خبرگزاری مهر
«رودخانهای که میرفتیم» و معنای درست داستان کوتاهبرای نوجوانان
شناسهٔ خبر:
1631701 - شنبه ۳ تیر ۱۳۹۱ - ۰۸:۰۳ خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و ادب
نقداز: حمیدودادی
مجموعه داستان «رودخانهای که میرفتیم» اواخر سال گذشته توسط نشر روزگار منتشر شد. مخاطب این کتاب نوجوانان هستند و نویسنده با برداشت صحیحی که از داستان کوتاه داشته، موفق شده است چنین داستانهایی را برای نوجوانان خلق کند.
رامین جهانپور، معنای داستان کوتاه را به طریق خود شناخته است و همین بس است که با برداشتها و تلقیهای منسجمی از داستان کوتاه، برای نوجوانان داستان بنویسد. از «بغض شیرین» گرفته تا «عطر خوش لیمو» و از «رودخانهای که میرفتیم» تا «ماشین رویاهای ما» و داستانهایی کوتاه که به بلندای سروی خوشقامت، حرف از گذشتههای یادآور «باغ پرتقال» و «دریاهای پر از ماهی سرخ و ماهی سیاه» دارند].
اما این برداشتها و تلقیهای انسجامبخش او، شامل گزینههایی از عناصر زیر هستند. گزینههایی که در هر یک از داستانهای او ـ با توجه به مجموعه رودخانهای که میرفتیم ـ یکی، دو مورد آنها وجود دارند:
- وجود توصیفهای زمانی و مکانی مناسب که برپایه «قدرت و ظرفیت درک مفاهیم انتزاعی» توسط نوجوانان، «آرایههای زیبایی آفرین» و «زیبایی بخش» او را تشکیل میدهند . نگاه کنیم به شروع داستانِ «ماهی سرخ، ماهی سیاه»: «بارانی که از صبح آن روز شروع شده بود، یک ریز میبارید و تمام کوچهها و خیابان محله ما را خیس و تمیز کرده بود». این داستان با باران شروع میشود و با به رودخانه انداختن دو ماهی عید که یکی سرخ است و دیگری سیاه، خاتمه مییابد. بارشی به واسطه باران که رودخانهها را، محل امن و مناسبی برای زندگی ماهیان باشد. زندگی موجوداتی که عضوی از چرخه حیات هستند و در این چرخه، امر تغذیه حیات جانوران دریایی و آدمیان خشکی و حتی، آرایش سفره هفتسین شب عید و آکواریومهای خانگی ما را برعهده دارند.
من نمیدانم که آیا نویسنده با قصد قبلی با باریدن باران داستان کوتاه خود را شروع کرده است و یا بدون قصد قبلی، چیزی که برای این نگارنده اهمیت دارد، اهمیت درک معانی و لحظههای مرتبط با فضای زمانی و مکانی این داستان است که نویسنده به خوبی کلمات مرتبط با «ماهی» را به صورتی «منسجم» کنار هم چیده است. کلیدواژههایی چون: شب عید، ماهی سرخ، ماهی سیاه، تنگ آب، باران، پاکیزگی محیط، رودخانه و ادامه حیات ماهی سرخ و ماهی سیاهی که نوجوان قصه، برای شب عید خریده است و پس از خاتمه تعطیلات نوروزی از ترس اینکه مبادا خوابی که دیده است محقق شود، این دو ماهی تزیینی را به رودخانه میسپارد تا بروند و در دیار خود! با همنوعان خود زندگی کنند.
تفکر منسجم نویسنده به خوبی دریافته است که «ماهی و رودخانه» با «بارش باران» در رابطهاند و این درک منسجم از داستان کوتاه است که در آن، کلیدواژههای اصلی با هم در رابطه باشند.
- وجود لحظههای چالشی و غافلگیر کننده بین نقشهای قصه، عنصر دیگری از قابلیت آفرینی در ظرفیتهای خوب داستان کوتاه است که جهانپور به خوبی از آن بهره گرفته است و به این ترتیب، به داستان خود «انسجام»داده است. نگاه کنیم به داستان «باغ پرتقال». در این داستان کوتاه که با توصیف یک پیرمرد شروع شود، نقشآفرین اصلی داستانهای این مجموعه داستان (که در تمام داستانها، نوجوانی به نام بهروز است) در فضای شیطنتهای خاص دوران نوجوانی، قصد میکند تا نوبت پرداخت کرایه مینیبوس خود و دو دوست همراهش را بر گردن همان پیرمرد، که در گاراژ داییاش با او آشنا شده است بیندازد. بهروز، پیرمرد را در مینیبوس میبیند و میشناسد به سراغ پیرمرد میرود و در حالی که در وضعیت خواب و بیداری است، او را از خواب بیدار میکند. آشنایی این نوجوان و پیرمرد به زمان کودکی بهروز باز میگردد. اینک بهروز نوجوان از آن زمان برای پیرمرد میگوید... تا که او را به جا آورد.
- ۰ نظر
- ۰۵ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۳۳