روزنامه فرهیختگان
- ۰ نظر
- ۱۳ بهمن ۹۵ ، ۱۰:۰۳
نویسنده : رامین جهانپور
اخیرا رمان «یخپاره» نوشته خانم «آنا کاوان» نویسنده فقید انگلیسی با ترجمه محمد مومنی شاعر و مترجم معاصر توسط انتشارات نیماژ وارد بازار نشر و کتاب شده است. این رمان 200 صفحهای که یکی از معروفترین آثار این نویسنده است در سال 1967 یک سال قبل از مرگش برای اولینبار در انگلستان چاپ شد، همچنین از آخرین کارهای آناکاوان نیز محسوب میشود که پس از گذشت حدود 50 سال در ایران منتشر شده است. اما نکته جالبتر اینکه این رمان هم مانند بسیار از آثار ماندگار ادبی با گذشت این همه سال از تاریخ اولین انتشارش، هنوز طراوت و تازگی دارد و انگار جامعه امروز جهان را در آینه متن آن میبینیم. از آناکاوان آثار متعددی در زمینه رمان و داستان کوتاه منتشر شده و در اکثر کشورهای اروپایی او را به خوبی میشناسند اما عجیب اینکه در ایران هیچیک از کتابهای او به فارسی برگردانده نشده است.
آنا کاوان کیست؟
آنا کاوان در سال 1901در انگلستان به دنیا میآید و در سال 1968در 67سالگی از دنیا میرود. اوج کارهای او در زمان جنگ جهانی دوم به سالهای 1929تا 1937 برمیگردد که در آن هشت سال به صورت توفانی رمان و داستان کوتاه نوشت و کتابهایش در انگلستان به چاپ رسید.
جریان سیال ذهن
این رمان به سبک سیال ذهن نوشته شده است. سبکی آکنده از واقعیت و خیال که با تکگویی راوی داستان در زمان حال و گذشته روایت میشود و در حال حاضر در دنیا طرفداران زیادی دارد. کاوان را به جرات میتوان جزء پیشگامان این سبک نوشتاری در ادبیات داستانی دنیا برشمرد. ژانری که در دنیا با نویسندگان بزرگی مثل کافکا، فاکنر، ویرجینیا وولف و کاوان شروع شد و با نویسندگان امروزی مثل پل استر و موراکامی به اوج خود رسید.
نام یخ پاره را کاوان به این دلیل برای کتابش انتخاب کرده چون سراسر ماجراهای این رمان در میان برف و کولاک و بوران میگذرد. راوی قصه عازم سرزمینی میشود که بیشباهت به عصر یخبندان نیست. سرزمینی یخ زده، غمانگیز و مه گرفته. سرما و یخ عناصری هستند که مثل شبح،اول تا آخر داستان پابهپای شخصیتهای داستان در تمام زمان و مکانهایی که نویسنده توصیف کرده حضور دارند. در مقدمه کتاب آمده است: «به خاطر شیوهای که کاوان شخصیتهای بینامش را توصیف میکند و به این دلیل که علاقه شدیدی به عدم قطعیت عاطفی و جسمی دارد، خواننده هرچند برای لحظاتی کوتاه، احساس میکند تنها مانده است. نثر کاوان به صورت زیبایی حساب شده است. رویاها و خاطرات و فلشبکها به درون داستان وارد میشوند بدون آنکه از پیش درباره آنها هشدار یا توضیح داده شود. بدون آنکه دلیل منطقی برای آنها در فضای اتفاقهای دیگر داستان روشن شود.
به مناسبت یازدهمین سالمرگ (م.آزاد) شاعرمکتب نیما
رامین جهان پور
محمود مشرف آزاد تهرانی ملقب به« م.آزاد» را از کودکی می شناختم . قبل از اینکه بدانم اوجز نامدار ترین شاگردان نیماست وهمدوره شاعران تاثیر گذاری مثل شاملو، اخوان،سهراب،وفروغ.اینها را بعدها فهمیدم که او از طلایه داران شعر نو ایران در دهه 40 بود. زمانیکه روشنفکرها در ایران از زعفران هم گرانتر ونایاب تر بودند . کودکی من با نوارهای کاستی گذشت که پر از قصه های شفاهی آزاد وامثال آزاد بود ومن که عاشق داستان بودم در کنار «خروس زری و پیرهن پری» شاملو- فقط اسم زیبای آزاد را بر روی نوارهایش دیده بودم .آزاد به همراه فیروز شیروانلو از پایه گذاران کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان در دهه 40 بود وتمایز او از شاملو واخوان ودیگران در این بود که او در دوعرصه شعر بزرگسال و ادبیات کودک ونوجوان آنهم به طور حرفه ای فعالیت داشت .کارنامه ادبی آزاد آنقدر پربار است که بگوییم تمام تلاشش را در عمر-برای فعالیتهای ادبی- که عاشقانه دوست داشت گذاشت .ومن گاهی خوشحالم از اینکه این افتخار را داشتم که دو بار بااو در زمان حیاتش مصاحبه کنم که تاریخش به سالهای 1378و1380 بر می گردد .وهنوز دست خطش را دارم که با دقت به پرسشهایم مکتوب پاسخ داده بود .که این مصاحبه هم به واسطه ومعرفی یکی از آشنایان که برادر خانمش بود وبا اخوی بزرگ اینجانب رفاقتی دیرینه داشت، انجام گرفت. م.آزاد با بزرگانی چون تقوایی ،بیضایی ،جلال آل احمد ،دانشور واخوان ثالث دوستی نزدیکی داشت همچنین اولین کسی بود که با فروغ در دهه 40 مصاحبه ای مفصل کرد ودر نشریه آرش اورا به جامعه ادبی شناساند «هوای تازه» شاملو را در منزل پدری اش در قلهک ویرایش کرد وشاملو بر اولین کتاب او مقدمه نوشت . آزاد که لیسانس قدیم زبان بود 50 سال ازعمرش را وقف معلمی - شعر-روزنامه نگاری - ترجمه وقصه نویسی کرد و هیچگاه مهاجرت را به وطن ترجیح نداد اما متاسفانه در سالهای واپسین عمر آنقدر از جامعه اش نامهربانی دید که به زندگی در انزوا پناه برد وبه قول یکی از دوستان اهل قلم شاید آزاد اگر یک هنرپیشه یا فوتبالیست درجه چندم بود ودر وادی فرهنگ قلم نمی زد از او تقدیر می شد. آخرین بار که اورا دیدم در نمایشگاه مطبوعات سال 84 بود که در غرفه فصلنامه گوهران نشسته بود که خیلی هم با هم گپ زدیم وآخرین باری که صدایش را شنیدم از پشت سیم تلفن بود در بیمارستانی در خیابان ولنجک. به هرحال این مرد خجول مهربان که متولد 1312بود در یکی از روزهای سرد وبرفی زمستان به تاریخ بیست ونهم دی ماه 1384 از دنیا رفت -مثل خیلی دیگر از بزرگانی که می روند و....