترین کتابی که در نوجوانی خواندید؟

از خواندن داستان شاهزاده وگدا نوشته مارک تواین   وخواندن رمان ایرانی سمک عیار بسیار لذت برده ام  اگر چه سمک عیار  کتاب کودک نبود امامن در کلاس چهارم ابتدایی هر سه جلد آن را خوانده بودم  وبعد ها تبدیل به کتاب بالینی برای  من شد وهنوز هم هر وقت که خسته  می شوم به سراغ آن می روم و دوباره ان را می خوانم.

ادبیات کودک ونوجوان امروز را چگونه می بینید؟

 

ادبیاتی بسیار پر تلاش ورو به رشد ، اما کمتر با برنامه و همراه با هدایت مدبرانه . طبیعتا اگر ما در این زمینه برنامه  ریزی صحییح ومدیریتی  دلسوزانه تر داشته باشیم موفق تر خواهیم بود.

 

ه

  • ---

پیامک های گم شده (سید محمد مومنی )

شنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۴، ۰۳:۳۴ ب.ظ

جدید ترین دفتر شعر سید محمد مومنی ( م. مسیحا )شاعر معاصر منتشرشد


دریافت

ر شد.

  • ---

شب های روشن (سید محمد مومنی)

شنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۴، ۰۳:۲۵ ب.ظ

روزهای روشن  ۲ 

 

سرد است وترنج درانتهای رویای من است

کوچ پرندگان پاییز فرا رسیده است ومن

شاعری که جامانده ام

ودرنگاه کاج ها بارودخانه دور می شوم...

دور....

 

  • ---