رامین جهان پور

نویسنده و روزنامه نگار

رامین جهان پور

نویسنده و روزنامه نگار

رامین جهان پور

۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

مجله دوست نوجوانان مرداد1395

دوشنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۱۴ ق.ظ

تا هشت سالگی فارسی بلد نبودم!

.....................................................................

 

گفت‌و‌گویی صمیمی با حبیب یوسف‌زاده، نویسنده و مترجم کتاب های  نوجوانان

 

رامین جهان پور

........................................................................................................................................................................

 

آقای یوسف‌زاده برای آشنایی بیشتر خوانندگان نشریه با شما،  مختصری از خودتان بگویید ؟

 

باتشکر از فرصتی که در ‌اختیار بنده قرار داده‌اید، باید بگویم اهل روستای قره‌چای از توابع بستان‌آباد تبریز هستم و این کاملاً از لهجه‌ام مشخص است! در سال 1344 متولد شده‌ام و خوش‌حالم که تقریباً نیم‌قرن بر چرخِ‌فلکِ زمین سوار بوده‌ام و هنوز پیاده‌ام نکرده‌اند. اعتراف می‌کنم تا هشت سالگی چنان تُرک بودم که حتی یک کلمه فارسی بلد نبودم. البته در هفت سالگی مادرم سعی کرد با ناز و نوازش مرا به مدرسه بفرستد. اما در مدرسة روستا شاهد چنان خشونتی بودم که از مدرسه فرارکردم!

 

خوشحال می شوم بیشتر توضیح بدهید؟

 

 آن‌ روزها به دلیل کمبود معلم، سربازان باسواد را به عنوان معلم به مناطق محروم می‌فرستادند و اسمشان را «سپاه دانش» گذاشته بودند. از قضا آقای سپاه دانشِ روستای ما که با پوتین و لباس نظامی در کلاس حاضر می‌شد، علاقه زیادی به ورزش‌های رزمی داشت و به هر بهانة کوچکی بچه‌های معصوم را زیر مشت و لگد می‌گرفت تا مثلاً آدم شوند و هر طور شده خودشان را به قافلة تمدن بزرگ برسانند. من که جانم را از سر راه پیدا نکرده بودم، با دیدن هنر‌نمایی آقا معلم، چنان وحشت کردم که با هیچ وعده و وعیدی حاضر نشدم بار دیگر پایم را در کلاس بگذارم. گاهی می‌رفتم بالای بام خانه‌مان و با ترس و دلهره ساختمان مدرسه را از دور دید می‌زدم و کیف می‌کردم از اینکه آنجا نیستم.!

 

یعنی واقعا قید مدرسه رفتن را زدید؟

نه.چون یک سال بعد پدرم که در تهران کارگر بود، مرا با خودش به پایتخت برد تا بی‌سواد بار‌نیایم و در آینده برای خودم چیزی بشوم! البته همیشه از اینکه نا‌امیدش کرده‌ام، عذاب وجدان دارم. یادم هست روز اول مدرسه همة بچه‌ها به کلاس‌هایشان رفتند، اما من که متوجه زبان عجیب آقای ناظم (یعنی فارسی) نمی‌شدم، مثل تک درختی در کویر، وسط حیاط ایستاده بودم. تا اینکه ایشان عصبانی از زبان‌نفهمیِ من، سیلی محکمی به گوشم زد و شیر‌فهمم کرد که با زبان خوش به کلاس بروم و ...

 

 

نوشتن برای نوجوانان را از چه زمانی شروع کردید؟

بنده با افتخار می‌گویم که اولین مشق‌هایم را در عرصة قلم، با تشویق‌ها و راهنمایی‌های زنده‌یاد امیر‌حسین فردی نوشته‌ام. می‌توانم بگویم از روزی که ایشان را در اتاقک پشتِ‌بامِ مسجد جواد‌الائمه در جنوب تهران ملاقات کردم، زندگی‌ام ورق خورد و فهمیدم که اگر بنویسم، دیگران کمتر متوجه لهجه‌ام می‌شوند!  اولین نوشته‌هایم سال1372 در نشریه  کیهان بچه‌ها چاپ شد. و از آن زمان به بعد هم  با سایر نشریات  کودک و نوجوان در زمینه ترجمه و تالیف همکاری داشته ام.

 

چند تا از کتاب های چاپ شده اتان را نام می برید؟

 تا کنون هشت جلد کتاب از من منتشر شده که به عنوان نمونه  به چند تا از آنها اشاره می کنم .در زمینه تالیف  یک  مجموعه داستان دارم  با عنوان «هیندیشکا» که به معنی بوقلمون می باشد  همچنین

زندگینامه داستانی زنده یاد علی‌اکبر صنعتی ـ نقاش و مجسمه‌ساز معاصر- و زندگینامة داستانی شهید مهدی باکری که بخشی از آن را در کتاب درسی فارسی کلاس هشتم آورده‌اند، از دیگر کتاب های من هستند. شب‌های کمین( مجموعه خاطرات سردار حسن‌رستگار پناه) هم یکی دیگر از کتاب های  من است. رمان «هری‌پاتر و یگان ققنوس» را  با همکاری دوست مترجمم  محمد‌علی قربانی برای نوجوانان منتشرکردیم وآخرین کار ترجمه من هم رمان کلاسیک «بی‌خانمان» اثر هکتور مالو است که به بازار کتاب آمده است.

 

 

 

 

در چه دوره‌ای سردبیری نشریة رشد نوجوان را بر عهده داشتید، برای ما از  آن دوران بگویید؟

 

  ازسال 1386 تا 1389 به مدت چهار سال سردبیر رشد نوجوان و یک سال هم سر‌دبیر رشد معلم بوده‌ام. البته قبل از سر‌دبیری به عنوان مدیر‌داخلی مجلة رشد نوجوان در محضر آقایان احمد عربلو و استاد جواد محقق شاگردی کرده‌ بودم.  باید بگویم که تقلا برای ایجاد ارتباط و تدارک خواندنی‌هایی برای نوجوانان دوران شیرینی در زندگیم بود. یادم هست که نسبت به گرافیک مجله بیشتر از متن وسواس داشتم تا بتوانم مجلة جذاب‌تری به دست بچه‌ها برسانم. آن وقت‌ها گاهی در تهران و شهرستان‌ها به مدارس سر می‌زدیم و سعی می‌کردیم در محیطی دوستانه نظر بچه‌ها را در خصوص مجله جویا شویم. الحق چیزهای زیادی از بچه‌ها یاد می‌گرفتیم.

 

هنوز با مجلات رشد همکاری دارید؟

  بله .در حال حاضر سردبیری دو مجلة «رشد روشن جوان» و «رشد روشن نوجوان» را به عهده دارم که به خط بِریل برای نابینایان منتشر می‌شود و خدا را شکر می‌کنم از توفیقی که نصیبم کرده است. چون دوستان نابینای من پیش از این، به جز روزنامة «ایران سپید» نشریة دیگری  در این زمینه نداشته‌اند.

 

زمانی که سردبیر رشد نوجوان بودید تعامل شما با نوجوانان اهل قلم چگونه بود؟

ما در مجله ،حدود چهار الی پنج صفحه را به آثار رسیدة مخاطبان اختصاص داده بودیم و سعی می‌کردیم ضمن چاپ آثار بچه‌ها، نکته‌های آموزشی نیز در کنارشان بیاوریم. اسم این بخش از مجله را هم «گلدان» گذاشته بودیم. که البته یادگار زمان سردبیری آقای جواد محقق بود و ما فقط «گلدان» ایشان را آب می‌دادیم.

 

خاطره‌ای از آن روزها دارید؟

خاطره‌ها زیاد است. مثلاً به یاد دارم روزی پیر‌مردی با دفتر مجله تماس گرفت بود تا بپرسد چطور می‌تواند نوه‌هایش را که در خارج از کشور زندگی می‌کردند، مشترکِ مجلة رشد نوجوان کند. می‌گفت دوست ندارم نوه‌هایم زبان فارسی را فراموش کنند. برای همین دنبال این هستم که هر ماه یک مجلة خواندنی به دستشان برسانم.

 

بیشتر به ترجمه گرایش دارید یا تالیف برای نوجوانان‌؟

- راستش خودم را در ترجمه توانمند‌تر حس می‌کنم و اصلاً تحصیلاتم (کارشناسی ارشد) در همین زمینه است. یادم هست وقتی رمان بی‌خانمان را برای نشر افق ترجمه کردم، روزی کارشناس آن انتشارات که خود نویسنده و مترجم ارجمندی است، خواست که به دیدنش بروم. ایشان ضمن اشاره به برخی نکته‌های ویرایشی در ترجمة من گفت: از من به تو نصیحت؛ در این مملکت سر‌دبیر زیاد است. اما مترجم خوب کم داریم. جای تو باشم می‌چسبم به ترجمه...

البته با وجود وظایف شغلی متعدد اداری، هنوز نتوانسته‌ام آن‌طور که دلم می‌خواهد به ترجمه بچسبم! اما امیدوارم هر چه زودتر فرصت این چسبندگی فراهم شود یا خودم بتوانم آن را فراهم کنم.

 

در چه جشنواره‌هایی به عنوان داور  حضور داشتید ؟

در جشنواره‌های متعددی افتخار داوری داشته‌ام. از جمله:

جشنواره انتخاب کتاب سال دفاع مقدس ( در رشته زندگینامه و خاطره)- پنج دوره

جشنواره کتاب «گام اول» - ویژه نو‌قلمان- وزارت ارشاد، دو دوره

جشنواره کتاب سال شهید حبیب غنی‌پور هفت دوره

جشنواره کتاب کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان- دو دوره

 

کمی در مورد همایش‌های ادبی کشورمان صحبت کنیم. به نظر شما این همایش‌ها چه سودی برای اهل قلم دارند؟

 به طور کلی این رویدادهای فرهنگی،  مروج و معرف ادبیات کشور ما  هستند به هر صورت این قبیل آیین‌ها و تجلیل از نویسندگان برتر، می‌تواند در آنها انگیزه و رغبت مضاعفی برای ادامة  کار ایجاد کند و شاید بتوان آنها را نوعی مانور فرهنگی قلمداد کرد که فرصتی است برای محک خوردن اهل قلم.

 

در این همایش ها کمتر دیده‌ایم کتابی از نویسندگان نوقلم یا گمنام برگزیده شود. چرا؟

یک دلیلش می‌تواند همان نو‌قلم بودن نویسنده‌ها باشد. به هر حال یک نویسندة حرفه‌ای معمولاً آثار با‌کیفیت‌تری ارائه می‌کند و شانس بیشتری برای ربودن گویِ رقابت دارد. دلیل دیگر نیز به معیارهای ذهنی داوران بازمی‌گردد. بنده به نوبة خودم، موقع قضاوت در‌بارة یک کتاب هرگز به نام نویسنده‌اش توجه نمی‌کنم و امیدوارم همة دوستان داور نیز همین‌طور عمل کنند.

از نگاه شما، نوجوان امروز چه فرقی با نوجوان دیروز یعنی زمان خودتان دارد؟

- نوجوان امروز تجربة زندگی کم  و اطلاعات فراوانی دارد! و این رشد ناموزون، او را در مواجهه با فراز و نشیب‌های زندگی آسیب‌پذیر می‌کند. برای نوجوان دیروز، «کارکردن» جواز ورود به دنیای بزرگ‌ترها بود. اما اغلب نوجوانان امروز متأسفانه در یک شرایط آکواریومی رشد می‌کنند و نگهداری این آکواریوم هزینه و زحمت زیادی به خانواده‌ها و جامعه تحمیل می‌کند. بهترین کاری که می‌توان برای یک نوجوان انجام داد، این است که او را زودتر از این آکواریم خارج کنیم تا دریا را با تمام امواج و خصوصیاتش تجربه کند. البته این معضل در میان نوجوانان روستایی کمتر است. آنها زودتر مسؤولیت می‌پذیرند و سرد و گرم روزگار را بهتر می‌چشند. هر‌چند شاید بعضی‌ها بگویند، فلانی چون خودش دهاتی است، برای دهاتی‌ها نوشابه باز می‌کند!

 

در چند ساله گذشته کمتر کتابی از نویسندگان کودک ونوجوان دیده‌ایم که در رسانه‌ها مورد نقد و بررسی قرار بگیرد آیا واقعاً در این زمینه منتقد ادبی نداریم یا اصلاً این سنت دارد برچیده می‌شود؟

- در این مورد نظر خاصی ندارم. شاید یک دلیلش این باشد که چیزی گیر منتقد نمی‌آید. باید ساعت‌ها و روزها وقت بگذارد تا اثری را مو‌شکافی کند. در پایان هم از نگاه بعضی‌ها ممکن است یک آدم ایراد‌گیر و عیب‌جو جلوه کند. به نظر بنده فضای نقد ادبی شبیه بازار عرضه و تقاضاست. اگر از  منتقد قدر دانی بشود، این بازار رونق می‌گیرد و اگر دشنام بشنود، با رکود مواجه می‌شود. البته خود این قدر نهادن‌ها در گرو عوامل زیادی است که فراهم آمدن آنها به این سادگی نیست. به قول خواجة شیراز: چون جمع شد معانی / گوی بیان توان زد!

 

 

آیا در حال حاضر کتابی در دست چاپ دارید؟

- اخیرا در تدوین کتابی با عنوان «نبرد‌های دفاعی ایرانیان» - که البته این عنوان هنوز قطعی نیست- با نشر طلایی همکاری دارم. بعلاوه ترجمة کتابی با موضوع آموزش داستان‌نویسی برای کودکان نیز از سوی همین ناشر به بنده محول شده است که امید‌وارم به نمایشگاه کتاب برسد.

....................................

 

  • ---

مجله دوست نوجوانان-خرداد1395

دوشنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۵۲ ق.ظ



بین رفتار واحساس کودک ونوجوان فاصله ای نیست


گفتگو با زیبا ارژنگ (تصویرگر وانمیشین ساز  کودک ونوجوان )


............................................................................

رامین جهان پور

 

 

 خانم ارژنگ برای آشنایی خوانندگان نشریه با شما ، مختصری از خودتان بگویید؟

 متولد 12 بهمن 1357 هستم و لیسانس صنایع دستی دارم واز سال 1389 کار تصویرگری را به صورت حرفه ای با کتاب های کودک و نوجوان شروع کردم.

 

 از چه زمانی احساس کردید که به تصویرگری علاقه مند   هستید؟

از کودکی تصاویر کتابها برایم خیلی جالب و جذاب بودند، یادم هست حدودا پنج سالم بود یک دفتر نقاشی برداشتم و یکی از کتابهای داستانم را از روی نقاشی های کتاب  تصویرگری کردم حتی نوشته های آن را نقاشی کردم  که بیشتر شبیه خطوط میخی شده بودند چون هنوز مدرسه نمی رفتم .

 

 چرا برای کودک ونوجوان تصویرگری می کنید و سراغ طراحی بزرگسال نرفتید؟

فضا و دنیای کودکان برای من بسیار جذاب  تر از بزرگسالان است و فکر میکنم آنها دنیای خالص تری نسبت به ما دارند و بین رفتار و احساس آنها فاصله ای نیست، بخاطر همین   دوست دارم  به روحیه و دنیای آنها نزدیکتر باشم .

 

 آیا این علاقه مندی به صورت غریزی  است و یا مشوق هایی هم در خانه  برای این کار داشته اید؟

 

کلا در خانواده ای هنر دوست و اهل هنر به دنیا آمدم پدربزرگم « غلامرضا رحیم زاده ارژنگ» و عمویم «اسماعیل ارژنگ» نقاش و  مجسمه ساز بودند مجسمه‌ی «نبرد گرشاسپ با اژدها»  که در  میدان حر  تهران بنا شده  ازآثار پدربزرگم است. همینطور دایی ام هم از  پیکرتراشان معاصر     هستند .

 

 به نظر شما چه تفاوتی بین کار تصویرگری کودک با بزرگسال وجود دارد؟

 

 تفاوتی اگر باشد بیشتر  در دنیای مخاطب اثر هست، تصویری  که نقاشی می شود  باید نزدیک به فضای ذهنی  مخاطبش باشد تا بتواند با او ارتباط  برقرار کند. اصولا  جنس تصویر و  فضای رنگ  آمیزی  کار کودک و نوجوان   بسیار متفاوت با بزرگسالان است و برای من همیشه کار کودک مخصوصا خردسال جذابیت خاصی داشته و دارد .

 

 بعد از چاپ اولین اثرتان چه احساسی داشتید؟

 من در شروع کارم  مدت زیادی با آتلیه های تصویرگری همکاری می کردم که کتاب منتشر می کردند و وقتی کتابشان چاپ می شد ، اسمی ازمن  در آنها برده  نمی شد. ولی اولین کتابم را  که به صورت مستقل باناشر کار کردم سال 1389 بود که طبیعتا  با دیدن کتاب خیلی خوشحال شدم و انگیزه ام برای کارهای بعدی بیشتر شد.

می شود اسم  اولین کتابتان  را بگویید؟

اولین کتابم یک قصه کودکانه با قطع خشتی بود به اسم «حسنی چه مهربونه.»

 

 تا به حال چند جلد کتاب  برای کودک ونوجوان  طراحی وتصویرگری کردید ؟

حدودا 40 کتاب برای کودکان و نوجوانان تصویرگری کردم .

 

بیشتر کا ر با مداد و رنگ های سنتی ودستی را دوست دارید یا کار با کامپیوتر را ؟

خب برای من استفاده از رنگهای سنتی و کار با دست همیشه جذابیت بیشتری نسبت به کار با کامپیوتر دارد چون استفاده از رنگها به صورت سنتی، حس و حال بیشتری به اثر می دهد هرچند خیلی از اوقات تکنیک دست  و کامپیوتر می توانند مکمل هم باشند .

 

هنگام تصویرگری آیا از مشاوره ونکته نظرات مولف کتاب هم استفاده می کنید؟

ایده آل ترین حالت تصویرگری با همفکری  تصویرگر و مولف  ایجاد می شود اما متاسفانه این مساله  همیشه امکان پذیر نیست.  برای من  پیش آمده  که کتابی را ناشر داده و  تصویرگری کردم اما  نویسنده آن را هیچ وقت ندیده ام .

 

 آیا شده که  کتاب هایی  را تصویرگری کرده باشید و  در ذهنتان ماندگار شده باشد؟

بله  بیشتر تصویر   کتابهایی در ذهنم مانده اند که با متن آنها بهتر  ارتباط برقرارکرده ام. 

 

 قبل از تصویرگری  کتاب توسط تصویرگر، باید متن  خوانده شود گاهی داخل برخی از نشریات تصویرهایی را می بینیم که به شعر یا داستان خیلی نزدیک نیست انگار تصویرگر آن مطلب را نخوانده .آیا چنین تصویرگرانی هستند که متن را با دقت نخوانند؟

 معمولا یک بار که نه، بلکه چندین بار تصویرگر داستان را می خواند تا با متن ارتباط برقرار کند  و بهترین تصاویر متن را ببیند  . امیدوارم که  بین تصویرگران عزیزمان چنین افرادی نباشند .

 

 آیا با نشریات کودک ونوجوان هم همکاری داشته اید؟

بله در سال های گذشته  مدتی با ماهنامه  سروش نوجوان همکاری داشتم .

 

 به عنوان یک تصویرگر چقدر به داستان وشعر علاقه مندید؟

خیلی زیاد   من به ادبیات  بسیار علاقه  دارم و سعی می کنم  همیشه     تازه های نشر را چه در حوزه کودک و نوجوان و چه بزرگسال دنبال  کنم  .

 

 

به نوجوانانی که  دوست دارند درآینده گرافیست یا نقاش شوند چه توصیه ای دارید؟

تا آنجا  که می توانند  شعر و داستان بخوانند و تصاویر داستانها و شعرها را با قوه تخیلی که دارند  در ذهن خودشان مجسم کنند .شاید تصاویری که آنها در ذهنشان می بینند از تصاویری که تصویرگر نقاشی کرده بسیار زیباتر باشد .

 

 در کارنامه هنری شما فیلم  انیمیشن هم به چشم می خورد  چطور شد که فیلمساز شدید؟

به  نظر من فیلم انیمیشن  وتصویرگری کتاب کودک بسیار به هم  نزدیک و با هم در ارتباط هستند ، مثل اینکه در انیمیشن به نقاشی کتابها جان می دهیم و زنده شان می کنیم،  قبل از تصویرگری کتاب کودک، من هفت سال در زمینه انیمیشن به عنوان انیماتور و طراح در چهار مجموعه 25 قسمتی با موسسه صبا و حور  و تلوزیون  همکاری داشته ام .

تا به حال چند فیلم  برای کودک ونوجوان ساخته ای، لطفا اسم ببرید؟

 

 

تا به حال به صورت مستقل  چهار فیلم کوتاه انمیشین  برای  این گروه سنی  کار کرده ام که عبارتند از:  

انیمیشن های «  شهر من سردشت» به تهیه کنندگی انجمن سینمای جوان تهران و

  «این پشه مزاحم» به تهیه کنندگی دفتر مطالعات انقلاب اسلامی،  «پا تو بردار »و  انمیشین «نقش »

به تهیه کنندگی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران  

آیا دررزمینه تصویرگری و فیلمسازی مقام هایی را هم کسب کرده اید؟

در زمینه تصویرگری نه اما در زمینه انیمیشن چند جایزه دریافت کردم . که از آن جمله می توانم ازدریافت نشان صلح و دوستی جشنواره بین المللی فیلم وارش در سال 1394  و دیپلم افتخار جشنواره سما برای انیمیشن« شهر من سردشت » نام ببرم .

 آیا این فیلمهایی که ساختید در خارج از ایران هم بازتابی داشتند؟

فیلم کوتاه « شهر من سردشت» که جدیدترین کار من  هست خوشبختانه با استقبال خوبی در جشنواره های دانش آموزی  برون مرزی مواجه شد که می توانم به نمایش داده شدن آنها در سالهای 2014و 2015 در کشورهای برزیل ، اسکاتلند، امریکا ،انگلستان ، اسپانیا ، کامرون ،و ایتالیا   اشاره کنم .

 

 

 بیشتر دوست دارید شما را به عنوان فیلمساز بشناسند  یا  تصویرگر کودک ونوجوان ؟

 واقعیتش من برای خودم مرزی بین این دو فضا نمی توانم بگذارم یک انیمیشن خوب حتما باید یک گرافیک مطلوب و قابل قبول داشته باشد و همینطور در یک کتاب،  باید  داستان  و تصویر به شکل مطلوبی در کنار هم قرار بگیرند، من خیلی دوست دارم که با  هر دو عنوان شناخته بشوم .

  • ---

درسینما و تلوزیون فیلنامه نویس حرفه ای کم داریم!

يكشنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۲۷ ب.ظ

 درسینما و تلوزیون فیلنامه نویس حرفه ای کم داریم!

رامین جهان پور


 

خانم بهنوش بختیاری دربرنامه دورهمی مهران مدیری  گفت:«متاسفانه بعضی از فیلنامه نویسان سینما و تلوزیون بلد نیستن دیالوگ بنویسند و از بازیگران فیلمها وسریال هایشان می خواهند که در این کار کمکشان کنند و موقع خواندن سناریو خودشان شکل صحیح کلمات را بنویسند»و گاهی از خودم می پرسم ما در ادبیات کشور بهترین نویسنده ها را داریم که می توانند حداقل در دیالوگ نویسی به فیلمسازهای ما که سواد و مطالعه ادبی ندارند کمک کنند اما متاسفانه مسایلی مثل غرور و ضوابط و روابط  و....... در سینما و تلوزیون باعث این معضلها می شود و فاصله زیادی بین داستان نویسهای ما با فیلمسازها وتهیه کننده ها وجوددارد.

هوشنگ مرادی کرمانی در صفحه 401 کتاب «هوشنگ دوم » که توسط   انتشارات اطلاعات منتشرشده  در مصاحبه طولانی که با کریم فیضی دارد با یادی از دکتر اسماعیل کوشان که سینمایی ها اورا به عنوان پدرفیلم فارسی می شناسند می گوید:«دکترکوشان درکارش هم نظم و انضباط داشت  وهم مدیر بود وواقعا مدیریت می کرد یادم است که یکبار دراستودیوی پارس فیلم در جاده کرج به من گفت ما ده ها فیلمنامه داریم که آنها را نساخته ایم.کسانی هستند که  به اینجا می آیند؛اتاقی دراختیارشان می گذاریم  ومی گوییم برای ما بنویس.ما از همه نویسنده ها استفاده می کنیم  وبه محض تحویل مطلب ؛ چک اشان را تحویل می دهیم....هشتاد درصد از نویسندگان مطبوعات برای ما فیلنامه نوشته وپولشان راهم  گرفته اند ..... دفترسینمایی به روی  همه باز است و همه نویسندگان را تحویل می گیریم.... مرادی کرمانی در همان صفحه گفته:(کوشان)نقل می کرد که شاملو(احمد)یک بار آمد وگفت:من پول ندارم ولی طرحی درنظردارم که می خواهم آن را بنویسم.کوشان اصلا نمی پرسید که طرح چیست؟ می گفت بنویس و به آن شخص کمک می کرد.بنابراین اتاقی دراختیارشاملو گذاشته بود .می گفت شاملورفت داخل ودررا ازپشت بست.باخودش ساندویچ هم آورده بود....یادمان باشد که قبل از پیروزی انقلاب هم ما مدیران فرهنگی لایقی داشتیم که از اهل قلم حمایت می کردند ویک طرفه به قاضی نرویم. ‌

  • ---

روستای زیبایی به نام دوسالده

يكشنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۵۶ ق.ظ


«دوسالده» نام روستای سرسبز و خوش آب وهوایی است که در استان گیلان و شهرستان رودبار قراردارد.از سه راهی رستم آباد که واد منطقه سرسبز و کوهستانی «عمارلو» می شوید بعد از گذشتن از توتکابن،  جاده آسقالت ، شما را با خودش به ضیافت  منطقه ای می برد که در بهار وتابستان  به بهشت می ماند. هوایی سرشار از اکسیژن   و پر از مناظر ی که مملو از درختان زیبای  بید ،گردو،  آلوچه ، تمشک ،ازگیل وبلوط  است وبعد از پشت سر گذاشتن چندین روستا که  خانه هایش  با شیروانی های رنگا رنگ تزئین  شده اند به دوسالده خواهید رسید که باغها وجلگه ها ودرختان سرسبزش به شما سلام می کنند.شما در شش  ما هه اول سال  یعنی سه ماه بهار وسه ماه تابستان و حتی یک ماه اول پاییز می توانید بهترین وخالص ترین هوارا در آن جا  تجربه کنید که در کمتر نقطه ای از ایران شاهد آن خواهید بود، دوسالده در نزدیکی ارتفاعات جنگل وچشمه معروف   «دا ماش»  قراردارد و مردم آن به زبان کرمانجی خراسانی صحبت می کنند و اکثریت آنها به زبانهای  گیلکی و طالشی هم مسلط می باشند.


  • ---