روزنامه جام جم > شماره 4325 17/5/94 > صفحه 20 (صفحه آخر) >
|
- ۰ نظر
- ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۰۰
|
نوجوانان بهترین منتقدان داستانهایشان هستند!
..............................................
مصاحبه با نورا حق پرست نویسنده کودک ونوجوان
........................................................................
گفتگو از : رامین جهان پور
نورا حق پرست متولد 1340 درتهران است ایشان کارشناس ادبیات و زبان فارسی می باشند و در حال حاضر مدیر یت بخش نظارت برآثار چاپ کتابهای کانون پرورش فکری کودک ونوجوان را برعهده دارند. خانم حق پرست در زمینه ادبیات کودک ونوجوان کارنامه پرباری دارد، ازسردبیری نشریات رشد در سالهای مختلف گرفته تا نویسندگی و سردبیری برنامه های رادیو وتلوزیون و کارشناسی در حوزه هنری و کانون پرورش فکری ومعاونت فرهنگی شهرداری تهران . ایشان بیش از60 جلد کتاب هم برای کودک ونوجوان منتشرکرده اند به اضافه چند کتاب ترجمه که می توان برای مثال از داستان «رامونا وپدرش » نوشته بورلی کلیری و «خروس جهانگرد »نوشته اریک کارل نام برد، ازکتابهایی تالیفی اش برای کودکان می توانیم به مجموعه داستان «راه بهتر » ، «یادهای کودکی » دنیا چقدر بزرگ است و رمانهای «ستاره ای به نام غول» «زمستان سبز» و «آواز هایم برای تو» که برای نوجوانان نوشته شده اشاره کنیم . خانم حق پرست گفته هایش به صمیمیت کتاب های داستانی است که نوشته ودر آینده قرار است بنویسد و ما بخوانیم .گفتگوی ما با این نویسنده با سابقه دردفتر انتشارات کانون پرورشی فکری کودک ونوجوان درخیابان خالد اسلامبولی شکل گرفت که با هم مرور می کنیم .
چطور شد که اصلا نویسنده کودک ونوجوان شدید ؟
علاقه به نوشتن ازدوران کودکی با من بود .بعدها که بزرگتر شدم علاقه ام به نوشتن برای بچه ها تبدیل به عشق شد. چون من همیشه احساس می کردم روحیات من به دنیای بچه ها نزدیکتر است تا دنیای بزرگسالان ، با اطمینان می توانم بگویم که نوشتن برای این گروه سنی را به دلخواه خودم انتخاب کردم وبسیار هم ازاین بابت خوشحالم.
ازچه تاریخی شروع به نوشتن کردید؟
ورودم به دنیای ادبیات کودک با دعوت شدنم به یک برنامه رادیویی شروع شد .آن روزها من چهارم یا پنجم دبستان را می گذراندم.شعر کوتاه وکودکانه ای که برای خودم سروده بودم را به برنامه کودک رادیو فرستادم که پذیرفتند واز من دعوت کردند دربرنامه آنها شرکت کنم .وقتی وارد استودیو رادیو شدم پسر- دختر هایی را دیدم که اکثرا از من بزرگتربودند ودر واقع دوران نوجوانی را می گذراندند،درآنجا بود که مسئولین آن برنامه رادیویی ازمن درخواست کردند با آنها همکاری کنم. من هم ازهمان روزها به تشویق پدرم که مردی اهل مطالعه بود وکتابخانه ای هم در منزل داشت شروع به نوشتن نمایشنامه وداستانهای کودکانه وقطعات ادبی کردم وکم کم تبدیل به یک همکار برای آنها شدم و این همکاری تا دوران نوجوانی ادامه داشت .بعد ازانقلاب هم ازاسال1364به استخدام کانون درآمدم وفضا برای ادامه فعالیتهایم بیشتر فراهم شد.
بهترین کتاب هایی که درنوجوانی خواندید؟
زمانی که ما نوجوان بودیم انتشارات امیرکبیر یک سری کتاب برای کودک ونوجوان منتشر می کرد که معروف به کتاب های طلایی بودند .این کتابها را به راحتی می شد در آن زمان از کتابفروشیهای داخل تهران وحتی شهرستانها تهیه کرد .کتابهای طلایی در واقع معروفترین رمانهای کلاسیک جهان بودند که با جلدو وصفحه آرایی زیبا برای نوجوانان منتشر می شد و در بین دانش آموزان هم طرفداران زیادی داشت . آن کتابها در اصل برای بزرگسالان نوشته شده بود اما مترجمانی که با این انتشارات همکاری داشتند برای اینکه فهم داستانها را برای نوجوانان آسان تر کنند کتابها را به زبانی ساده وروان به فارسی برگردانده بودند. رابینسون کروزوئه نوشته دانیل دفو ، بینوایان اثر ویکتور هوگو ، سپید دندان نوشته جک لندن وجزیره اسرار آمیز نوشته ژول ورن چند تا از آن کتابها بودند که خواندنشان در آن حال وهوا واقعا می چسبید.
آیا در آن زمان با نشریات کودک ونوجوان هم آشنا بودید ؟
بله آن روزها بیشتر نشریات کیهان بچه ها وپیک می خواندیم که بیشتر در دسترس بودند.حتی من یادم هست که در کیهان بچه های آن زمان نوشته هایی هم ازمن چاپ شد. نحوه مجله خریدن من هم در دوران نوجوانی داستانی داشت من همیشه ازدکه های روزنامه فروشی نشریات قدیمی وتاریخ گذشته را به قیمت ارزانتری می خریدم تا همیشه برای نشریه خواندن مطلب داشته باشم .مثلا با پول یک کیهان بچه های تازه ازراه رسیده می شد سه تا نشریه تاریخ گذشته خرید که اغلب با پول تو جیبی ام این کار را انجام می دادم.
اولین کتابی که ازشما به صورت مستقل چاپ شد چه نام داشت ؟
اولین کتاب من یک قصه کودکانه بود به اسم «یک سبد گل »که در سال 1359 توسط یک ناشر خصوصی منتشر شد.دومین کتابم هم برای نوجوانان بود به اسم «شب خاکستری» که اگر اشتباه نکنم در سال 1364 توسط انتشارات وزارت ارشاد اسلامی چاپ شد. این کتاب در همان سال در دریک مراسم فرهنگی که به مناسبت دهه فجر برگزارشد توانست عنوان بهترین کتاب نوجوانان کشور را را کسب کند.
کدام یک از کتاب هایتان رابیشتر از بقیه دوست دارید ؟
من اکثر کارهایم را دوست دارم وبا هرکدام از آنها خاطراتی دارم .اما حالا که پرسیدید بد نیست اشاره ای داشته باشم به داستان بلند زمستان سبز که در واقع با الهام از زندگی خودم آن را نوشته ام .داستان به روزهای پر التهاب پیروزی انقلاب در سال 57 اشاره دارد.کتاب دیگری که با آن ارتباط احساسی بیشتری دارم رمان نوجوان «آوازهایم برای تو» نام دارد که قصه اش مربوط به نوجوانانی است که به بچه های نسل جنگ معروفند .نوجوانهایی که زندگی اشان تحت تاثیر روزهای جنگ گذشت .
برای نوشتن داستان هایتان چقدر با کودکان ونوجوانان ارتباط دارید؟
بسیار زیاد. من هیچوقت سعی نمی کنم خودم را از آنها دور وجدا نگه دارم برایم هم پیش آمده که فصلی از یک رمان را برای نوجوانان نوشته ام اما مدتی بعد پس از دیدار با یک نوجوان امروزی متوجه شدم که چقدراز دنیای او دور بوده ام .بعد ناچار شدم یک فصل از داستانم را کاملا حذف کنم ودوباره بنویسم چون قطعا حال وهوای زندگی نوجوانان امروز با نوجوان هم نسل من بسیار متفاوت است. به نظر من نویسنده هرچقدر بیشتر به کودک ونوجوان امروزنزدیک تر باشد نوشته هایش هم به روز تر خواهد شد.در یکی ازسفرهایی هم که به یکی ازشهرستانها داشتم وقتی داستانم را در جلسه ای برای نوجوانان خواندم نقدها ونکته نظرات تاثیر گذاری از آنها شنیدم که به جراات می توانم بگویم تا بحال ازهیچ نویسنده وکارشناس بزرگسالی نشنیده بودم وبرایم بسیار عجیب بو د. بنظر من نوجوانان بهترین منتقد کتاب هایی هستند که در مورد خود آنها نوشته شده .
آیا خاطره ای از دوران نوجوانی اتان دارید که برای ما تعریف کنید ؟
خاطره زیاد دارم اما یکی از آن خاطراتی که هیچوقت از ذهنم بیرون نمی رود مربوط به زمانی است که تازه وارد نوجوانی شده بودم. یادم هست معلم انشای ما که یک خانم بود ازمایک انشاء خواسته بود و من حاضر نکرده بودم . وقتی معلم پرسید کی انشایش را حاضر نکرده خجالت کشیدم جلوی بچه های کلاس واقعیت را بگویم . بخاطر همین وقتی نوبت من شد دفتر خالی انشاام را بردم پای تخته و همانطور که به دفتر سفیدم نگاه میکرد م انشاام را خواندم در واقع برای بچه های کلاس وخانم معلممان چیزی را به عنوان انشاء تعریف کردم که ننوشته بودم .اتفاقا انشایم هم خیلی خوب بود . بعد از خواندن انشا معلم از من خواست که دفترم را به او بدهم تا نمره بدهد . وقتی با این پیشنهاد خانم معلم روبرو شدم دیگر نفهمیدم چه شد احساس کردم کلاس با دانش آموزانش دارد دور سرم می چرخد ! خانم معلم این موضوع را پیش دانش اموزان بیان نکرد اما بعد از زنگ تفریح مرا صدا کرد و به انشا ء ننوشته ام نمره بیست داد .آن روز اوحرفی به من زد که پس ازگذشت سالها هنوز هم در گوشم است اول از من پرسید در آینده می خواهی چکاره شوی؟ گفتم :یک نویسنده خوب که به مردم مملکتش خدمت کند. خانم معلم گفت اما یک نویسنده خوب هیچوقت نباید به کسی دروغ بگوید .ازاین حرفش خیلی خجالت کشیدم اما درعوض خاطره اورا سالهاست که باخود مرور می کنم.
کانون پرورشی فکری کودک ونوجوان برای کشف استعدادهای نوجوانان در زمینه شعر وداستان نویسی چه برنامه هایی دارد؟
ما درکانون کلاس ها وجلسات شعر وداستان برای گروههای سنی کودک ونوجوان داریم چه در تهران وچه در شهرستانها و.مسئولین کارشناسی ما که در زمینه استعدادیابی فعالیت دارند موظفند استعدادهای برجسته کودک ونوجوان را به مرکز معرفی وآثار آنها را برای بررسی به ما بسپارند ما داستانهای انتخاب شده را در یک مجموعه قطور جمع می کنیم واز طریق انتشارات کانون منتشر می کنیم تا هم استعداد نوجوانها کشف شود وهمینکه کودکان ونوجوانان ما قلمشان را زمین نگذارند.
به عنوان کسی که سالهاست داستان می نویسد چه توصیه ای برای نوجوانانی دارید که تازه قلم بدست گرفته اند ودوست دارند در آینده نویسنده ای حرفه ای شوند؟
به نظر من چند چیز مهم است که به نوشتن کمک می کند یکی اینکه یک نویسنده در وهله اول باید سبکش را برای نوشتن انتخاب کند مثلا اگر دوست دارد داستان علمی- تخیلی بنویسد دراین زمینه باید داستانهایی را که با این سبک و سیاق نوشته می شوند بیشتر بخواند اگر هم می خواهد واقع گرایانه بنویسد باید از اتفاقهای روزمره اطرافش شروع کند مثل رفتن به مدرسه، قدم زدن در کوچه نسشتن در مترو واتوبوس و....کلا توصیه من این است که یک نویسنده تازه کار بیشتر ازمطالعه درسبک های مختلف ادبی ، باید برای تمرین های نوشتاری اش وقت بگذارد وبیشتر از اینکه داستان بخواند باید بنویسد تا قلمش به آن پختگی لازم برسد .نکته بعد مسافرت است ،سفر رفتن به یک نویسنده کمک می کند تا با گویش ها ، فرهنگها ونژادهای مختلف بیشترز آشنا شود ودرنتیجه سوژه های بیشتری برای نوشتن پیدا کند. نکته آخری که باید به آن اشاره کنم اینکه نوجوانها نباید ازنقد شدن آثارشان ترس داشته باشند به نظر من وقتی اثری را می نویسند اجازه بدهند که در مورد اثرشان صحبت بشود .
نوجوانی ارزشمندترین دوران زندگی است.
گفتگو از : رامین جهان پور
کمال شفیعی متولد سال1347 در اسدآبادهمدان است و حدود سه ده است که در زمینه ادبیات بزرگسال و کودک ونوجوان فعالیت دارد.اولین شعر او در سال 1367 در کیهان بچه هابه چاپ رسید وباعث شد بعدها ادبیات کودک ونوجوان را جدی تر دنبال کند.اولین کتاب شعراو برای خردسالان بود که «اینها غذا نمیشه » نام داشت و در سال 1380 منتشر شد.مجموعه شعرهای:« اسم قشنگ یلدا»،« گربه مهندس است» ، « تندیسی از رفتگر» ،«مانند گنجشک»، « سرزمین گلها» و « مورچه های پاپتی» از دیگر کتابهای شعر ایشان در حوزه کودک ونوجوان است.کمال شفیعی در حال حاضر در حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی مدیریت امور ادبی استانها را برعهده دارد.
آقای شفیعی به نظر شما ارتباط نوجوانان امروز با شعر وشاعری نسبت به دهه های گذشته بیشتر شده یا کمتر؟
به نظر با گسترش شعبه های کانون پرورش فکری کودک ونوجوان در شهرستانهای مختلف کشور وتنوع نشریات کودک ونوجوان نوجوانا ن امروز ما به درک بیشتری از شعر نسبت به گذشته رسیده اند و هم اینکه گرایش آنها به مقوله شعر بیشتر شده است.اما چیزی که متاسفانه کمرنگ شده وجود انجمن ها ومحافل ادبی است که ادبیات کودک ونوجوان ما را جدی بگیرد .و این کمرنگ بودن در شهرستانها بیشتر از تهران احساس می شود.
شما فکر می کنید ارگانهای فرهنگی مثل کانون و مرکز آفرینش های حوزه هنری در این زمینه فعالیتی کافی نداشته اند؟
کانون پرورش فکری کودک ونوجوان در این زمینه همیشه پیشگام بوده.حوزه هنری هم در سالهای اخیر سعی کرده با تاسیس دفاتر ونهادهای ادبی در برخی از شهرستانها به آموزش وکشف استعداد ها در برخی از شهرستانهای کشور بپردازد اما باید قبول کنیم نسبت به گستردگی ادبیات کودک ونوجوان ورشد جمعیت کشور وداشتن این همه دانش آموزکودک ونوجوان این فعالیتها بسیار ناچیز است واگر می خواهیم در آینده ادبیات کودک ونوجوان قوی وماندگاری داشته باشیم باید فعالیتهایمان را در زمینه آموزش وترویج شعر به کودکان ونوجوانان کشور بیشتر کنیم .الان در شهرستانها ما شاعران متخصص کودک ونوجوان برای آموزش نونهالان نداریم در بعضی ار شعبه ها شاعران بزرگسال ما دارند فعالیت ادبی می کنند در حالیکه شاید مهارت کافی را در این زمینه نداشته باشند. تک وتوک شاعران کودک ونوجوانی داریم که در شهرستانها هستند آنها هم به صورت خود جوش فعالیت دارند ودور هم جمع می شوند.اما جای یک محفل رسمی که به طورحرفه ای به نقد وبرسی وتحلیل ادبیات کودک ونوجوان در کشور بپردازد چه در تهران وچه در شهرستانها واقعا خالی است.
به نظر شما آیا شعر کودک ونوجوان ما نسبت به سالهای گذشته پیشرفتی داشته است ؟
در زمینه شعرهای خرد سال وکودک ما قدم هایی رو به جلو برداشته ایم یعنی شاعران ما با تغیر زبان وفرم به بچه های نسل امروز ما نزدیک تر شده اند اما در زمینه شعر نوجوان ، من فکر می کنم شاعران ما هنوز از چهار چوب سبک سنتی خودشان که بیشتر چهار پاره است بیرون نیامده اند وقالب های جدید تری را تجربه نکرده اند در صورتیکه من در محافلی که برای نوجوانان شعرخوانده ام احساسم این بود که با شعرهای سپید وآزاد بهتر ارتباط برقرارمی کنند وشاید این سبک شعرها به زبان بچه های امروز ما نزدیکتر باشد.
اگر یادتان باشددر دهه شصت وهفتاد نشریات کیهان بچه ها وبعد سروش نوجوان تبدیل شده بود به مرکز پرورش واستعداد یابی شاعران کودک ونوجوان، آنجا جلسات منظمی برگذار می شد و آثار شاعران مورد نقدوبرسی قرار می گرفت.آیا تاثیرات آن جلسات در نسل امروز شعرما هنوز هم وجود دارد؟
بله من فکر می کنم اگرتاریخچه ادبیات کودک ونوجوان مارا بخواهیم طبقه بندی کنیم از دهه شصت وهفتاد می توانیم به عنوان دهه طلایی نام ببریم درآن دوران ادبیات ما به رشد وشکوفایی رسید واین روند روبه رشد در آثار نویسندگان وشاعران جدید تر هم مشاهده می شود، اما نباید فراموش کرد که دایره واژگان شعری آن روزها، بازندگی نوجوانان امروز ما خیلی همخوانی ندارد در واقع می توان گفت که شاعران کودک ونوجوان ما کمی از نوجوانان نسل امروز فاصله گرفته ویا گاها عقب هم مانده اند دغدغه کودک ونوجوان امروز طبیعتا با روحیات و وگفتار بچه های نسلهای قبل فرق می کند ، شاعران ما هم برای رسیدن به این نسل بایددست به نوآوری بزنند ویا زبانشان را در شعر تغییر بدهند اگر این اتفاق بیافتد بیشتر می توانیم به آینده شعر کودک ونوجوان امیدوار باشیم.
منظور شما این است که بعد از محمود کیانوش وپروین دولت آبادی در دهه شصت شاعرانی روی کار آمدند و یک نوع شعری را برای نوجوانان باب کردند که بیشتر به سبک چهار پاره بود و این سبک همچنان ادامه دارد؟
البته در چند سال اخیر شاعران نوجوان ما کارهایی جدید تری هم ارایه کرده اند اما خیلی کم . اگر دقت کرده باشید نوجوانهای امروز ما هنوز هم با برخی از شعرهای قیصر ارتباط برقرار می کنند چون شعرهای او به زبان نوجوانان امروز نزدیک تر است . یا بعضی ازنوجوانان امروز دوست دارند شعرهای بزرگسالانی مثل فروغ یا احمدرضا احمدی را زیر لب زمزمه کنند. دلیلش هم این است زبان شعری نوجوان ما از حالت کودکانه اش بیرون نیامده است البته در چند سال اخیر کسانی مثل خانم نظرآهاری، بیوک ملکی، عباسعلی سپاهی وغلامرضا بکتاش و چند تای دیگر دست به یک سری نو آوری وساختار شکنی در زبان شعر نوجوان زده اند و سعی کرده اند به تجربیات جدیدی در زمینه شعر نوجوان برسند که امیدوارم تداوم داشته باشد .
شما خودتان هم در زمینه شعر نوجوان سبک های آزاد وسپید را امتحان کردید؟
بله اتفا من در حال حاضر هفت مجموعه شعر نوجوان در دست چاپ دارم که حاصل تجربیات من در چند سال گذشته اند پنج تا از آنها را به سبک نیمایی سروده ام ودوتای دیگر هم شامل شعرهای سپید من هستند.
می توانید اسم چند تا از آنها را بگویید؟
بله «چتری از پرنده »، «کاغذ سفید من» . «پنجره ها گرم گفتگو بودند» و «تب رسیدن» چند تا از اینها هستند.
با این حال شما به آینده شعر کودک و نوجوان ما خوش بین هستید؟
با نشانه هایی که در آثارشاعران نسل جدید دیده می شود یقین دارم که وضعیت شعر بهتر خواهد شد فقط بخشی از نگرانی های من از این است که متولیان شعر کودک ونوجوان ما نسبت به آثار این عزیزان سکوت کنند. همیشه ادبیاتی پیشرو خواهد بود که مورد بی تفاوتی قرار نگیرد متاسفانه بسیاری از شاعران ما با مقوله نقد غریبه اند من فکر می کنم آثاری که از طرف نسل جوان ما تولید می شود نیازمند تحلیل و بررسی است.
چرا در زمینه شعر کودک و نوجوان برخلاف رمان و داستان ترجمه های کمتری به بازار می آید؟
یکی از دلایلش جوان بودن ادبیات کودک و نوجوان ماست ،دلیل بعدیش هم نگاه گیشه پسندانه ناشران و مترجمان ما به مقوله ترجمه است بعضی از آنها فکر می کنند اگر شعر کودک و نوجوان رابه زبان فارسی برگردانند کتابها روی دست شان خواهد ماند و گاهی هم فکر می کنند اگر کار کودک و نوجوان را ترجمه کنند کار بزرگی انجام نداده اند و همه اینها برمی گردد به جدی نگرفتن ادبیات کودک نوجوان در کشور ما.در صورتی که در چند سال اخیر شعرهای شیلور استاین برای کودکان ایرانی ترجمه شده و با اقبال خوبی هم روبه رو بوده است . به هرحال آثاربسیار ارزشمندی در زمینه شعر کودک و نوجوان در خارج از کشور تالیف می شود که اگر مترجمان ما همت کنند با ترجمه آن کتاب ها کمک بزرگی به ادبیات کشورمان خواهند کرد.
حالاچرا کتابهای شاعران ما به زبان خارجی ترجمه نمی شود؟
اتفاقا یکی از دلایل این بحث هم برمی گردد به کلاسیک بودن شعرهای کودک و نوجوان ما. چون اگر بخواهیم چهارپاره های شاعران خودمان را به زبان خارجی برگردانیم 50 درصد از زیبایی هنری خود را از دست خواهند داد.اینجاست که باید تأکید کرد که زبان شعری امروز ما احتیاج زیادی به تغییر و نوع آوری دارد. چون شعر آزاد و سپید خیلی راحت تر از اشعار وزن دار و قافیه دار ترجمه خواهد شد.
بهترین کتاب های که در زمان نوجوانی خوانده اید کدامها بودند؟
کتاب« شازده کوچولو» نوشته اگزوپری با ترجمه محمد قاضی یکی از کتاب های خوبی بود که در زمان نوجوانی خواندم و با آن بسیار ارتباط برقرار کردم دیگر کتابی که تاثیر زیادی در من گذاشت« سفرهای حامی و کامی» نوشته نادر ابراهیمی بود که اتفاقا سریالش هم دراواخر ده پنجاه از تلویزیون پخش شد. یادم هست برای خریدن کتابش تمام همدان را زیر پا گذاشتم اما پیدایش نکردم و آخر سر برادر بزرگترم را که در کرمانشاه نظامی بود وادار کردم مرا با خود به آن شهر ببرد و بعد از کلی گشتن درکتابفروشی های کرمانشاه آن را پیدا کردیم وخریدیم .
یک خاطره از نوجوانی تان برای ما تعریف کنید؟
یک روزدر نوجوانی برای خریدن کیهان بچه ها به دکه روزنامه فروشی در اسدآباد رفتم و تقاضای کیهان بچه ها کردم فروشنده هم نگاهی به سراپای من کرد و گفت تو دیگه پشت لب هایت سبز شده باید کیهان ورزشی بخوانی !
چه تعریفی از نوجوانی دارید؟
به نظر من نوجوانی ارزشمندترین دوران زندگی هست. نوجوانی را می توانم در این سه کلمه تعریف کنم: هیجان، سرعت و شکل گیری شخصیت .البته نوجوانی دوران خاصی است خاص بودنش هم بیشتر به خاطر سردرگم بودن آن دوران است تا وقتی که کودک هستی والدینت به تو توجه دارند و به خواسته هایت می رسند وقتی هم جوان و بزرگ سال می شوی این خودت هستی که می توانی بر مشکلات زندگی ات غلبه کنی اما د رنوجوانی نگاه خانواده به نوجوان از دو منظر شکل می گیرد گاهی اوقات فکر می کنند هنو ز کودکی وگاهی وقت ها فکر می کنند جوانی و احتیاج به کمک نداری به همین خاطر از این دوران ، دوران سردرگمی یاد می کنند .اما در کل آینده هر انسانی در این دوران شکل می گیرد.
شعر را چگونه تعریف می کنید؟
شعر والاترین حسی است که انسان به واسطه انسان بودنش می سراید.زیباترین هنر انسان ابراز احساسات آن است و زیباترین قالب برای ابراز احساسات، سرودن شعر است شعر از شعور انسان برمی خیزد وشعری که باعث تعالی انسان شود به نظر من زیباترین هدیه و موهبتی است که خدا در وجود یک شاعر نهاده است.
چه موقع هایی شعر می سرایید؟
من زمانی برای شعر سرودن قلم بدست می گیرم که با خودم و مخاطب روراست و صادق باشم. و می توانم بگویم تنها زمانی به دروغ فکر نمی کنم که احساس شعر گفتن در من زنده می شود.
گفتگو از :رامین جهان پور
........................................................................................................................................
مریم هاشم پور ازتابستان 1384 سرودن شعر برای کودک ونوجوان را به طور جدی آغاز کرد و تا کنون هشت مجموعه شعر از ایشان منتشر شده است که برای نمونه می توان به کتابهای « گل و باران وخورشید» (شعر نوجوان ) ،«هم روزنامه هم کلوچه »،« گنجشک پر ،جوراب پر» ،«زمین بازی ما را خریدند » و «تا پل رنگین کمان » (شعر کودکان ) اشاره کرد. ایشان که متولد 1357درکرج می باشند لیسانس ادبیات فارسی دارند و با نشریات دوست کودکان ، رشد نوجوان و دانش آموز، دوچرخه ، سلام بچه ها ، پوپک وملیکا هم درزمینه شعر همکاری دارند. ازنکات جالب توجه دیگرجوایزادبی متعد دی است که این شاعر جوان برای سرودن اشعارش درهمایش های مختلف بدست آورده اند .کتابهای هاشم پور در چند سال اخیر توانسته اند مقامهایی را درهمایشهایی مثل پنجمین دوره جایزه ادبی پروین اعتصامی ،جایزه ادبی سلمان هراتی ، پانزدهمین دوره جشنواره کتاب سال دفاع مقدس ودوازدهمین دوره کتاب فصل و.... کسب کنند.
چطور شد که با شعر کودک ونوجوان آشنا شدید؟
راستش اززمان کودکی مادرم همیشه برایم کتاب قصه و شعرمی خرید این کتابهای مصور اکثرا ضمیمه نوار کاست بودند.اگریادتان باشد دردهه های قبل ادبیات نمایشی که به صورت صوتی برای بچه ها به بازار می آمد درمیان خانواده ها طرفداران زیادی داشت وبچه ها باکتاب قصه هایی که همراه با نوار بود خیلی ار تباط برقرارمی کردند .من از دوره دبستان با شعرها وقصه های کودکانه از همین طریق آشنا شدم .نکته بعدی که درروحیات من تا ثیر گزاربود کار پدرم بود .پدرم توی کار پرورش گل وگیاه بود ومن اکثرمواقع بهش سر می زدم .دنیای زیبای گلها با رنگهای متنوع با عث شد که ازکودکی به طبیعت علاقه مند شوم.علاقه زیادم به طبیعت وشعرهای که ازکودکی در ذهنم بود فکر می کنم مهم ترین دلیل برای شاعر شدن من بودند. بعدها که به قول معروف طبع شعرپیدا کردم یعنی زمانی که در مدرسه دوره راهنمایی را می خواندم طوری شده بود که با همکلاسی هایم مشاعره برگزارمی کردیم ومن هیچوقت کم نمی آوردم . وهمیشه یک قطعه شعر حالا چه کلاسیک چه سپید یا کودکانه نوک زبانم بود که باید با خود مزمزمه اش می کردم .
ازچه زمانی احساس کردی که می توانی برای بچه ها شعر بگویی ؟
وقتی دخترم الهه به دنیا آمد. من همیشه دنبال این بودم که برایش قصه یا یک شعر کودکانه بخوانم خصوصا موقعی که می خواست بخوابد. بخاطر همین هر وقت که وارد کتابفروشی ها می شدم یکضرب سراغ کارهای کودک را می گرفتم یکروزکه دنبال شعر برای دخترم بودم چند تا ازشعرهای ناصر کشاورز و افسانه شعبان نژاد توجه ام را جلب کرد واحساس کردم برای خردسالان وکودکان حرفهای خوبی برای گفتن دارند من که ازقبل به ادبیات علاقه داشتم شروع کردم به سرودن شعر برای دخترم درواقع یک احساسی به من دست دادکه من می توانم برای کودکم شعر چهار پاره بگویم .بعد کم کم تمرین های شعری ام را شروع کردم تا اینکه یکروز که به خانه شاعران در خیابان دولت تهران رفته بودم، وقتی نوبت به خواندن شعر من رسید یکی ازشعرهای کودکانه ام را برای جمع خواندم که مورداستقبال هم قرار گرفت همان روز آقای ساعدباقری که مسئول آن برنامه بود مرا به آقای افشین علا معرفی کرد آقای علا که در برنامه خانه شاعران فعالیت داشت شعر کودکانه مرا گرفت و تشخیص داد که در یکی ازشماره های نشریه دوست نوجوان چاپ شود.چاپ این شعر در واقع سکوی پرتاب من به دنیای شعر کودک ونوجوان بود که همکاری من را با نشریات ،در پی داشت.
پس، ازهمان روز بود که احساس کردی استعداد شعر گفتن را برای بچه ها داری ؟
بله تشویق های آقای علا خیلی موثربود .وقتی شعرم را در نشریه دیدم خیلی خوشحال شدم.ازآن روز به بعد سعی می کردم دربرنامه های ادبی که با حضورشاعران کودک ونوجوان برگزارمی شد شرکت داشته باشم .درآ نجا باشعرهای آقای رحماندوست و خانم شکوه قاسم نیا وخیلی دیگر ازشاعران کودک ونوجوان آشناشدم وسعی کردم با دقت بیشتری به این مقوله نگاه کنم . وهمه اینها باعث شد حتی رشته علوم تجربی ام را که در دانشگاه می خواندم بخاطر ادبیات تغییر بدهم چون شعر دیگردرزندگی من نقش جدی تری پیدا کرده بود.
در مورد اولین کتابی که ازشما منتشرشد صحبت کنید ؟
راستش هیچ آشنایی با مقوله چاپ کتاب و انتشاراتیها نداشتم .ازخیلی ازنویسندگان وشاعران تازه کارمثل خودم هم شنیده بودم که کار های اول را خیلی سخت چاپ می کنند یا حتی هزینه چاپ را هم از مولف وشاعر می گیرند بخاطر همین هیچوقت به چاپ کتاب فکر نمی کردم.تا اینکه درسال 1387 یکروزتوی اینترنت فراخوان شعر جشنواره فجر به چشمم خورد من هم چند تا ازسروده هایم را برای این جشنواره ایمیل کردم که خوشبختانه اشعارم برگزیده شد. بعد مسئولین انتشارات فصل پنجم به من پیشنهاد چاپ کتاب را دادند واولین کتابم که درواقع گزیده شعرهای کودکانه ام بود به اسم «گنجشک پر،جوراب پر » توسط این ناشر درسال 1388 به چاپ رسید .
یک تعریف ازشعر ؟
واقعیتش شعر یک مقوله زاتی است که در جان وخون انسانها ی مستعد جریان دارد در واقع کسی که می خواهد شعر بگوید علاوه براستعداد خدادادی باید آ ن جوهره را داشته باشد. مورد بعدی پشتکار وتلاش یک شاعر است که دربه ثمرنشستن استعدادش تاثیرمی گزارد. شعراز نگاه من یک حس زیبای کشف نشده در درون انسانهاست که باید لمسش کرد. گاهی شعرهایی که ما می گوییم فقط یک سری حرف معمولی یا فقط بازی با کلمات است که همه آدمها می توانند بزنند فقط ما شاعرها به آن آهنگ وریتم وتکنیک اضافه می کنیم اما نوع دیگرشعرفقط حرفهای معمولی نیست بلکه اندیشه ای است که در پشت آن شعرنهفته است.واین اندیشه است که به شعر ما معنا وعمق می بخشد.
جوایز ادبی متعددی که شما گرفتید چه تاثیرات مثبتی در روند ادامه فعالیت هایتان داشت ؟
همانطور که گفتم اولین جایزه ای که در جشنواره شعرفجرگرفتم دریچه ای شد به روی چاپ اولین کتابم. بعدها که بقیه شعرهایم درهمایشهای مختلف دیگر برگزیده شد این خود نا شرها بودند که به من زنگ زدند وخواهان چاپ کتاب هایم شدند. درواقع جوایز ادبی علاوه براینکه باعث دلگرمی وتشویق مولفان وشاعران می شود ، تا ثیر زیادی هم درمعرفی این افراد به رسانه ها وجامعه ادبی کشور دارد، وقتی کتابهای من در همایشها وجشنواره ها مقام آوردند خیلی ازخبرگزاریها ورسانه های مجازی ومکتوب بامن تماس گرفتند و در مورد شعرهایم با من صحبت کردند.
بهترین کتاب هایی که درنوجوانی خواندی کدام ها بودند ؟
توی دوره راهنمایی که اوج نوجوانی ام بود بیشتر با دوستانم کتاب هایی را می خواندیم که ازروی اقتباس آنها فیلم وکارتون هم ساخته شده بود و از تلوزیون دیده بودیم .مثل کارهای ژول ورن و مارک تواین و یا چارلز دیکنز « بیست هزار فرسنگ زیر دریا» ،« دور دنیا در هشتاد روز» ، «هاکلبری فین» ، «تام سایر» و «الیور تویست» محبوب ترین کتاب های دوره نوجوانی من بودند.
نوجوانی ازنگاه شما ؟
نوجوانی برای من در این کلمات معنا پیدا می کند : بلوغ، استرسهای شب امتحان ، دوستی های زود گذر و دوستی های ماندگار، مرز بین بزگسالی وکودکی.
یک خاطره ازدوران نوجوانی تعریف کنید ؟
این خاطره ام شاید کمی آمیخته به طنزباشد اما واقعیتش حرف دلم است .در دوران نوجوانی من چون بچه کتابخوانی بودم توی مسلبقات شعر وکتابخوانی که درسطح مدرسه برگزارمی شد خیلی شرکت می کردم واتفاقا برنده هم می شدم اماهمیشه موقع اهدای جوایز متوجه می شدیم که توی کاغذ کادو ،کتاب پیچیده اند. از این مساله خیلی حرص می خوردم چون آن روزها تنها چیزی که همیشه دم دست بود ،همین کتاب بودکه هم درکتابخانه مدرسه می شد پیداش کرد وهم درکتابفروشی ها ومن ازمسئولین مدرسه انتظاریک جایزه بهتری را داشتم اما هیچوقت هم نوع جایزه اشان را تغیرنمی دادند.
رودبار زیتونی که بود و هست !
رامین جهان پور(نویسنده و روزنامه نگار)
از قزوین که می گذرید ،در ورودی استان گیلان، شهرستان رودبار زیتون قراردارد.رودبار زیتون از چندین روستای تابعه و سه شهر کوچک و نقلی به نام های لوشان ،منجیل ،و رودبار تشکیل شده که با فاصله کمی از هم قراردارند.سابقه و قدمت این سه شهر کوچک تاریخی به جنگ جهانی دوم بر می گرددو اگر بر گذر زمان تورقی داشته باشیم ردپای مهندسین وتکنسینهای اروپایی مثل روسها ،آلمانها و فرانسوی ها را در شکل گیری ساختمانها و بناهای تاریخی مثل کارخانه سیمان و پل خشتی لوشان و همچنین نیروگاه بادی و سد بزرگ منجیل خواهیم دید. نکته قابل تامل اینکه، رودبار زیتون با این همه پیشینه و قدمت تاریخی و گردشگری که در شاهراه تهران، شمال قرار گرفته و با تمام زیبایی ها ومناظر چشم نواز و خاطره انگیزش مثل رودخانه سپید رود که از حاشیه شهر می گذرد ودرختهای زیبای انار و زیتون وتمام باغات وجلگه هایش با اینکه سالیان سال است که میزبان هزاران مسافر و توریست می باشد از لحاظ فرهنگی و زیبا سازی شهری پیشرفت قابل ملاحظه ای نداشته و انگار با 30 سال قبل هیچ فرقی نکرده است وهمه اینها به نگاه سلیقه ای مسئولین شهرداری ویا گردشگری استان برمی گردد، البته بعضی ها معتقدند اگر زلزله 31خرداد اتفاق نمی افتاد شاید شاهد تغیرات جدی حداقل در ظاهر شهرها می شدیم البته بسیاری از ساکنین رودبار از بودجه کم شهرداری و نمایندگان مجلسشان گلایه دارند و به دنبال یک گوش شنوا برای رفع مشکلاتشان هستند برای مثال اگر نیم نگاهی به شهر کوچک و تازه تاسیس« پرند» که چهار تا پنج سال از تاسیسش می گذرد و در حومه استان تهران وجاده ساوه قرارگرفته بیندازیم متوجه این نکته مهم خواهیم شد ٍ، البته منظور نگارنده اصلا مقایسه پرند با رودبار نیست ولی منظورم این است که رودبار از لحاظ بافتی ومکانی موقعیتش خیلی بهتر از این شهر است. رودبار زیتون با تمام زیبایی هایش افراد متشخص و معروفی هم به جامعه تحویل داده ودارای استعدادهای نابی هم هست که توسط مسئولین باید کشف و حمایت شوند به عنوان مثال در سینما ما کارگردان مطرحی همچون کامبوزیا پرتوی را داریم که اهل رودبار است همچنین در ورزش هم کاپیتان اسبق تیم ملی والیبال بهنام جلوه وبازیکن حالای تیم ملی فوتبال علیرضا جهانبخش را داریم همچنین حافظ موسوی و علی قانع هم از چهره های معروف ادبیات ما هستند که احتیاج به معرفی ندارند.امیدواریم در آینده ای نه چندان دور، رودبار زیتون با تمام مردم خونگرم ومیهمان نوازش به آنچه که احقاقش هست برسد.
یک داستان نویس مطرح کرد؛
حمایت از نویسندگان گسترده و مداوم باشد
رامین جهان پور معتقد است فعالیتهایی که چندی است خانه کتاب در جهت حمایت از نویسندگان و صاحبان آثار انجام میدهد، خوب و مطلوب است به شرطی که گستردهتر شده و تداوم داشته باشند.
رامین جهانپور نویسنده کودک و نوجوان در گفتگو با خبرنگار مهر، درباره فعالیتهای اخیر خانه کتاب و سرای اهل قلم گفت: یکی از کارهای خوب و مثبتی که در چند سال اخیر در رابطه با ادبیات داستانی در کشور صورت گرفته، ساماندهی نویسندگان از طریق سایت اهل قلم (موسسه خانه کتاب) است. سایت رسمی اهل قلم با تشکیل پروندههای الکترونیکی و ثبت سوابق و آثار نویسندگان ایرانی و همچنین پرداختن به خدماتی همچون بیمه و اهدای کارت اهل قلم و بن کتاب گام مثبتی را برای این قشر که بین مابقی رشته های فرهنگی واقعا مظلوم واقع شده اند برداشته است.
وی افزود: این حرکتها خوب است به شرطی که گستردهتر شود و تداوم داشته باشد. در کشور ما نویسنده جماعت، باید کاری برای نوشتن داشته باشد تا به چاپ برساند. تعدادی از نویسندههای ما به خاطر آشنایی با مراکز ادبی خودجوش، از برخی ناشران کارهای سفارشی میگیرند و پس از بستن قرارداد، کار را تحویل میدهند؛ اماخیلی از نویسندهها هم هستند که در طول سال بیکارند و هیچ گونه منبع در آمدی برای آنها وجود ندارد؛ حتی به آنچه که میخواهند بنویسند هم امیدی ندارند که آیا کتاب شان چاپ میشود یا نه؟
این داستان نویس در ادامه گفت: موسسات فرهنگی مثل خانه کتاب اگر به کمک بودجه فرهنگی دولت خدماتی مثل نوشتن و سفارش کار گرفتن را هم به سایر خدماتشان اضافه کنند، حمایت بزرگی از نویسندگان کرده اند و اگر موسسهای مثل اهل قلم به نویسندگانی که در آن سایت پرونده دارند، کارهای پیشنهادی تحویل دهد، یا با ناشران دولتی و خصوصی تعامل داشته باشد، گام مهمتری در این زمینه برداشته است.
جهانپور در پایان گفت: امیدواریم روزی برسد که هیچ تبعیض و استثنائی بین نویسندگان ایرانی صورت نگیرد و همه داستان نویسان و مترجمان، کار برای تالیف و ترجمه و تحقیق داشته باشند و اگر متولیان فرهنگی ما پروسه یا طرحی برای نوشتن دارند، آن را با عدالت بیشتری بین نویسندهها تقسیم کنند وبا آنها قرارداد ببندند. با این کار اشتیاق نسل جوان برای گام نهادن در راه نویسندگی و فعالیت های فرهنگی بیشتر می شود و می توانیم به پویایی جامعه فرهنگی مان امیدوار باشیم.