رامین جهان پور

نویسنده و روزنامه نگار

رامین جهان پور

نویسنده و روزنامه نگار

رامین جهان پور

روزنامه پیام آشنا-یکشنبه سوم بهمن ماه 95

يكشنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۱۵ ق.ظ


به مناسبت  یازدهمین سالمرگ (م.آزاد) شاعرمکتب نیما


مردی که برای غصه هایم  قصه شد

رامین جهان پور

محمود مشرف آزاد تهرانی ملقب به« م.آزاد» را از کودکی می شناختم . قبل از اینکه بدانم اوجز نامدار ترین شاگردان نیماست وهمدوره شاعران تاثیر گذاری  مثل شاملو، اخوان،سهراب،وفروغ.اینها را بعدها فهمیدم که او از طلایه داران شعر نو ایران در دهه 40 بود. زمانیکه روشنفکرها در ایران از زعفران هم گرانتر ونایاب تر بودند . کودکی من با نوارهای کاستی گذشت که پر از قصه های شفاهی آزاد وامثال آزاد بود ومن که عاشق  داستان  بودم در کنار «خروس زری و پیرهن پری» شاملو- فقط اسم زیبای آزاد را بر روی نوارهایش دیده بودم .آزاد به همراه فیروز شیروانلو از پایه گذاران کانون پرورش  فکری کودکان ونوجوانان در دهه 40 بود  وتمایز او از شاملو واخوان ودیگران در این بود که او در دوعرصه شعر بزرگسال و ادبیات کودک ونوجوان آنهم به طور حرفه ای  فعالیت داشت .کارنامه ادبی آزاد آنقدر پربار است که بگوییم تمام تلاشش را در عمر-برای فعالیتهای ادبی- که عاشقانه دوست داشت گذاشت .ومن گاهی خوشحالم از اینکه این افتخار را داشتم که دو بار بااو در زمان حیاتش مصاحبه کنم که تاریخش به سالهای 1378و1380 بر می گردد .وهنوز دست خطش را دارم  که با دقت به پرسشهایم مکتوب  پاسخ داده بود .که این مصاحبه هم به واسطه ومعرفی  یکی از آشنایان که برادر خانمش بود وبا اخوی  بزرگ اینجانب رفاقتی دیرینه داشت، انجام گرفت.  م.آزاد با بزرگانی چون تقوایی ،بیضایی ،جلال آل احمد ،دانشور واخوان ثالث دوستی نزدیکی داشت همچنین اولین کسی بود که با فروغ در دهه 40 مصاحبه ای مفصل کرد ودر نشریه آرش اورا به جامعه ادبی شناساند «هوای تازه» شاملو را در منزل پدری اش در قلهک ویرایش کرد وشاملو بر اولین کتاب او مقدمه نوشت . آزاد که لیسانس قدیم زبان بود 50 سال ازعمرش را وقف معلمی - شعر-روزنامه نگاری  - ترجمه وقصه نویسی کرد و هیچگاه مهاجرت را به وطن ترجیح نداد اما متاسفانه در سالهای واپسین عمر آنقدر از جامعه اش نامهربانی دید که به  زندگی در انزوا پناه برد  وبه قول یکی از دوستان اهل قلم شاید آزاد اگر یک هنرپیشه یا فوتبالیست درجه چندم بود ودر وادی فرهنگ قلم نمی زد از او تقدیر می شد. آخرین  بار که اورا دیدم در نمایشگاه مطبوعات سال 84 بود که در غرفه فصلنامه گوهران نشسته بود که خیلی هم با هم گپ زدیم وآخرین باری که صدایش را شنیدم از پشت سیم تلفن بود در بیمارستانی در خیابان ولنجک.  به هرحال این مرد خجول مهربان که متولد  1312بود در یکی از روزهای سرد وبرفی زمستان به تاریخ بیست ونهم دی ماه 1384 از دنیا رفت -مثل خیلی دیگر از بزرگانی که می روند و....

 

  • ---

یخ پاره با ترجمه محمدمومنی منتشر شد

يكشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۵، ۰۱:۳۰ ب.ظ

 

رمان «یخپاره»از خانم «آنا کاوان»نویسنده انگلیسی با ترجمه دوست خوبم آقای محمدمومنی به بازارکتاب آمد.ناشراین کتاب «نیماژ»است که دریکی دوسال گذشته ناشرموفقی درتوزیع وتیراژ کتاب  نشان داده. نکته جالب توجه اینکه این کتاب برای اولین بار درایران ترجمه شده وهمچنین تابه حال  ازاین نویسنده کتابی درکشورمان منتشرنشده است.سبک کارهای آنا کاوان سیال ذهن است نثری آمیخته به وهم وخیال  و در این کتاب شباهتهایی به سبک نوشتاری ادگار آلن پو وتا حدودی  فرانتس کافکا دارد.البته درخارج ازایران کاوان را به خوبی می شناسند.ترجمه این کتاب مرا یاد چارلز بوکفسکی می اندازد.سال ۱۳۸۳برای اولین بار بوکفسکی را «بهمن کیارستمی»با مجموعه داستان (موسیقی آب گرم )به ادبیات ایران معرفی کرد و حالا مومنی هم با این ترجمه ٬ پیش قراول کارهای  آنا کاوان فقید ٬ درایران شد.مومنی اکنون درکشورفنلاند زندگی می کند.

  • ---

روزنامه پیام آشنا-شنبه 1395/10/25

يكشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۵، ۰۱:۲۴ ب.ظ

  • ---

انتشارنتشار کتاب «می خواهم بندررا بشناسم»

چهارشنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۵، ۰۶:۰۸ ب.ظ

ا

هشتمین کتاب رامین جهان پور روزنامه نگارونویسنده کودک ونوجوان کشور دردی ماه 1395 منتشر شد.این کتاب علمی- آموزشی که درقالب داستان نوشته شده به چگونگی زندگی ملوانان درکشتی وحمل ونقل کالا در دریا وبندرهای ایران می پردازد وهدف ازنوشتن این کتاب، اشاعه فرهنگ دریانوردی وکشتیرانی در بین دانش آموزان  است.این کتاب درسه هزارنسخه توسط انتشارات «صحیفه الزهرا» به چاپ رسیده است. 

  • ---

قانون

يكشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۵، ۰۲:۵۱ ب.ظ

  • ---

نشریه خانه نوجوان -آذرماه 95

سه شنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۵، ۰۱:۱۴ ب.ظ

  • ---

مجله دوست نوجوانان -مهرماه 1395

دوشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۲۵ ق.ظ

گفتگو با علی اصغرنصرتی (شاعر ونویسنده  قدیمی کودک ونوجوان )


 

 

چاپ مجله مثل پختن چلوکباب است!

 

 

رامین جهان پور

......................................

 



 

 


آقای نصرتی لطفا شرح حالی  از خودتان بفرمایید؟

 متولد سال 1336درگیلان هستم ازهمان نوجوانی به ادبیات علاقه مند بودم و می توانم بگویم که   استعدادی هم در زمینه سرودن شعرو نوشتن قصه داشتم. دردوران مدرسه هم اتفاقاتی درزنگ انشاء برایم پیش آمد و مرا در مسیر شعر وادبیات  قرار داد تا اینکه به دانشگاه رفتم وبعداز دانشگاه رسما وارد ودنیای شیرین وپررمزوراز ادبیات خصوصا شعر وشاعری شدم .

می شود  برای  ما از خاطرات آن روزهای زنگ انشایی که اشاره کردی بگویید؟

بله زمانی که اول متوسطه قدیم را می گذراندم،  زنگ ادبیات  معلمی داشتیم که این درس خیلی بها می داد.یکروز سرزنگ انشا وقتی نوبت من شد شعری را خواندم که معلم از من پرسید : این شعررا از کجا برداشتی ومن در جواب گفتم که آقا خودم نوشتمش .معلم که باور نمی کرد من  آن شعر را گفته باشم ،جلوی همه بچه های کلاس از من قول گرفت که شعری در مورد« تخته سیاه» بنویسم وهفته بعد سرکلاس بخوانم به قول خودش می خواست به بچه ها ثابت کندکه من دروغ گفته ام.من هم وقتی به خانه برگشتم یکی به سرخودم زدم یکی به سر قلم وشروع کردم به نوشتن شعری با وزن ومصرع درمورد تخته سیاه. هفته بعد که زنگ انشاء شد رفتم وشعرم را درمورد تخته سیاه خواندم. وقتی انشاء تمام شد معلم فهمید که واقعا به شعر علاقه دارم و رابطه اش با من خوب شد واز آن روز به بعد، بچه های کلاس من را به عنوان یک شاعر می  شناختند  و هرهفته ماموربودم که شعری بسرایم ودرکلاس انشاء بخوانم .

چیزی از آن شعر ی  که درمورد تخته سیاه نوشتی به یادداری ؟

والله مصرع اول آن اینطوری شروع می شد...

درآن صبحگاهی که خیزم زخواب /روم روبه سوی مدرسه با شتاب

زمانی که واردشوم درکلاس/  وآنگه کنم دیده را بازو باز

نویسم برروی توخط سفید/ که تا گردم در این جهان رو سفید

 

 

اولین شعر ی که برای بچه ها سرودی کدام بود؟

 


در اوایل پیروزی انقلاب، زمان دانشجویی  بی آنکه شناخت کافی از ادبیات کودک ونوجوان  داشته باشم شعری گفتم که مربوط به  بچه های فلسطین  بود وآن را در یک نشریه دانشجویی به اسم قاصدک  که خودم جزدست اندرکارانش بودم ویک شماره هم بیشتر چاپ نشد منتشر کردم.

اولین کتابتان چه ؟

اولین کتابم یک مجموعه شعر نوجوانانه بود به نام «درخت نخل خانه ما » که در  سال 1364  توسط انتشارات شکوفه منتشر شد.

آقای نصرتی  شما جز اولین شاعران کودک ونوجوان بعداز پیروزی انقلاب هستید که دراوایل دهه شصت به همراه چندتن دیگر از شاعران مطرح کودک ونوجوان در ترویج وگسترش شعرکودک بسیار تاثیرگذار بودید، شعر آن دهه  را  درمقایسه باشعرهایی که الان  برای بچه ها چاپ می شود چگونه می بینید آیا شعر کودک ونوجوان ما به تکامل رسیده یانه ؟

من به همراه بقیه دوستان درواقع در مسیری قرارگرفتیم که قبل ازما زنده یادپروین دولت آبادی و محمود کیانوش و چندتن دیگر  آن را شروع کرده بودند درواقع شروع سبک شعری «چهار پاره» برای کودک ونوجوان با  آن شاعرها آغاز شد وما بعداز انقلاب کار آن عزیزان را تکمیل کردیم.آن روزها سبک شاعران کودک ونوجوان اغلب چهار پاره بود ولی الان شاعران ما  سبک های دیگری راهم برای این گروه سنی در نظر گرفته اند، درواقع الان شعرهای نو و نیمایی و گاها سپید  جای شعرهای چهارپا ره را گرفته وبااستقبال عمومی هم روبرو شده است . علاوه براین  یک سری شاعر جدید جوان ونوجوان هم به  هم دوره های ما  اضافه شده اندکه به فال نیک می گیریم.روی هم رفته شعر کودک ونوجوان ما نسبت به دهه های گذشته پیشرفت وجهش قابل ملاحظه ای  داشته و این قابل کتمان نیست.

لطفا  چند تا از کتاب هایتان را  نام ببرید؟

«مثل مینا وریحانه » یکی از مجموعه شعرهای من است که در مورد دفاع مقدس برای نوجوانان سروده شده ،«یک نگاه ،یک لبخند» هم یکی دیگر از مجمو عه شعرهای نوجوانانه من است.کتاب شعری  هم برای کودکان دارم به اسم« مثل قو» که  اولین بار در سال 1372 منتشر شد، همچنین در زمینه داستان می توانم به کتاب های   «مرد ودریا» و مجموعه طنز  «خروس تخم گذار»  اشاره کنم که برای گروه سنی  نوجوان  منتشرشده اند.

در کارنامه کاری شما 20 سال سردبیری    نشریه نهال انقلاب که برای  کودک ونوجوانان  کشور منتشر می شد به چشم می خورد،  برای خوانندگان دوست نوجوانان  کمی از این نشریه خاطره انگیز بگویید؟

اولین شماره این نشریه در سال 1362 برای بچه ها منتشر شد و خوشبختانه با استقبال بسیار خوبی هم مواجه شد.این نشریه ابتدا هفته نامه بود و بعدها به دوهفته نامه تبدیل شد ، سالهابعد هم که قطعش بزرگتر شد به صورت ماهنامه در می آمد.اما اوج فعالیت های این نشریه در همان دهه های 1360 و 70 بود که  در تیراژ 300 هزار منتشر می شد که این تعدادخودش یک رکورد در چاپ نشریات کودک ونوجوان محسوب می شود والبته چیزی که مارا به انتشار این نشریه دلگرم می کرد نامه های فراوانی بود که از نقاط مختلف  کشور ،کیسه ،کیسه به دست ما می رسید.

به نامه ها جواب هم می دادید؟

شاید با ور نکنید قسمتی از این نامه ها  مربوط به بزرگترها و والدین بچه ها بود که  ما را امین خودشان دانسته بودندو  حتی مورد مشکلات زندگی و تحصیل فرزندانشان    هم با ما درد ودل می کردند وگاهی هم در مورد مطالب  نشریه  نظرات خوبی می دانند  که همه اینها بیانگر این بود که  که علاوه برکودک ونوجوان، بزرگترها هم نشریه ما را می خواندند، یعنی نهال در میان خانواده ها ی ایرانی  جایگاه خاصی پیدا کرده بود. من و دوستانم هم  در تحریریه نهال تلاش می کردیم پاسخ های  آنها را تا آنجا که در توانمان بود بنویسیم  و گاهی هدایایی ناقابل هم  مثل کتاب و.. برایشان بفرستیم.

 از مخاطبان قدیمی آیا هستن کسانی که هنوز هم سراغ این نشریه را بگیرند؟

 بله، گاه گد اری مخاطبینی که بنده را می شناسند هرگاه که صحبت می کنیم از خاطرات ان نشریه می گویند وافسوس می خورند از اینکه چرا  دیگر منتشر نمی شود. چند سال  قبل که در نمایشگاه مطبوعات غرفه داشتیم  خیلی از بازدید کننده ها که دیگر سن وسالی از آن ها گذشته بود وقتی به غرفه ما می آمدند حس نوستالژی بهشان دست می داد وبه این نشریه اابراز احساسات می کردند خیلی ها معتقد بودند که کودکی ونوجوانی آنها در زمان جنگ و موشک باران عراقی ها و تابستانهای خاطره انگیز آنها با نهال گذشته است.

فکر می  کنید رمز موفقیت نشریه نهال انقلاب در چه بود؟

مهم ترین  مساله،  نبود سرگرمی های مثل اینترنت و فضای مجازی در آن دوران بود، مساله بعدی که می توان به آن اشاره کرد،  محدود بودن نشریات کودک ونوجوان ما بود ما در اوایل  دهه شصت  شاید چهار تا نشریه بیشتر برای بچه ها نداشتیم که  کیهان بچه ها و رشد مهم ترین آنها بودند ودرآن مقطع زمانی این نهال انقلاب بود که در مدارس و روستاهها وشهر های مختلف ایران  و حتی محروم ترین نقاط کشور به طورمنظمی توزیع می شد ومخاطبان زیادی داشت.ما خوانندگانی  داشتیم که در شهرستانها داوطلبانه  در توزیع نشریه کمکمان می کردند .یادم است که  در آن ایام  دوستی داشتیم به نام آقای منتظری  که  از علی اباد کتول  برای ما مطلب می فرستاد.این دوست خوب نهال، مسئولیت پخش نشریه در شهر گرگان وتوابعش را داوطلبانه  به عهده گرفته بود و خیلی تلاش می کرد.  

از نویسندگان وشاعرانی  که در آن  زمان با شما همکاری داشتندودرواقع نوشتن را با این نشریه شروع کردند کسی را به خاطردارید؟

بله آقای  دکتر محسن پرویز ، علی آقا غفار ،بابک نیک طلب  و همچنین خود شما که الان  با من مصاحبه می کنید ،  اولین داستانهایتان رابا نهال انقلاب شروع کردید.

نهال انقلاب چندسال است که دیگر منتشر نمی شود؟

از سال 1362 تا 1383 بنده افتخار سردبیری اش را داشتم تا اینکه بازنشسته شدم. بعد از من هم فکر می کنم سه سالی منتشر شد تا اینکه متوقف گردید.البته از گوشه وکنار شنیده ام که قرار است این نشریه مجددا پا بگیرد.خدا کند که اینگونه باشد.

بچه های آن زمان را در  مقایسه بابچه های این نسل چگونه می بینید؟

کودکان ونوجوانان  آن دوره بیشتر متکی به قلم وکاغذ بودند وبچه های الان بیشتر روی آوردند بعه فضاهای مجازی . این درست که نسل امروز به خاطر ظهور اینترنت با دنیای سراسر جهان در ارتباط است و شاید معلومات و اطلاعاتش بیشتر از بچه های هم دوره من وشما باشد اما فراموش نکنیم که بچه های دیروز بسیار عاطفی تر و احساساتی تر از حالا بودند چون در دنیایی واقعی زندگی می کردند نه غیر واقعی !  دلیلش هم  نبودن همین اینترنت بود چون دنیای   مجازی متاسفانه روی افکار وروحیات بچه ها تاثیر منفی  می گذارد وآنها را از فعالیتهای فکری و احساسی دور می کندو این خیلی خوب نیست.

شما به جز مجله نهال در نشریه دیگری هم کافعالیت داشتید ؟

بله مدتی در هفته نامه  خانه خورشید که به همراه  روزنامه جوان منتشر می شد دبیر تحریریه بودم وبه همراه چند اهل قلم جوان وفعال  به کار مشغول بودم، منتهی این کار بسیار فشرده و کاملا روزنامه ای بود و سرعت، بیشتر از کیفیت بود.

از نگاه شما جه فرقی بین روزنامه و مجله  وجود دارد؟

اجازه بدهید  این  سئوال آخر شما را به صورت طنز جواب بدهم:   روزنامه چاپ کردن را  از آنجا که کاری عجله ای است ، می توان به پیچیدن یک ساندویچ در کاغذ تشبیه کرد اما انتشار مجله چون به زمان بیشتری نیاز دارد بیشتر شبیه چلوکباب است!

 

 

 

  • ---

مجله دوست نوجوانان -شهریور1395

دوشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۵، ۰۹:۵۴ ق.ظ

گفتگو با مجید راستی نویسنده کودک ونوجوان

رامین جهان پور


کتاب را نباید درخانه زندانی کرد

 

 

قبل از هرچیز شرح حالی از خودتان بفرمایید؟

متولد 1333 تهران هستم.از کودکی به خواندن کتاب های داستان و شعر علاقه مند شدم  و همین کتاب خواندن های دوران کودکی و   نوجوانی باعث شد بعدها دست به قلم ببرم و شروع کنم به داستان نوشتن. از سال  1359 هم به استخدام تلوزیون در آمدم ودر خدمت دوستان خوبمان در شبکه کودک و نوجوان بودم تا اینکه بازنشسته شدم و دوباره فعالیت های نوشتاری ام بیشتر شد.   در حال حاضر هم علاوه برنوشتن کتاب با یک سری از نشریات کودک ونوجوان هم همکاری دارم.

آیا در شروع کار نویسندگی مشوق ها یی داشتی که در نوشتن   کمکتان  کند؟

واقعیتش در آن دوران مثل حالا این همه تشکل و انجمن وکلاسها ومعلم های آموزش  داستان نویسی وجود نداشت تا از بچه ها نویسنده بسازد، بیشتر باتلاش و پشتکار خودمان نویسدگی را دنبال می کردیم ودرواقع بهترین راهنمای من و  امثال من در آن دوره خواندن کتاب بود همین خواندن ها باعث شد اصول نوشتن را ازدست نویسنده های  بزگ دنیا بیاموزیم.البته شاید معلم  انشایی پیدا می شد که گفتار ورفتارش از ما، بچه هایی اهل قلم وکتابخوان می ساخت.

چطورشد که وارد دنیای کودکان شدی ومثلا برای بزرگسالان ننوشتی ؟

بخشی از آن شاید به روحیاتم برمی گردد که به کودکان نزدیک تر است بخش دیگرش کتابهایی ی بودند که در کودکی می خواندم اما در کل باید بگویم که  ادبیات کودک و نوجوان دنیای قشنگی دارد.دنیایی پر از زیبایی و آرامش و  پراز نشاط وپاکی. هرکس وارد  این وادی می شود دیگر نمی تواند آن را رها کند.

 

اولین کتاب شما در چه سالی منتشر شد؟

در سالهای جوانی حدود 30 تا قصه  برای کودک ونوجوان  نوشته بودم و دنبال ناشری می گشتم تا آنها ر ا منتشر کند. یکروز وقتی توی خیابان جمهوری فعلی به انتشارات امیر کبیر رسیدم، متصدی انتشار کتابها وقتی اسمش به اسم من  خورد سری تکان داد و خیلی محترمانه گفت : برو و هروقت معروف  شدی بیا تا کتابت را چاپ کنم .ما فقط از نویسنده های   معروف کتاب  چاپ می کنیم. ومن  بی آنکه نا امید شوم دنبال انتشاراتی های دیگری رفتم تا اینکه  ناشری را پیدا کردم  که مسئول بررسی آثارش یک آقای نویسنده ای بود که به من گفت :اول باید داستانهایت را بخوانیم بعد وارد مذاکره شویم .مدتی بعد که برای خبرگیری از داستانهایم رفتم گفت دوتا از قصه هایت را انتخاب کردم که در یک مجموعه داستان مشترک از آ نها استفاده کنم ما داریم مجموعه داستا نی از نویسندگان تازه کار چاپ می کنیم که قصه های تو شامل این مجموعه می شود.به هرحال اولین کارهای من به این  شکل چاپ شد.وباعث شد به نوشتن تشویق شوم وکارهای بعدی ام را با دقت بیشتری بنویسم اما اولین کتاب مستقلم در سال 1355 منتشر شد که اسمش  « پسرک وخورشید » بود.

 

پس از نقش ناشران در سرنوشت نویسندگان نوقلم  نمی توان غافل بود ؟

دقیقا. ناشرها نقش تعیین کننده ای در تشویق یا ناامیدی نویسندگان تازه کار دارند چون بعضی از ناشرها به آثاری که واقعا قابلیت چاپ شدن  داشته باشند بها می دهند و استعدادها را کشف می کنند، اما درکل یک نویسنده تازه کار هیچ وقت نباید با نوشتن  یک داستان  سطحی و معمولی انتظار کتاب شدن کارش  را داشته باشد.

 

شما خودتان در چاپ مطالبتان این  دقت  را دارید ؟

من چهل سال از چاپ اولین کتابم می گذرد ولی باور کنید همین الان هم که می خواهم  داستانی را برای چاپ به مجله ای بسپارم    سعی می کنم نوشته ام آنقدر به پختگی رسیده باشد که بعدها  وقتی  به صورت کتاب درآمد، از چاپ آن احساس  پشیمانی نکنم.

 

آقای راستی شاید خیلی از نوجوانهای نسل جدید، ندانندکه قصه معروف «علی کوچولو» که بچه های دهه شصت را پای تلوزیون می کشاند کار شما بود این کار تصویری که به خاطرات خیلی از بچه های دوران جنگ پیوند خورده است از کجا شروع شد؟

در اوایل دهه شصت که بری کیهان بچه  ها قصه می نوشتم، 30 قسمت ازاین قصه های به هم پیوسته را به عنوان  ماجرا های علی کوچولو در آنجا چاپ  کردم ،در همان دوران چون در شبکه کودک تلوزیون هم کار می کردم به مسئولین سیما پیشنهاد دادم که اگر امکانش هست این قصه تبدیل به برنامه تلوزیونی شودکه شورای پخش تصویب کرد و این کارها از تلوزیون پخش شد.

و مورد استقبال خیلی از دانش آموزها از جمله خود من قرارگرفت ؟

طبیعی است، در آن دوران به خاطرنبود اینترنت و وسایل مجازی   بچه ها اکثر برنامه های تلوزیون را دنبل می کردند و برنامه علی کوچولو هم تبدیل به نوستالژی بچه های دهه شصت شد.

وضعیت  ادبیات کودک ونوجوان در کشور را چگونه  ارزیابی می کنید؟

من فکر می کنم ادبیات  کودک و نوجوان نسبت به ادبیات  بزرگسال  وضعیت بهتری دارد و کمی جلوتر است و ما باید این را به فال نیک بگیریم. اما باید وضعیت بهتر از اینها هم بشود مشکلی که الان با آن روبرو هستیم تیرا ژ پایین کتاب ها ست که در مقابل جمعیت چندمیلیونی کودک ونوجوانی که در کشور وجود دارد،    اصلا جوابگو نیست.، علاوه برآن توزیع نا مناسب کتاب های کودک ونوجوان در سراسر کشور است که با ید یک فکر اساسی به حال آن  بکنیم .

به نکته خوبی اشاره کردید شما از نویسندگان پرکار دهه شصت بودید،چرا فروش وتیراژ  کتاب های آن زمان بهتر از حالا بود ؟

در آن زمان  کتا بهای من حتی به چا پ چهارم هم  می رسیدند.چون  پیروزی انقلاب جهشی در مردم ایجاد کرده بود که همه تشنه آگاهی و دانستن شده بودند.خب مساله مهم  دیگر هم این است که شاید شرایط فرهنگی اوایل انقلاب با حالا فرق می کرد وشایدواقعا متولیان فرهنگی آن روزها فعال تر از  حاالا بودند. من یادم است در سال 1367 کتابی از من توسط یکی از ناشران دولتی با تیراژ20  هزار نسخه منتشرشدکه که  « اینجا خانه من است »  نام داشت .تیراژ 20 هزار برای یک نویسنده موفقیت بزرگی محسوب می شد..

چه راهکاری برای تشویق شدن بچه های این دوره  به کتابخوانی، دارید؟

ببینید من زمانی که هنوز از تلوزیون بازنشسته نشده بودم به مناسبت هفته کتاب  برنامه ای را ترتیب   داده بودم که با این شعار    محوری شروع می شد که:« حتما  نباید کتاب بخری، مهم این است که کتاب بخوانی.» در این برنامه بچه ها رابه خواندن  کتاب ویا عضویت در کتابخانه ها تشویق می کردیم.الان هم اگر هرناشری کتاب های خوب یک نویسنده را مثلا با 30هزار نسخه  چاپ کند و مراکز فرهنگی آن را فقط برای کتابخانه های سراسر ایران تهیه کنند  و بعداز اطلاع رسانی دراختیار بچه ها بگذارند، خیلی بهتراز این خواهد بودکه کتابهای 500 نسخه ای ما توی قفسه کتابفروشیهای تهران گم شوند و اصلا به شهرستانها نرسند.

خیلی از نوجوانها هم از توزیع نامناسب کتابها گله دارند خصوصا بچه هایی که درشهرستانها وروستاههای دور زندگی ی کند؟

ببینید توزیع کالاهای فرهنگی ، مقوله بسیار مهمی است که باید به اهمیت آن پی ببریم. درواقع می توان گفت پایه تولید هر محصولی ، توزیع آن  است. اگر کتاب به  خوبی  توزیع نشود، هم تیراژ آن  پایین می آید و هم فروش آن  کم می شود، پس اگر متولیان فرهنگی ما ، دفاتر توزیع قوی و با پشتوانه ای را در شهرهای  سراسر کشور احداث کنند  محصولات  تولیدشده به راحتی به دست مخاطب خواهد رسید.

در مود نشریات کودک ونوجوان چه صحبتی دارید؟

نشریات ما هم متاسفانه مثل کتاب مهم ترین مشکلشان توزیع نا مناسب است.البته به جز نشریات رشد که توسط آموزش و پرورش منتشر می شوند.

 

خیلی ها  می گویند ارگانهای  مهمی مثل  آموزش و پرورش و صداوسیما قبلا -در دهه های شصت و هفتاد - در زمینه کالاهای فرهنگی برای بچه ها بیشتر از حالا اطلاع رسانی می کردند نظرشما چیست ؟

خب  کیفیت کارهر دوره ای به سلیقه مدیران و متولیانش برمی گردد .ببینید در سراسر دنیا تمام شهرداری ها مثل کشور خودمان یک بخش فرهنگی دارندکه کارساخت وساز کتابخانه ها وفرهنگسراهااطلاع رسانی در مورد کتاب و نشریات فرهنگی ادبی را برعهده دارند.یکی از وظایف شهرداری ها تا انجا که من اطلاع دارم سر وسامان دادن به کیوسک های روزنامه فروشی است.وقتی در فلان شهرستان با کلی  جمعیت،  بیشتر از یک دکه روزنامه فروشی وجود ندارد چگونه باید انتظار داشته باشیم دانش آموز ما با سواد بار بیاید. مثال دیگری می زنم: اگر در محل زندگی ما  یک نانوایی وجود داشته  باشد، ما سعی می کنیم هرروزنان تازه وگرم بخریم امااگر نباشد کم کم انگیزه امان برای خوردن  نان گرم کم می شود وودوست نداریم برای خرید نان 10 کیلومتر راه را طی کنیم، پس هفته ای یک بار به نانوایی می رویم و به اندازه یک هفته نان می خریم ونان مانده وبیات مصرف می کنیم وکم کم یادمان می رود که باید نان گرم بخوریم.

 در مورد چاپ  نشریات کودک ونوجوان چه صحبتی دارید ، به نظر شما نسبت به گذشته  بهتر شده یا نه ؟

تعداد نشریات این گروه سنی بسیار کم است وجوابگوی مخاطبین  کودک ونوجوان  نیست در حال حضر اکثر نشریات  کودک ونوجوان در  استان های قم وتهران منتشر می شوند.چرا نباید هر استانی از ایران یک نشریه سراسری کودک نوجوان داشته باشد؟این کارها غیر ممکن نیست ،فقط کمی همت می می خواهد و توجه به نیاز فرهنگی این قشر.

آیا اهل کتاب هدیه دادن هستید ؟

خیلی زیاد .من معتقدم نباید کتاب را در خانه زندانی کرد.کتاب باید دست به دست شود وهمه از آن استفاده کنند ، در  بعضی از کشورهای اروپایی مردم توی اتوموبیل ها ومترو ها و روی  نیمکت پارکها کتابهایشان را بعد از خواندن جا می گذارند تا هرکس  که خواست از آن استفاده کند.

 

اگر به گذشته برمی گشتید دوست داشتید دوباره نویسنده شوید؟

حتما.چون  من این حرفه را به  اختیار خودم انتخاب کردم و کاملا از آن راضی هستم.

 

 

حرف آخر ؟

نویسندگان وشاعران کودک ونوجوان باید حمایت شوند چون این افراد در مقابل قوه تخیل و رویاهای  آینده سازان ما  احساس تعهد ومسئولیت می کنند.هرچقدر قوه تخیل بچه ها قوی تر باشد در آینده آنها افراد باهوش تر  و با نشاط تری  خواهند شد  ویکی از ابزارهایی که در باروری تخیل بچه ها تاثیرگذار است همین ادبیات کودک ونوجوا ن و خواندن نشریات  وکتابهای این گروه سنی است.

 

 

 

 

 

  • ---

روزنامه پیام آشنا(البرز) یکشنبه چهاردهم شهریور1395

يكشنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ۰۲:۳۹ ب.ظ

آیا تلوزیون با کتاب آشتی کرده است؟

 

یادداشت

 

 

رامین جهان پور

 

سال ۱۳۹۵ را شاید بتوان سال آشتی تلوزیون با کتاب وکتابخوانی دانست.سالها بود که صداو سیما خصوصا تلوزیون آنطورکه باید و شاید رغبتی به فعالیتهای فرهنگی درراستای آشناکردن مردم با مقوله کتاب وکتابخوانی و تبلیغ درزمینه معرفی کتاب از خود نشان نداده بود و همین مسئله باعث شده بودبسیاری از نویسندگان و دست اندرکاران کتاب٬ سیمای جمهوری اسلامی ایران را متهم به بی اعتنایی به اهل کتاب کنند .در تلوزیون ما٬ از هرکالا واز هرقشری سخن به میان می آمد ؛الی قشر کتابخوان و کالای فرهنگی . این بی تفاوتی آنقدر زیاد شده بود که مخاطبین تلوزیون کم کم داشتند باور می کردند که تلوزیون ایران را فقط برای قشر خاصی از مردم جامعه ساخته اند که فقط شبها سریال تلوزیونی نگاه کنند و سر موقع هم اخبار بشنوند و مخاطبین ویژه تلوزیون را هم لابد سیاست مداران و ورزش دوستان و کسبه های محترم و طرفداران موسیقی و مخاطبین برنامه کودک و بقیه اقشار تشکیل می دادند وتوی این گیرودار انگار فقط سر اهالی کتاب و قلم بی کلاه مانده بود و فرهنگ وادب انگار جایگاهی در رسانه ملی نداشت.نتیجه این سیاستها هم چیزی جز فاصله افتادن بین قشر فرهیخته واهل قلم کشور با دست اندرکاران صدا وسیما نبود و مسلما این فاصله و جدایی نه به نفع دوطرف قضیه بود و نه به نفع جامعه. از طرفی مولفان واهالی کتاب مدعی بودند که رسانه ملی نمی خواهد یک قدم مثبت برای فرهنگ این مملکت بردارد و فقط دارد به منافع و فعالیت های روتین خودش فکر می کند.البته ناگفته نماند که در طی این سالها رسانه« رادیو» در زمینه اشاعه فرهنگ کتاب وکتابخوانی فعال تر از تلوزیون بود وبسیاری از برنامه هایش را به معرفی کتابها و گفتگو با مولفان ومترجمان کتاب اختصاص داده بود.اما با شروع سال جدید بارقه های امید جلوی چشم اهالی کتاب درخشید و علاقه مندان به کتاب شاهد حرکتهای ارزنده و امیدوارکننده ای در این زمینه شدند . تولید وپخش برنامه های تخصصی مثل «کتاب باز» از شبکه نسیم٬ برنامه« شابک» از شبکه سه و« فانوس» از شبکه چهار٬ بیانگر این اتفاق خاص تلوزیون برای اهالی کتاب بود. به هرحال این حرکت ها اگرچه خیلی چشمگیر نبود و تمام انتظارات صاحبنظران واهالی قلم را برآورده نساخت اما می توان تداوم همین حرکتهای کوچک را هم به فال نیک گرفت چون هرقدم اولی که در راهی مناسب و ارزشی برداشته شود را می توان نشانگر قدمهای بزرگتر بعدی تلقی نمود.امید که این حرکات خوب در تلوزیون ادامه داشته باشد چون رسانه ملی یکی از پر مخاطب ترین رسانه ها یی است که می تواند نقش بسیار حیاتی وتاثیرگذاری در زمینه گسترش فرهنگ کتاب در جامعه داشته باشد و به این شکل کم کاری دیگر نهادها و ارگانهای دولتی٬ را در این زمینه جبران نماید.

  • ---

مجله دوست نوجوانان مرداد1395

دوشنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۱۴ ق.ظ

تا هشت سالگی فارسی بلد نبودم!

.....................................................................

 

گفت‌و‌گویی صمیمی با حبیب یوسف‌زاده، نویسنده و مترجم کتاب های  نوجوانان

 

رامین جهان پور

........................................................................................................................................................................

 

آقای یوسف‌زاده برای آشنایی بیشتر خوانندگان نشریه با شما،  مختصری از خودتان بگویید ؟

 

باتشکر از فرصتی که در ‌اختیار بنده قرار داده‌اید، باید بگویم اهل روستای قره‌چای از توابع بستان‌آباد تبریز هستم و این کاملاً از لهجه‌ام مشخص است! در سال 1344 متولد شده‌ام و خوش‌حالم که تقریباً نیم‌قرن بر چرخِ‌فلکِ زمین سوار بوده‌ام و هنوز پیاده‌ام نکرده‌اند. اعتراف می‌کنم تا هشت سالگی چنان تُرک بودم که حتی یک کلمه فارسی بلد نبودم. البته در هفت سالگی مادرم سعی کرد با ناز و نوازش مرا به مدرسه بفرستد. اما در مدرسة روستا شاهد چنان خشونتی بودم که از مدرسه فرارکردم!

 

خوشحال می شوم بیشتر توضیح بدهید؟

 

 آن‌ روزها به دلیل کمبود معلم، سربازان باسواد را به عنوان معلم به مناطق محروم می‌فرستادند و اسمشان را «سپاه دانش» گذاشته بودند. از قضا آقای سپاه دانشِ روستای ما که با پوتین و لباس نظامی در کلاس حاضر می‌شد، علاقه زیادی به ورزش‌های رزمی داشت و به هر بهانة کوچکی بچه‌های معصوم را زیر مشت و لگد می‌گرفت تا مثلاً آدم شوند و هر طور شده خودشان را به قافلة تمدن بزرگ برسانند. من که جانم را از سر راه پیدا نکرده بودم، با دیدن هنر‌نمایی آقا معلم، چنان وحشت کردم که با هیچ وعده و وعیدی حاضر نشدم بار دیگر پایم را در کلاس بگذارم. گاهی می‌رفتم بالای بام خانه‌مان و با ترس و دلهره ساختمان مدرسه را از دور دید می‌زدم و کیف می‌کردم از اینکه آنجا نیستم.!

 

یعنی واقعا قید مدرسه رفتن را زدید؟

نه.چون یک سال بعد پدرم که در تهران کارگر بود، مرا با خودش به پایتخت برد تا بی‌سواد بار‌نیایم و در آینده برای خودم چیزی بشوم! البته همیشه از اینکه نا‌امیدش کرده‌ام، عذاب وجدان دارم. یادم هست روز اول مدرسه همة بچه‌ها به کلاس‌هایشان رفتند، اما من که متوجه زبان عجیب آقای ناظم (یعنی فارسی) نمی‌شدم، مثل تک درختی در کویر، وسط حیاط ایستاده بودم. تا اینکه ایشان عصبانی از زبان‌نفهمیِ من، سیلی محکمی به گوشم زد و شیر‌فهمم کرد که با زبان خوش به کلاس بروم و ...

 

 

نوشتن برای نوجوانان را از چه زمانی شروع کردید؟

بنده با افتخار می‌گویم که اولین مشق‌هایم را در عرصة قلم، با تشویق‌ها و راهنمایی‌های زنده‌یاد امیر‌حسین فردی نوشته‌ام. می‌توانم بگویم از روزی که ایشان را در اتاقک پشتِ‌بامِ مسجد جواد‌الائمه در جنوب تهران ملاقات کردم، زندگی‌ام ورق خورد و فهمیدم که اگر بنویسم، دیگران کمتر متوجه لهجه‌ام می‌شوند!  اولین نوشته‌هایم سال1372 در نشریه  کیهان بچه‌ها چاپ شد. و از آن زمان به بعد هم  با سایر نشریات  کودک و نوجوان در زمینه ترجمه و تالیف همکاری داشته ام.

 

چند تا از کتاب های چاپ شده اتان را نام می برید؟

 تا کنون هشت جلد کتاب از من منتشر شده که به عنوان نمونه  به چند تا از آنها اشاره می کنم .در زمینه تالیف  یک  مجموعه داستان دارم  با عنوان «هیندیشکا» که به معنی بوقلمون می باشد  همچنین

زندگینامه داستانی زنده یاد علی‌اکبر صنعتی ـ نقاش و مجسمه‌ساز معاصر- و زندگینامة داستانی شهید مهدی باکری که بخشی از آن را در کتاب درسی فارسی کلاس هشتم آورده‌اند، از دیگر کتاب های من هستند. شب‌های کمین( مجموعه خاطرات سردار حسن‌رستگار پناه) هم یکی دیگر از کتاب های  من است. رمان «هری‌پاتر و یگان ققنوس» را  با همکاری دوست مترجمم  محمد‌علی قربانی برای نوجوانان منتشرکردیم وآخرین کار ترجمه من هم رمان کلاسیک «بی‌خانمان» اثر هکتور مالو است که به بازار کتاب آمده است.

 

 

 

 

در چه دوره‌ای سردبیری نشریة رشد نوجوان را بر عهده داشتید، برای ما از  آن دوران بگویید؟

 

  ازسال 1386 تا 1389 به مدت چهار سال سردبیر رشد نوجوان و یک سال هم سر‌دبیر رشد معلم بوده‌ام. البته قبل از سر‌دبیری به عنوان مدیر‌داخلی مجلة رشد نوجوان در محضر آقایان احمد عربلو و استاد جواد محقق شاگردی کرده‌ بودم.  باید بگویم که تقلا برای ایجاد ارتباط و تدارک خواندنی‌هایی برای نوجوانان دوران شیرینی در زندگیم بود. یادم هست که نسبت به گرافیک مجله بیشتر از متن وسواس داشتم تا بتوانم مجلة جذاب‌تری به دست بچه‌ها برسانم. آن وقت‌ها گاهی در تهران و شهرستان‌ها به مدارس سر می‌زدیم و سعی می‌کردیم در محیطی دوستانه نظر بچه‌ها را در خصوص مجله جویا شویم. الحق چیزهای زیادی از بچه‌ها یاد می‌گرفتیم.

 

هنوز با مجلات رشد همکاری دارید؟

  بله .در حال حاضر سردبیری دو مجلة «رشد روشن جوان» و «رشد روشن نوجوان» را به عهده دارم که به خط بِریل برای نابینایان منتشر می‌شود و خدا را شکر می‌کنم از توفیقی که نصیبم کرده است. چون دوستان نابینای من پیش از این، به جز روزنامة «ایران سپید» نشریة دیگری  در این زمینه نداشته‌اند.

 

زمانی که سردبیر رشد نوجوان بودید تعامل شما با نوجوانان اهل قلم چگونه بود؟

ما در مجله ،حدود چهار الی پنج صفحه را به آثار رسیدة مخاطبان اختصاص داده بودیم و سعی می‌کردیم ضمن چاپ آثار بچه‌ها، نکته‌های آموزشی نیز در کنارشان بیاوریم. اسم این بخش از مجله را هم «گلدان» گذاشته بودیم. که البته یادگار زمان سردبیری آقای جواد محقق بود و ما فقط «گلدان» ایشان را آب می‌دادیم.

 

خاطره‌ای از آن روزها دارید؟

خاطره‌ها زیاد است. مثلاً به یاد دارم روزی پیر‌مردی با دفتر مجله تماس گرفت بود تا بپرسد چطور می‌تواند نوه‌هایش را که در خارج از کشور زندگی می‌کردند، مشترکِ مجلة رشد نوجوان کند. می‌گفت دوست ندارم نوه‌هایم زبان فارسی را فراموش کنند. برای همین دنبال این هستم که هر ماه یک مجلة خواندنی به دستشان برسانم.

 

بیشتر به ترجمه گرایش دارید یا تالیف برای نوجوانان‌؟

- راستش خودم را در ترجمه توانمند‌تر حس می‌کنم و اصلاً تحصیلاتم (کارشناسی ارشد) در همین زمینه است. یادم هست وقتی رمان بی‌خانمان را برای نشر افق ترجمه کردم، روزی کارشناس آن انتشارات که خود نویسنده و مترجم ارجمندی است، خواست که به دیدنش بروم. ایشان ضمن اشاره به برخی نکته‌های ویرایشی در ترجمة من گفت: از من به تو نصیحت؛ در این مملکت سر‌دبیر زیاد است. اما مترجم خوب کم داریم. جای تو باشم می‌چسبم به ترجمه...

البته با وجود وظایف شغلی متعدد اداری، هنوز نتوانسته‌ام آن‌طور که دلم می‌خواهد به ترجمه بچسبم! اما امیدوارم هر چه زودتر فرصت این چسبندگی فراهم شود یا خودم بتوانم آن را فراهم کنم.

 

در چه جشنواره‌هایی به عنوان داور  حضور داشتید ؟

در جشنواره‌های متعددی افتخار داوری داشته‌ام. از جمله:

جشنواره انتخاب کتاب سال دفاع مقدس ( در رشته زندگینامه و خاطره)- پنج دوره

جشنواره کتاب «گام اول» - ویژه نو‌قلمان- وزارت ارشاد، دو دوره

جشنواره کتاب سال شهید حبیب غنی‌پور هفت دوره

جشنواره کتاب کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان- دو دوره

 

کمی در مورد همایش‌های ادبی کشورمان صحبت کنیم. به نظر شما این همایش‌ها چه سودی برای اهل قلم دارند؟

 به طور کلی این رویدادهای فرهنگی،  مروج و معرف ادبیات کشور ما  هستند به هر صورت این قبیل آیین‌ها و تجلیل از نویسندگان برتر، می‌تواند در آنها انگیزه و رغبت مضاعفی برای ادامة  کار ایجاد کند و شاید بتوان آنها را نوعی مانور فرهنگی قلمداد کرد که فرصتی است برای محک خوردن اهل قلم.

 

در این همایش ها کمتر دیده‌ایم کتابی از نویسندگان نوقلم یا گمنام برگزیده شود. چرا؟

یک دلیلش می‌تواند همان نو‌قلم بودن نویسنده‌ها باشد. به هر حال یک نویسندة حرفه‌ای معمولاً آثار با‌کیفیت‌تری ارائه می‌کند و شانس بیشتری برای ربودن گویِ رقابت دارد. دلیل دیگر نیز به معیارهای ذهنی داوران بازمی‌گردد. بنده به نوبة خودم، موقع قضاوت در‌بارة یک کتاب هرگز به نام نویسنده‌اش توجه نمی‌کنم و امیدوارم همة دوستان داور نیز همین‌طور عمل کنند.

از نگاه شما، نوجوان امروز چه فرقی با نوجوان دیروز یعنی زمان خودتان دارد؟

- نوجوان امروز تجربة زندگی کم  و اطلاعات فراوانی دارد! و این رشد ناموزون، او را در مواجهه با فراز و نشیب‌های زندگی آسیب‌پذیر می‌کند. برای نوجوان دیروز، «کارکردن» جواز ورود به دنیای بزرگ‌ترها بود. اما اغلب نوجوانان امروز متأسفانه در یک شرایط آکواریومی رشد می‌کنند و نگهداری این آکواریوم هزینه و زحمت زیادی به خانواده‌ها و جامعه تحمیل می‌کند. بهترین کاری که می‌توان برای یک نوجوان انجام داد، این است که او را زودتر از این آکواریم خارج کنیم تا دریا را با تمام امواج و خصوصیاتش تجربه کند. البته این معضل در میان نوجوانان روستایی کمتر است. آنها زودتر مسؤولیت می‌پذیرند و سرد و گرم روزگار را بهتر می‌چشند. هر‌چند شاید بعضی‌ها بگویند، فلانی چون خودش دهاتی است، برای دهاتی‌ها نوشابه باز می‌کند!

 

در چند ساله گذشته کمتر کتابی از نویسندگان کودک ونوجوان دیده‌ایم که در رسانه‌ها مورد نقد و بررسی قرار بگیرد آیا واقعاً در این زمینه منتقد ادبی نداریم یا اصلاً این سنت دارد برچیده می‌شود؟

- در این مورد نظر خاصی ندارم. شاید یک دلیلش این باشد که چیزی گیر منتقد نمی‌آید. باید ساعت‌ها و روزها وقت بگذارد تا اثری را مو‌شکافی کند. در پایان هم از نگاه بعضی‌ها ممکن است یک آدم ایراد‌گیر و عیب‌جو جلوه کند. به نظر بنده فضای نقد ادبی شبیه بازار عرضه و تقاضاست. اگر از  منتقد قدر دانی بشود، این بازار رونق می‌گیرد و اگر دشنام بشنود، با رکود مواجه می‌شود. البته خود این قدر نهادن‌ها در گرو عوامل زیادی است که فراهم آمدن آنها به این سادگی نیست. به قول خواجة شیراز: چون جمع شد معانی / گوی بیان توان زد!

 

 

آیا در حال حاضر کتابی در دست چاپ دارید؟

- اخیرا در تدوین کتابی با عنوان «نبرد‌های دفاعی ایرانیان» - که البته این عنوان هنوز قطعی نیست- با نشر طلایی همکاری دارم. بعلاوه ترجمة کتابی با موضوع آموزش داستان‌نویسی برای کودکان نیز از سوی همین ناشر به بنده محول شده است که امید‌وارم به نمایشگاه کتاب برسد.

....................................

 

  • ---